loading...
!!!.MusicParsi.!!!
ارسال اس ام اس رایگان

ارسال اس ام اس رایگان از طریق اینترنت

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 86 شنبه 15 مرداد 1390 نظرات (0)

فصل ششـم : مقارنات نماز
س . مقارنات نماز چند چيز است؟

ج . مقارنات نماز، يازده چيز است:

1 . نيّـت

اوّل: نيّت، و حقيقت آن و آنچه معتبر است در آن از قصد و تعيين نمودن در آنچه مشترك باشد. و قصد قربت گذشت در مبحث وضو.و قصد وجوب در واجب و استحباب در مستحب، و اداى وقت و قضا در غير وقت، و اتمام در حضر و قصر در سفر و غير اينها، ضرور نيست.و وقت نيّت، از اوّل نماز است و حاصل مى شود به اين كه در حين شروعِ تكبيرة الاحرام با نيّت باشد.
1 . يعنى واجبات مقارنه، و از اين جا تا آخر نيّت ملاحظه شود آنچه در تعليقه ذكر خواهد شد.

2 . و بعد از نيّت در ابتداى نماز، لازم است عدول نكردن از نيّت در اثنا و بقاى حكمى آن به حيث[ ى كه ] اگر تنبيه شود بگويد: «باقى هستم بر همان نيّت».

اشتباه در نيّت

و ضرر ندارد اشتباه در آنچه از اوّل نيّت كرده بوده و نيّت غير كردن، بلكه چنين اشتباهى در حدوث نيّت ـ بنا بر داعى ـ ضرر ندارد كه به داعى نمازى، اخطار مقارن، به غير تعلّق بگيرد از روى اشتباه، يا آن كه اگر تلفّظ نمايد، اشتباهاً تغيير عبارت دهد با اراده آنچه باعث بوده است [ نيز ضرر ندارد ]، يا آن كه صورت تفصيليّه اخطار را، مخالف با اجماليّه اش قرار دهد، به طورى كه غلط در عبارت و اخطار، صادق باشد، [ نيز [ضرر ندارد.

كيفيّت ركن بودن نيّت

و آنچه نماز به زياده و نقصانِ آن باطل مى شود عمداً يا سهواً از افعال و واجباتى كه ذكر مى شود، خصوص «نيّت» و «تكبيرة الاحرام» و «قيام» و «ركوع» و «سجود» است اگر چه در نيّت، زيادتى متصوّر يا قادح نيست، و حكم قيام و غير آن، خواهد آمد.و اظهر، جزئيّتِ قصدى است كه به آن، فعل، اختيارى مى شود و بقيّه قيود، جزئيّت آنها ثابت نيست، و با لزوم مقارنت و معيّتِ با اوّل ساير اجزا، ثمره عمليّه اى مترتّب به جزئيّت و شرطيّت نمى شود.و نماز با فقد نيّت، باطل است اگر چه سهواً باشد، پس نيّت، ركن است به اين معنى.

چگونگى نيّت و قصد تمييز و وجه

و لازم است در عبادات با قصدى كه با آن اختيارى مى شوند، اين كه داعى به عمل، امر «خداى جليل» باشد؛ و آن كه اگر اشتراك صورى بين دو متعلّق امر است و اختلاف واقعى، مكشوف به لوازم و آثار [ است ]، قصدِ تمييز و تعيين يكى از ديگرى، به معرِّفى مثل نافله و فريضه بودن، نمايد؛ و در نافله هم تمييزِ ذات سبب از غير آن؛ و در ذات سبب، تمييز بين اسباب مختلفه [ نمايد ]، تا عمل به يكىِ مخصوص شود؛ و همچنين تمييز موقّت از غير آن [ نمايد ]، و در موقّت، تمييز به مميّزهاى ديگر كه دارند [ نمايد [تا فرق باشد بين امر به تكرار يك عمل و بين امر به دو عمل متغاير كه در صورت، شبيه به هم هستند؛ و گاهى امر فعلى يا وجوبى، كافى است، مثل آن كه [ اگر [ نافله فجر يا نافله عصر را به قصد نافله آنها به جا آورد [ و ] مابعد را به قصد امرِ وجوبىِ ادائى به جا آورد، كافى است در معرّفِ براى واجب با خصوصيّتش. و بعد از قصدِ تعيين، اظهر عدم وجوب «قصد وجه» است غايتاً يا وصفاً، مگر آن كه قصد، متوقّف باشد احياناً به آن، مادام [ كه ] قصدِ خلاف نكند، يا با قصدِ خلاف، قصدِ امرِ فعلىِ كافى داشته و در تطبيق آن، اشتباه كرده باشد.

نحوه نيّت در صورت تعدد ما فى الذمّه

و احوط نيّت ادا و قضا است در صورت تعدّد ما فى الذّمه، مگر آن كه با معرّف ديگرى، تمييز داده شود، مثل واجب اوّلى و دوّمى يا عصر و عشا مثلاً، كه به حكم متّحد در ذمّه است، و همچنين است قصر و اتمام در صورت تعدّد ما فى الذمّه، مثل قضاى ظهرى قصراً و قضاى ظهرى تماماً، به خلاف مواضع تخيير يا اتّحاد ما فى الذّمه اداءً يا قضاءً، بلكه در مواضع تخيير هم، احوط اختيار يكى از دو نيّت و التزام به آن است مادام [ كه [ معارضه با احتياط ديگرى نكند، وگرنه عمل را با احتياط مناسب بر هر تقدير انجام مى دهد اگر چه با تكرار باشد.

عدم لزوم اخطار در نيّت

و آنچه در نيّتِ عبادات معتبر است از امور قصديّه، كافى است در آن ـ بنا بر اظهر ـ «داعى»، چه سابق باشد بر فعل چه مقارن، در صورت عدم تخلّل به چيزى كه مانع از انبعاث عمل از نفس داعى سابق باشد، و لازم نيست اخطار مقارن با عمل اگر چه احوط و افضل است تا حدّى كه موجب وسوسه نشود.

وقت نيّت

و بايد جزء اوّل تكبير فما بعد، از نيّت ـ با تمام خصوصيّاتش ـ خالى نباشد يعنى ناشى از نيّت مقارنه يا سابقه باشد. و آنچه ذكر شد، با هر يكى از داعى و اخطار، مناسب است، زيرا داعى، لازم است به هر دو قول، و اخطارِ واجب، زايد است بناى بر يك قول؛ پس به اين معنى كه ذكر شد، وقتِ نيّت، جزء اوّل تكبير است.

عدول و تردّد در نيّت

و بايد عدول از نيّت سابقه ـ اگر چه به تردّد باشد ـ ننمايد، بلكه بايد به طورى باشد كه اگر تنبيه شود بگويد: «باقى هستم به همان قصد اوّل»، و اگر متخلّل شد نيّتِ خروج از نماز يا متردّدِ در خروج شد در حال عدم اشتغال به نماز در اثناى نماز [ و ] پس از آن ساير افعال را با نيّت مماثله با نيّت اوّل به جا آورد، احوط اعاده نماز است بعد از اتمام آن، و اَوْلى به اعاده است اگر بعض افعال را با عدم نيّت به جا آورد [ و ] پس از آن اعاده نمود بعد از نيّت؛ و از اين قبيل است نيّت خروج قبل از آخر نماز، يا تردّد در اين كه بعد خارج شود يا نه با برگشتن از آن قصد در آن زمان خاصّ، چه عملى با اين نيّت انجام دهد يا نه، زيرا مجرّد اين نيّت، منافى با نيّتِ بقاى تا آخر به نيّت اوّل است.

تعليق نيّت

و همچنين است اگر معلّق كند در نيّت، خروج را به دخول «زيد» مثلاً و قبل از دخولِ «زيد» برگردد از نيّت خروج؛ و اگر برنگردد تا آن كه داخل شود، پس از فرع سابق است كه نيّت خروج، فعلى است.و از فرع دوّم است اگر داخل نشود «زيد» تا آن كه نماز را تمام كرده باشد. و نيّت منافى فعلاً يا فيما بعد قبل از تمام نماز، راجع به نيّت خروج است فعلاً يا [ فيما ]بعد، در صورت علم به منافات يا احتمال آن كه لازمِ آن، احتمال خروج است؛ و اگر احتمال منافات نمى دهد، نيّت اثرى ندارد، بلكه عبرت، به منوىّ است اگر موجود شود.

ريا در عبادت

احوط بطلان عبادت است به دخول ريا در آن، در كلّ يا بعض، واجب يا مندوب، فعلى يا قولى، مگر آن كه شرط و توصّلى باشد (مثل ستر عورت،اگر چه ممكن است، از قبيل دفع تنفّر باشد نه جلب محبوب و مانعى از اوّلى در اجزاى هم نيست.)

و مراتب ريا كه ذكر شد، مبطل است از: 1: جزئيّت دو داعى كه استقلالى براى هيچ كدام نيست؛ 2: و تماميّت دعوت غيرالهى و تبعيّت داعى الهى؛ 3: و جزئيّت به نحوى كه هر كدام كافى در دعوت باشند (اگر چه در صورت اجتماع، مجموع مؤثّر است)؛ 4: و صورتى كه داعى به داعى الهى باشد؛ 5: و تبعيّت داعى غيرالهى، همه اينها را شامل است، و بعضى متيقّن الابطال است، مانند دو صورت مقدّمه، و لذا تفصيل بين اينها به نحوى كه اشاره شد محتمل است.

قصد غير نماز از فعل نمازى

و امّا در غير ريا اگر به فعلى از نماز، غير نماز را قصد كرد، پس بطلان به او اگر چه تدارك بكند، مبنى بر مبطل بودن نفس آن عمل، يا مستلزم بودن بطلان، بطلانِ به سبب تدارك آن است، چون اقتصار بر آن كافى نيست در صورت واجب بودن آن در نماز؛ بلى «قرآن» و «ذكر» اگر چه به قصد نماز نباشند، تكرار آنها مضرّ و مبطل نيست، و تدارك به قصد نماز ضررى ندارد.

و در توارد نيّتين ـ صلاتى و غير صلاتى ـ در فعلى، [ آن فعل ] محكوم به غير صلاتى و اثرش مى شود؛ و اگر واجب است و به تدارك، زياده مبطله محقّق نمى شود، بايد تدارك شود؛ و همچنين اگر از مستحبّات است و خواست تدارك كند كه زياده در آنها مبطل نيست.

بعضى صور جواز عدول در نماز

نقل نيّت از نفل به فرض و همچنين از فرض به نفل، جايز نيست، مگر در مواردى، از آن جمله: نقل ظهر روز جمعه به نافله براى كسى كه فراموش كرده سوره «جمعه» را و خوانده است سوره اى را كه عدول از آن به سبب فراغ يا بلوغ نصف (به نحوى كه مذكور خواهد شد در محلّش)، جايز نيست. و همچنين [ است ] نقل نيّت از فريضه حاضره لاحقه به سابقه حاضره با سعه وقت لاحقه. و بعضى از مواردِ جوازِ نقل، در جماعت مذكور مى شود، «إن شاء اللّه تعالى».و در صورت جوازِ عدول، اظهر جواز ترامى عدول است، مثل عدول از لاحقه به سابقه و از آن به سابقه بر آن.

اشتباه در عدول

و اگر عدول كرد به زعم محلّ آن ـ مثل فوت سابقه ـ پس در اثنا، يا بعد از فراغ، معلوم شد عدم فوت سابقه، پس اگر مقصود او امرِ فعلى بوده و در تطبيق اشتباه كرده، صحيح است و گرنه صحيح نيست، مثل نيت عصر در ظهر از روى جهل به مسأله، كه هيچ كدام صحيح نيست، مگر با قصد امر فعلى كه در تطبيق آن، به خيال به جا آوردن ظهر، اشتباه كرده است، لكن در تحقّقِ قصدِ امرِ فعلى در مفروض، تأمّل است. و در هر تقدير، با تحقّق قصد امر فعلى در هر دو صورت، صحيح است بنا بر اظهر و با عدم آن در هر دو، صحيح نيست.و همچنين در صورت عدول با شك در فعل سابقه [ كه ] بعد معلوم شد فعل سابقه، اظهر صحّت لاحقه است با استمرار قصد امر فعلى، و در غير موارد استمرار قصد وظيفه فعليّه از موارد جواز نقل يا صحّت با نقل، اظهر عدم صحّت منقولٌ عَنْها و اِلَيْها است، چنانچه در نيّت خروج به آن اشاره شد.و معتبر است مستمرّ داشتن نيّت را تا به آخر نماز. و واجب است نيّت در جميع نمازهاى واجبى و شرط است در همه نمازها.
2 . قيـام

دوّم: قيام است و واجب است ايستادن در نماز واجب، خواه يوميّه باشد خواه غير

1 . و آن از افعال واجبه نماز است با تمكّن، و بدون آن، نماز باطل است در اخلال عمدى و سهوى در حال تكبيرة الاحرام و ماقبل از ركوع، مثل اين كه در حال جلوس سهواً قرائت نمايد و بعد از آن متقوّساً، ركوع قيامى را انجام دهد با سهو از قيام متّصل فقط، يا آن كه بعد از قرائت بنشيند سهواً [ و ] پس از آن، ركوع به طور انحنا بدون قيام انجام دهد كه نقصِ قيامِ متّصل، بدون نقص ركوعى كه وظيفه قائم است و بدون نقص قيام در حال تكبيرة الاحرام، متصوّر مى شود.و در حـال قرائت، واجبِ عمدى است، و سهو از آن ـ مثل اصل قـرائت ـ مبطل نيست.

عدم انفكاك زيادتى قيام متّصل، از زيادتى ركوع

و اما زيادتى قيام متّصل به ركوع، بدون زيادتى ركوع، پس تصوير آن محلّ اشكال است؛ و اظهر عدم تصوير [ است ] ولكن احتياط در اعـاده نمـاز بعد از اتمام است.و اگر فراموش كرد قرائت يا بعض آن را پس به قصد ركوع منحنى شد و قبل از وصول به حدّ ركوع متذكّر شد، برمى گردد و بعد از آوردن آنچه فراموش كرده از قرائت، ركوع مى نمايد، و اين زيادتى، قيام متّصل محسوب نمى شود.و همچنين اگر منحنى شد به قصد ركوع و هنوز به حدّ ركوع نرسيده ملتفت شد كه ركوع كرده است، مى رود براى سجده، و زيادتى مبطله قيام متّصل محسوب نمى شود، چون اتّصال به ركوع محقَّق نشده است؛ لكن اگر اتصال لازم است، پس زيادتىِ قيام متّصل، بدون زيادتى ركوع متصوّر نيست، و زيادتى ركوع، كافى است در ابطال اگر چه سهوى باشد؛ پس در صورت اوّل ركوع با قيام زيادتى متّصل نيست در صورت آن كه ثانياً قيام نمايد؛ و اگر قيام ننمايد و ركوع نمايد، قيامِ متّصل، مفقود است.و اظهر عدم تصوير زيادتى آنچه واجب است از قيام متّصل به ركوع به تنهايى، بدون زيادتى ركوع است، مگر با عدم اعتبار اتصال در ركن و اكتفا به مسبوقيّت ركوع به قيام ركنى؛ ولكن احتياط، درمواقع احتمال زيادتى آن، ترك نشود.

كيفيّت قيام

و معتبر است در قيام، صدق عرفى، و واجب است در حال اختيار، ايستادن بر پا با استقرار و استقلال، يعنى بدون اعتماد بر «عصا» و «ديوار» و مثل اينها، و [ نيز معتبر است [اعتدال و انتصاب و عدم تفريج بين دو قدم به خارج از معتاد، بلكه وقوف بر دو قدم بنا بر احوط نه اصابعِ فقط يا اصل قدم يا يك قدم، اگر چه اعتماد به هر دو پا به نحو تساوى، لازم نيست.و در غير حال اختيار، اكتفا به مقدور مى نمايد، به نحوى كه خواهد آمد. و با صدق قيام اگر امور ديگر ـ كه مذكور شد ـ نسياناً فوت شود، مبطل نيست، حتى در قيام ركنى، اگر چه محلّ احتياط است.

و اظهر عدم اعتبار استقلال و عدم اعتماد در حال نهوض است، اگر چه احوط است در حال اختيار. و شروط لازمه در قيام، بعد از صدق قيام اگر فوت بشود سهواً، اظهر عدم بطلان نماز است.و اگر متمكّن نباشد از قيامِ با استقلال، اعتماد مى كند بر چيزى مثل «عصا» و «ديوار» با رعايت اقرب به استقلال؛ و [ اين نحو قيام ]، مقدّم بر قعود است در حال نماز؛ و امّا اطراق و ميل دادن سر به يكى از دو طرف در مقابل آنچه مستحب است از نصب گردن، پس خلافِ مستحب است، نه ممنوع. و اگر قدرتِ بر قيام در بعضِ نماز، مقدّماً يا مؤخّراً يا در وسط، پيدا كرد، متعيّن است قيام در آن بعض.و آيا با عدم امكانِ قيام در مقدّم و متأخّر، رعايت تقدّم مى شود، يا اهميّت متأخّر، مثل قيام در حال قرائت با قيام قبل از ركوع قيامى؟ اظهر، اوّل است بر حسب قاعده در نظاير مقام؛ لكن مرسله «شيخ» كه جماعتى به آن عمل كرده اند، تقديمِ متأخّرِ اهمّ نموده است، و اين، مناسبِ تعليق در واجب است بر تقدير وفاى مقام اثبات؛ پس عمل به آن اقرب به واقع در اين مورد خاصّ است؛ و احوط عدم صرف قدرت است در زمان مقدّم، در غير واجبات همان زمان مقدّم.

دوران امر بين قيام، و ركوع و سجود

اگر امر، دايرِ بين قيام و بين ركوع و سجود، شد و قدرت بر هر دو نداشت ـ على القاعده چنانچه اشاره شد ـ قيام و ايماى براى ركوع و سجود را اختيار مى كند، و اقربيّت به مبدَل را در دو ايما رعايت مى نمايد، و احتمال دارد تقديم ركوع و سجود متأخّر براى اهميّت بر قيام و ايما، و احتمال تخيير هم داده مى شود، لكن اهميّت ركوع از قيام، يا سجود از قيام با ايما، مستلزم اهميّت ركوع و سجود جالس از قيام نيست، بلكه (مطلقا،) امر دايرِ بين تخيير و تقديمِ مقدّمِ زمانى است، و اظهر دوّم است با عدم ثبوت اهميّت، چنانچه گذشت. و اگر عاجز شد از ركوع و سجود اگر چه جلوسى باشد و فقط متمكّن از قيام است، اكتفا به قيام و ايما كه متمكّن از غير اينها نيست، مى نمايد.

عاجز از قيام

اگر متمكّن نباشد از نمازِ با قيام اگر چه با اعتماد به چيزى باشد، يا آن كه با انحنايى باشد كه صدق قيام مى كند، نشسته نماز مى خواند، و همچنين در مراتب بعد از نشستن، مثل «استلقاء» و «اضطجاع».و كافى است مشقّت شديده، يا خوف از زيادتى مرض، يا طول بُرْء آن، يا اميد بُرْء در ترك قيام، بدون فرق بين اقسام مرض.

و اقرب تلازم غالبى بين قدرتِ بر قيام در نماز و قدرتِ بر مشى، در زمان نماز است، يعنى [ بين ] قدرت بر قيامِ در كلّ، با قدرت بر مشى در كلّ، و قدرت بر قيامِ در بعض، با قدرت بر مشىِ در بعض [ غالباً تلازم وجود دارد ]، پس نوبت به قعود مى رسد در وقتى كه عاجز از قيام به معرّفى عجز از ملازم غالبى آن باشد.

و در صورت دوران امر بين نماز در حال مشى، يا نماز قاعد بدون اضطراب، اظهر تقديم دوّم است.

و در صورت دوران امر بين اضطرابِ مطلق يا مَشى، اظهر تقديم اوّل است.

و در دوران بين ركوب و مشى، اظهر تقديم اوّل است.

قيام و ركوع شخص جالس

اگر متمكّن از قيامِ در نماز نباشد، وظيفه اش جلوس است، و ركوع او در حال جلوس، عبارت است از آنچه «ركوع جالس» بر آن صدق كند عرفاً؛ و حاصل مى شود ـ بنا بر احوط ـ به حفظ نسبت ركوعِ قائم با انتصاب او در حال جلوس، به محاذات وجه با موضع سجود.

عاجز از ايستادن و نشستن

و اگر متمكّن از جلوس در نماز نشد ـ به جميع اقسامش كه صحيح است نماز جالس در آنها ـ نماز مى خواند به پهلو خوابيده به طرف راست آن رو به قبله، مثل استقبال در «لحد»؛ و اگر متمكّن نباشد، به طرف چپ خوابيده نماز مى گذارد بنا بر احوط با استقبال به وجه؛و اگر از آن هم متمكّن نباشد، به پشت خوابيده نماز مى خواند با استقبال به باطن قدمين، و اگر آن هم مقدور نباشد، هرگونه ممكن است نماز را مى خواند با رعايت اقرب به نمازِ مختار با امكان رعايت؛ و اگر ممكن نيست، اقرب به نماز مضطرّ در محلّ اضطرار و در سنخ اضطرار،رعايت شود.

ركوع و سجود شخص خوابيده

و در صورت «اضطجاع» و «استلقاء»، وظيفه آنها در ركوع و سجود، ايما است به سر با اخفضيّت سجود از ركوع، و نيّت مبَدلٌ منه لازم نيست و قصد واجبِ فعلى، كافى است. و قصد خلاف اگر مرجعش قصد امر فعلى با خطأ در تطبيقش باشد، مبطل نيست وگرنه محلّ اشكال، در حصول زياده مبطله است در صورت عدم اكتفا و در حصول نقص ركن در صورت اكتفا.

و احوط معامله ركن است؛ با بدلهاىِ از ركوع و سجود، اگر چه در غير محلّ زياد شده باشند. و اگر متمكّن از مبدل و بدل نباشد، اكتفا به اخطار و تلفّظ به اذكار مى نمايد؛ و احوط ايما به ساير اعضا است ايضاً با تمكّن. و در موارد توظيف به ايماى براى سجود، اگر متمكّن [ است ] از انحنا تا مقدارى و رفع ما يصح السّجود عليه و وضع جبهه بر آن به نحو مماسّه يا با اعتماد ممكن باشد، احوط جمع بين آن و ايما است؛ و همچنين در صورت انحنا، احوط وضع ساير مساجد با اعتماد در صورت امكان است. و اگر اعتماد، ممكن نشد، بدون آن، عمل به احتياط است (مى كند)، به خلاف صورت عدم امكان انحنا و اقتصار بر ايما به سر، كه عدم وجوبِ وضعِ سايرِ مساجد بر زمين اگر چه ممكن باشد، قوىّ و موافق اطلاقات است.

ملاحظه قوّت و مرتبه آن در خصوص هر جزء

در هر جزئى از نماز، ملاحظه قوّت و مرتبه قوّت و عدم آن را در خصوص آن جزء مى نمايد از «قيام» و «قعود» و «اضطجاع» و «استلقاء»، بدون ارتباط به قوّت يا عدم آن در جزء سابق يا لاحق؛ پس ترتيب در نزول، بايد رعايت شود و در صعود مضطجع قعود نمى كند، مگر آن كه تمكّن از قيام حاصل نشود براى او، و گذشت در سابق بعض فروعِ مناسبِ حفظِ قدرت و وجوب و عدم آن.و اظهر اين است كه اگر در حال قرائت، موظّف به قعود شد، تأخير مى اندازد بقيّه را تا حال قعود؛ و همين، متيقَّن است در عكس؛ و همچنين در ساير مراتب و ابدال.و اگر قدرت، بعد از قرائت حاصل شد، واجب است قيام براى ركوع، و احوط وجوبِ طمأنينه در اين قيام است.

حصول عجز يا بهبودى در ركوع

و اگر در حالِ ركوعِ (جالس)، خفّت حاصل شد، پس اگر قبل از مكثى كه ركوع با آن صادق است، باشد اظهر ـ به ملاحظه عدم تحقّق هيچ كدام از دو ركن ـ جواز ركوع بعد از قيام است ولكن احتياط در اعاده نماز بعد از اين عمل ترك نشود؛ و اگر خفّت بعد از طمأنينه محقّقِ ركوع، حاصل شد، پس ذكر با طمأنينه واجب مى شود بعد از ارتفاع با انحنا تا حدّ ركوع قائم بدون انتصاب و قيام بعد از رفتن كمى به بالاتر و پايين آمدن با طمأنينه در پايين تر ذكر را انجام مى دهد بدون اشكالى.

و همچنين اگر عاجز شد در ركوع، قبل از ذكر، به حدّى كه موظّف به ركوعِ جالس و ذكر او شد، كه [ در اين صورت ] ذكر را در ركوعِ جالس با طمأنينه، مى گويد، نه در حال هوىّ، بنا بر اظهر.

و امّا تخلّل حركت، پس مثل تخلّل آن در ركوع قائم است كه اضطراب بعد از طمأنينه و قبل از ذكر، مانع از وجوب ذكر با طمأنينه نمى شود، و اين وجه، اظهر است، به خلاف آن كه خفّت، بعد از اتمامِ ذكرِ واجب با طمأنينه باشد، كه فقط انتصاب، براى قيام بعد از ركوع، لازم است.

و اگر خفّت در اثناى ذكر واجب باشد، پس اگر آنچه ادا كرده به نحوى است كه فوتِ موالاتِ لازمه نمى شود در آن، جايز است بنا برآن؛ وگرنه لازم است استيناف بعد از رسيدن به حدّ واجب.

و اگر خفّت در اثناى يك كلمه حاصل شد، جايز است اتمام كلمه به قصد ذكر مطلق، و جايز است قطع آن با سجود سهو مبنى بر احتياط، و بهر تقدير استيناف بعد از رسيدن به حدِّ موظّف، لازم است. و احوط در هر دو دفعه، قصد وظيفه فعليّه است، يعنى در اتمام و استيناف.

و اگر خفّت بعد از اعتدال و طمأنينه بعد از ركوع حاصل شد، پس در وجوبِ قيام براى سجود، تأمّل است به ملاحظه تحقّق بدل بر طبق وظيفه؛ و قول به عدم وجوب، خالى از وجه نيست، بلى اگر قبل از طمأنينه در حال اعتدال بعد از ركوع، خفّت حاصل شود، وجوب قيام و اعتدال و طمأنينه، در صورت مذكوره، متّجه است.

و اگر دوران شد بين قيامِ براى اعتدالِ بعد از ركوع، و طمأنينه در آن، پس مبنى بر دوران در قيام واجبِ غير ركنى است كه طمأنينه، ساقط مى شود، يا جلوس با طمأنينه معيّن، يا مخيّر است (و محلّش گذشت)؛ و اقوى تقديم جلوس است، در صورتى كه ترك طمأنينه به مثل «مشى» باشد.

عجز از طمأنينه

و اگر در ركوعِ قائم، عاجز از طمأنينه بود، اظهر لزوم زيادتى انحنا است براى طمأنينه در ركوع جالس و ذكر در حال طمأنينه در صورتى كه مكث لازم در صدق ركوع، محقّق شده باشد؛ پس طمأنينه واجب در حال ذكر، با تمكّن به جا آورده مى شود به صورت مذكوره، و زيادتىِ انحنا، تعدّد ركوع نيست، چنانچه در عكس گفته شد، و براى قيام بعد، عمل به وظيفه مى شود.

اگر در اثناى ركوع، عجز حاصل شد

و اگر در اثناى ركوعِ قائم، ثقل و عجز حاصل شد: پس اگر بعد از ذكرِ واجب است، مى نشيند براى اعتدال بعد از ركوع با طمأنينه؛ و اگر قبل از اتمام ذكرِ واجب است، بعد اگر متمكّن است از مزيد انحنا تا حدّ ركوع جالس و ذكر و طمأنينه در آن، به جا مى آورد؛ و گرنه احتياطاً ذكر را بدون طمأنينه در ركوعِ قائم مى گويد، وگرنه اكتفا به هر چه به جا آورده، مى نمايد و مى نشيند براى اعتدال و طمأنينه بعد از ركوع اگر متمكّن از قيامِ بعد از ركوع و طمأنينه در آن به نحو مذكور نيست.

وظيفه عاجز از سجود

و غير متمكّن از سجود، بلند مى نمايد آنچه را كه بر او سجده جايز است و پيشانى بر آن مى گذارد با وضع ساير مساجد [ بر زمين ] على الاحوط؛ و اگر متمكّن نشد، اكتفا [ مى كند [به ايماى با سر؛ و اگر متمكّن نشد، با چشمها ايما مى نمايد.

و احوط در مرتبه ايماى به سر براى سجود، تخيير بين ايما و وضع جبهه بر مـايصحّ السجود عليه است؛ و ثـانى، افضل است و احوط جمع است به قصد وظيفه فعليّه.

و در مرتبه ايماى به عين براى سجود، تخيير بين آن و وضع ما يصح السجود عليه بر جبهه است؛ و احوط جمع است به قصد وظيفه فعليّه؛ و احوط با عدم تمكّن از اين دو ايما و دو وضع به نحو متقدّم، ايما به ساير اعضا است.

قيام براى ايما

و احوط در جالس، قيام براى ايماى ركوعى است در غير فاقد ستر خائف از مطّلع كه جالساً ايما مى نمايد.بلكه احوط، قيام است براى قبل از ركوع ايمائى و براى قبل از ايماى سجود، و [ نيز احوط [جلوس است براى بعد از ايماى سجده اُولى و قبل از ايماى سجود ثانى و بعد از سجده ثانيه براى جلسه استراحت در بدل با اطمينان در قيام و جلوس.

مراتب ايما

و در صورت موظّف بودن به ايما، در مرتبه اوّل ، ايماى به سر [ مى نمايد ] و بعد] از ] عدم امكان آن، با چشمها [ ايما مى نمايد ] كه پوشانيدن آنها ركوع يا سجود [ قرارداده مى شود ]، و باز كردن، رفعِ از آنها قرار داده مى شود؛ و در صورت ايماى با سر، سجود را پايين[ تر ] از ركوعِ ايمائى قرار مى دهد، واللّه العالم.

يوميّه در حال تكبيرة الاحرام و قيام متّصل به ركوع؛ و آن آخرين جزء از قيام است كه از آن به ركوع مى رود و در حال قرائت و بعد ركوع هر چند در حال ذكر سنّت باشد؛ و امّا در حال تكبيرة الاحرام و قيام متّصل به ركوع، نيز ركن است.و مراد به ركن: «جزئى است كه ترك كردن آن باطل كند نماز را هر چند سهواً باشد».

س . «قيام» يعنى چه؟

ج . يعنى «ايستادن بـر روى دو پـا در حال اختيار» و بـايد پاها را از يكديگر آن قدر دور نگـذارد كه بيرون رود از صورتِ قيام؛ و همچنين بايد استقرار داشتـه باشد در حال قيام.

عجز از ايستادن

س . اگر عاجز شد از ايستادن، چه كند؟

ج . اگر ممكن است تكيه كند، و اگر ممكن نشد و عاجز شد، بنشيند، و اگر از نشستن عاجز شد، نشسته تكيه كند؛ و اگر از آن هم عاجز شد، بخوابد به دست راست رو به قبله، اگر از آن هم عاجز شد بخوابد به دست چپ؛ و اگر از آن هم عاجز شد، بخوابد بر پشت و پاها رو به قبله باشد؛ و اگر احوالش بِهْ شد، به عكس مذكور برگردد؛ و اگر

1 . به ترتيبى كه در تعليقه ذكر شد و همچنين ساير قيود مذكوره در قيام در تعليقه رعايت شود.كوتاهى كند، نمازش باطل است.
3 . تكبيرة الاحرام

سوّم: تكبيرة الاحرام. بدان كه واجب است تكبيرة الاحرام و آن، ركن نماز است و

1 . و آن ركن است، [ و [نماز بدون آن صحيح نيست اگر چه با فراموشى، مفقود شده باشد. و صورت «تكبيرة الاحرام»: «اللّه اَكْبَر» با قطع دو همزه و بدون هيچ تغييرى است بنا بر احوط.

و ترتيب و موالات در صورت مذكوره، واجب است بنا بر احوط.و اظهر عدم وجوب وقف بر آخرِ تكبير است.و مرادف جمله مذكوره و ترجمه آن، كافى نيست؛ و همچنين اخلال به حرفى يا اِعرابى از جمله مذكوره به صورت مذكوره كه باعث لحن بودن آن باشد، مفيد در دخول در نماز نيست.

لزوم تعلّم «تكبيرة الاحرام»

و اگر قادر به تلفّظ به آن، با عربيّت نباشد، واجب است در سعه وقت، اشتغال به تعلّم و مقدّمات آن، اگر چه با مهاجرت باشد، تا يأس از تعلّم حاصل شود، يا آن كه اقلّ مجزى را تحصيل نمايد. و اگر بداند كه در وقت، ممكن نيست تعلّم [ اصلاً ]، يا تعلّمِ تمامِ واجب، لازم است قبل از وقت، مشغول به تعلّم شود، بلكه اگر احتمالِ فوتِ در وقت بدهد، لازم است احتياطاً قبل از وقت، مشغول بشود، و تا آخرِ وقتِ نماز هر چه را ياد نگرفته است، تكليفِ به مبدَل ساقط است، و كافى است تلفّظ به بدل با هر لغتى كه باشد؛ و احوط اختيار لغت خودش يا لغتى كه بفهمد مدلول الفاظش را، است بر غير، و اظهر در ترجمه تكبير در فارسى: «خدا بزرگتر است» مى باشد.

تكبير شخصِ لال

و اخرس (گُنگ) اگر عاجز از بعضِ واجب در تكبير است از كميّت يا كيفيّت، اتيان به مقدورِ خودش مى كند، و اگر رأساً عاجز از تلفّظ است، تشبّه صورى به تحريك زبان و تعيين مقصود از تكبير به اشاره به انگشت مى نمايد بنا بر احوط.

استحباب هفت تكبير

و مستحبّ است، گفتن هفت تكبير در اوّل نماز، و تكبيرة الاحرام، يكى از آنها است. و مخيّر است ـ بنا بر اظهر ـ در نيّت افتتاح و احرام به يكى از آن هفت؛ و اگر تعيين نكرد، متعيّن مى شود در آخرى كه تا قبل از آن، تخييرِ در فعل و ترك، و در احرام به آنچه به جا مى آورد و عدم آن، دارد؛ و اگر تعيين كرد در يكى، بقيّه، مستحبّاتِ خارجه يا داخله مى شود؛ پس مقدّمِ بر آن معيّن، منافيات با آنها جايز است و مؤخّر از آن معيّن، منافيات نماز با آن، جايز نيست.و همه آنچه ذكر شد، در صورتِ سبقِ نيّت نماز، به تمام اجزاى آن است، و گرنه قابل احرام و افتتاح آنچه مقارنِ نيّت يا متأخر از آن است، خواهد بود، و مقارنت در صورت لزومِ اخطار، لازم است، و سبق در صورت كفايت داعى، مجزى است.

تكرار تكبيرة الاحرام

اگر تكبيرة الاحرام را دو دفعه عمداً گفت، نمازش باطل مى شود، و اگر سهواً دوّمى را گفت، اظهر عدم بطلان نماز است؛ و اگر نيّتِ افتتاح به دوّمى، مستلزمِ نيّتِ خروج از نمازى كه داخل در آن شده بود به اوّلى باشد و نيّت خروج را مبطل دانستيم ـ چنانچه گذشت ـ انعقاد نماز با دوّمى و تمام آن بعد از خروج از نماز با نيّت مذكوره، اظهر است.

و اگر نيّتِ خروج، مُخرج و مبطل نباشد، بلكه تمام تكبير دوّم، مبطل باشد، صحّت نماز و انعقاد آن، محتاج به تكبير سوّم، به قصد افتتاح است؛ لكن احتياجِ بطلان به تمامِ اين ذكرِ غيرِ مأمور به اگر چه حرام نيست در نافله محلّ تأمّل است.

اعتبار قيام در حال تكبيرة الاحرام

و معتبر است «قيام» در حال تكبيرة الاحرام در نمازى كه موظّف به قيام است در آن، و ظاهراً اعتبار قيام در حال تكبيرة الاحرام، مخصوص به عمد نيست، و احوط عدم اختصاص اعتبار طمأنينه به عدم اضطراب يا مشى در حال تكبيرة الاحرام، به حال عمد است.

مستحبّات تكبيرة الاحرام

مستحبّ است براى امام جماعت، جهر به تكبيرة الاحرام، و اخفات در بقيّه تكبيرات، [ و اين استحباب ] براى اعلام مؤمنين، به دخول امام در نماز [ است ]، و براى منفرد جهر و اخفات و مختلف [ نيز ] جايز است؛ و براى مأموم، خصوص اخفات در همه. و اسماعِ او امام را، مورد نهى است.مستحب است رفع يَدَيْن ـ به نحو معهود ـ از قلب در حال تكبيرة الاحرام؛ و ساير تكبيرات نماز، و در حقّ امام جماعت، تأكّد دارد.و اظهر تخيير در رفع تا پايين گوشها، يا مقابل روى، يا مقابل خدّين، يا محاذى «نحر» است. و امّا مجاوزت اذُنين و سَر در رفع يدين، پس موردِ نهى است [ كه [ مكروه يا محرّم تشريعى است، بلكه ممكن است در قنوت و مطلق دعا در فريضه، چنين باشد كه در تكبير ذكر شد.و مقارنت عرفيّه، كافىِ در اين مستحبّ است و لازم نيست انطباق در اوّل و وسط و آخر رفع با تكبير؛ و محتمل است به غير اينها، اداى اين مستحبّ شود. و مستحبّ است ضمّ اصابع در حال رفع؛ و در ابهام تأمّل است.باطل مى شود نماز به ترك آن، خواه بر وجه عمد باشد، يا سهو، يا جهل.و معتبر است در آن، آنچه معتبر است در نماز، به زيادتى قصد افتتاح به آن، پس اگر شروع به تكبير كند و تمام نشده، داخلِ ركوع شود مأموم، يا غير او، و يا در بين برخاستن بگويد، نماز او باطل است.و واجب است تلفّظ كردن به تكبيرة الاحرام به لفظ «اللّه اكبر» به دو همزه قطع، چه به جهر بگويد چه به اخفات.

س . هرگاه تكبيرى گفت و شك نمود كه تكبيرة الاحرام است، يا تكبير پيش از ركوع، يا تكبير بعد از ركوع،(1) چه بايد كرد؟

ج . در چنين صورت، بايد [ آن را ] تكبيرة الاحرام قرار دهد.

س . هرگاه تكبيرى گفت، شك مى كند كه اين تكبيرِ پيش از ركوع بود، يا تكبير بعد از ركوع(2) چه بايد كرد؟

ج . بنا را بر تكبيرِ پيش از ركوع گذارد.

4 . قرائت

1 . يعنى اوّلين وظيفه صلاتيه يا دوّم يا سوّم با حفظ ترتيب در دو احتمال اخير.

2 . دوّمين تكبير از وظيفه صلاتيّه يا سوّم با حفظ ترتيب.

3 . در [ نمازهاى ] دو ركعتى و در دو ركعت اوّلِ از نماز سه ركعتى و چهار ركعتى، واجب است قرائت تمام حمد، و جايز نيست اخلال عمدى به حرفى از آن، يا به تشديد، يا اعراب آنها به نحو موافق قرائت قرّاء يا قانون عربيّت كه در صرف و نحو مسلّم است. و اين معنى، در نوافل، معتبر و در فرايض، واجب هم هست.و «بسمله» در فاتحه و سوره هاى ديگر غير از برائت، جزء است، و لازم است قرائت آن با فاتحه و هر سوره واجبه.و در حال اختيار ترجمه فاتحه كافى نيست.

ترتيب قرائت و اخلال به آن

و ترتيب كلمات و آيات بايد رعايت شود؛ پس عكس عمدى، مبطل است، مگر آن كه در مقدّم، قاصدِ جزء صلاتى نبوده باشد، پس اعاده مقدّم با ترتيب مى نمايد.و اگر ناسياً تقديم و تأخير كرد، اعاده در محلّ خودش، كافى و لازم است با حفظ موالات قرائت، وگرنه اعاده اصلِ قرائت مى نمايد با حفظ موالات صلات بنابر احوط؛ و اگر بعد از ركوع، متذكّر شد، نماز صحيح است و در بعض موارد آن، سجود سهو، لازم مى شود.و در صورت تقديم و تأخير سهوى كه اعاده آن لازم باشد، رعايت موالاتِ قرائت مى شود كه اگر فوت شد، استينافِ قرائت لازم است.

حكم ترك تعلّم و عاجز از قرائت

و اظهر اين است كه ترك تعلّم تا زمان تحقّق ائتمام، حكم ترك آن را در اوّل زمانِ امكان دارد، كه اگر مفوِّت تعلّم در زمان وجوبِ فعلىِ تعيينى شد، حرام و مشتمل بر اثم است، وگرنه حرام نيست اگر چه بعد از دخول وقت باشد، و اگر وقت، از تعلّم، تنگ بود و ممكن نبود اقتدا، آنچه را كه مى داند از فاتحه مى خواند اگر چه مقصّر بود در ترك تعلّم تا آن وقت.و اظهر وجوب ائتمام است با عدم عسر و حرج در صورت مذكوره. و همچنين اتّباع قارى اگر پيدا شد بدون حرج؛ و بعد از اينها قرائت از مكتوب اگر ميّسر شد براى آنچه نمى داند آن را، و اظهر وجوب تكرار همان بعض از فاتحه است به مقدار فاتحه بنا بر احوط، كه وجوب رعايت مقدار است، نه تبديل به غير آن از قرآن در صورت معرفت، و تبديل به ذكر در صورت عدم معرفت، يا تخيير بين تكرار و ذكر و همچنين رعايت محلّ بدل در صورت دانستن اوّل يا وسط يا آخر، با آنچه اختيار شد، اين فروع ساقط است. و چنانچه از فاتحه چيزى نمى داند، اختيار مى نمايد مقدار آن را از ساير سُوَر

فصل ششـم : مقارنات نماز
س . مقارنات نماز چند چيز است؟

ج . مقارنات نماز، يازده چيز است:

1 . نيّـت

اوّل: نيّت، و حقيقت آن و آنچه معتبر است در آن از قصد و تعيين نمودن در آنچه مشترك باشد. و قصد قربت گذشت در مبحث وضو.و قصد وجوب در واجب و استحباب در مستحب، و اداى وقت و قضا در غير وقت، و اتمام در حضر و قصر در سفر و غير اينها، ضرور نيست.و وقت نيّت، از اوّل نماز است و حاصل مى شود به اين كه در حين شروعِ تكبيرة الاحرام با نيّت باشد.
1 . يعنى واجبات مقارنه، و از اين جا تا آخر نيّت ملاحظه شود آنچه در تعليقه ذكر خواهد شد.

2 . و بعد از نيّت در ابتداى نماز، لازم است عدول نكردن از نيّت در اثنا و بقاى حكمى آن به حيث[ ى كه ] اگر تنبيه شود بگويد: «باقى هستم بر همان نيّت».

اشتباه در نيّت

و ضرر ندارد اشتباه در آنچه از اوّل نيّت كرده بوده و نيّت غير كردن، بلكه چنين اشتباهى در حدوث نيّت ـ بنا بر داعى ـ ضرر ندارد كه به داعى نمازى، اخطار مقارن، به غير تعلّق بگيرد از روى اشتباه، يا آن كه اگر تلفّظ نمايد، اشتباهاً تغيير عبارت دهد با اراده آنچه باعث بوده است [ نيز ضرر ندارد ]، يا آن كه صورت تفصيليّه اخطار را، مخالف با اجماليّه اش قرار دهد، به طورى كه غلط در عبارت و اخطار، صادق باشد، [ نيز [ضرر ندارد.

كيفيّت ركن بودن نيّت

و آنچه نماز به زياده و نقصانِ آن باطل مى شود عمداً يا سهواً از افعال و واجباتى كه ذكر مى شود، خصوص «نيّت» و «تكبيرة الاحرام» و «قيام» و «ركوع» و «سجود» است اگر چه در نيّت، زيادتى متصوّر يا قادح نيست، و حكم قيام و غير آن، خواهد آمد.و اظهر، جزئيّتِ قصدى است كه به آن، فعل، اختيارى مى شود و بقيّه قيود، جزئيّت آنها ثابت نيست، و با لزوم مقارنت و معيّتِ با اوّل ساير اجزا، ثمره عمليّه اى مترتّب به جزئيّت و شرطيّت نمى شود.و نماز با فقد نيّت، باطل است اگر چه سهواً باشد، پس نيّت، ركن است به اين معنى.

چگونگى نيّت و قصد تمييز و وجه

و لازم است در عبادات با قصدى كه با آن اختيارى مى شوند، اين كه داعى به عمل، امر «خداى جليل» باشد؛ و آن كه اگر اشتراك صورى بين دو متعلّق امر است و اختلاف واقعى، مكشوف به لوازم و آثار [ است ]، قصدِ تمييز و تعيين يكى از ديگرى، به معرِّفى مثل نافله و فريضه بودن، نمايد؛ و در نافله هم تمييزِ ذات سبب از غير آن؛ و در ذات سبب، تمييز بين اسباب مختلفه [ نمايد ]، تا عمل به يكىِ مخصوص شود؛ و همچنين تمييز موقّت از غير آن [ نمايد ]، و در موقّت، تمييز به مميّزهاى ديگر كه دارند [ نمايد [تا فرق باشد بين امر به تكرار يك عمل و بين امر به دو عمل متغاير كه در صورت، شبيه به هم هستند؛ و گاهى امر فعلى يا وجوبى، كافى است، مثل آن كه [ اگر [ نافله فجر يا نافله عصر را به قصد نافله آنها به جا آورد [ و ] مابعد را به قصد امرِ وجوبىِ ادائى به جا آورد، كافى است در معرّفِ براى واجب با خصوصيّتش. و بعد از قصدِ تعيين، اظهر عدم وجوب «قصد وجه» است غايتاً يا وصفاً، مگر آن كه قصد، متوقّف باشد احياناً به آن، مادام [ كه ] قصدِ خلاف نكند، يا با قصدِ خلاف، قصدِ امرِ فعلىِ كافى داشته و در تطبيق آن، اشتباه كرده باشد.

نحوه نيّت در صورت تعدد ما فى الذمّه

و احوط نيّت ادا و قضا است در صورت تعدّد ما فى الذّمه، مگر آن كه با معرّف ديگرى، تمييز داده شود، مثل واجب اوّلى و دوّمى يا عصر و عشا مثلاً، كه به حكم متّحد در ذمّه است، و همچنين است قصر و اتمام در صورت تعدّد ما فى الذمّه، مثل قضاى ظهرى قصراً و قضاى ظهرى تماماً، به خلاف مواضع تخيير يا اتّحاد ما فى الذّمه اداءً يا قضاءً، بلكه در مواضع تخيير هم، احوط اختيار يكى از دو نيّت و التزام به آن است مادام [ كه [ معارضه با احتياط ديگرى نكند، وگرنه عمل را با احتياط مناسب بر هر تقدير انجام مى دهد اگر چه با تكرار باشد.

عدم لزوم اخطار در نيّت

و آنچه در نيّتِ عبادات معتبر است از امور قصديّه، كافى است در آن ـ بنا بر اظهر ـ «داعى»، چه سابق باشد بر فعل چه مقارن، در صورت عدم تخلّل به چيزى كه مانع از انبعاث عمل از نفس داعى سابق باشد، و لازم نيست اخطار مقارن با عمل اگر چه احوط و افضل است تا حدّى كه موجب وسوسه نشود.

وقت نيّت

و بايد جزء اوّل تكبير فما بعد، از نيّت ـ با تمام خصوصيّاتش ـ خالى نباشد يعنى ناشى از نيّت مقارنه يا سابقه باشد. و آنچه ذكر شد، با هر يكى از داعى و اخطار، مناسب است، زيرا داعى، لازم است به هر دو قول، و اخطارِ واجب، زايد است بناى بر يك قول؛ پس به اين معنى كه ذكر شد، وقتِ نيّت، جزء اوّل تكبير است.

عدول و تردّد در نيّت

و بايد عدول از نيّت سابقه ـ اگر چه به تردّد باشد ـ ننمايد، بلكه بايد به طورى باشد كه اگر تنبيه شود بگويد: «باقى هستم به همان قصد اوّل»، و اگر متخلّل شد نيّتِ خروج از نماز يا متردّدِ در خروج شد در حال عدم اشتغال به نماز در اثناى نماز [ و ] پس از آن ساير افعال را با نيّت مماثله با نيّت اوّل به جا آورد، احوط اعاده نماز است بعد از اتمام آن، و اَوْلى به اعاده است اگر بعض افعال را با عدم نيّت به جا آورد [ و ] پس از آن اعاده نمود بعد از نيّت؛ و از اين قبيل است نيّت خروج قبل از آخر نماز، يا تردّد در اين كه بعد خارج شود يا نه با برگشتن از آن قصد در آن زمان خاصّ، چه عملى با اين نيّت انجام دهد يا نه، زيرا مجرّد اين نيّت، منافى با نيّتِ بقاى تا آخر به نيّت اوّل است.

تعليق نيّت

و همچنين است اگر معلّق كند در نيّت، خروج را به دخول «زيد» مثلاً و قبل از دخولِ «زيد» برگردد از نيّت خروج؛ و اگر برنگردد تا آن كه داخل شود، پس از فرع سابق است كه نيّت خروج، فعلى است.و از فرع دوّم است اگر داخل نشود «زيد» تا آن كه نماز را تمام كرده باشد. و نيّت منافى فعلاً يا فيما بعد قبل از تمام نماز، راجع به نيّت خروج است فعلاً يا [ فيما ]بعد، در صورت علم به منافات يا احتمال آن كه لازمِ آن، احتمال خروج است؛ و اگر احتمال منافات نمى دهد، نيّت اثرى ندارد، بلكه عبرت، به منوىّ است اگر موجود شود.

ريا در عبادت

احوط بطلان عبادت است به دخول ريا در آن، در كلّ يا بعض، واجب يا مندوب، فعلى يا قولى، مگر آن كه شرط و توصّلى باشد (مثل ستر عورت،اگر چه ممكن است، از قبيل دفع تنفّر باشد نه جلب محبوب و مانعى از اوّلى در اجزاى هم نيست.)

و مراتب ريا كه ذكر شد، مبطل است از: 1: جزئيّت دو داعى كه استقلالى براى هيچ كدام نيست؛ 2: و تماميّت دعوت غيرالهى و تبعيّت داعى الهى؛ 3: و جزئيّت به نحوى كه هر كدام كافى در دعوت باشند (اگر چه در صورت اجتماع، مجموع مؤثّر است)؛ 4: و صورتى كه داعى به داعى الهى باشد؛ 5: و تبعيّت داعى غيرالهى، همه اينها را شامل است، و بعضى متيقّن الابطال است، مانند دو صورت مقدّمه، و لذا تفصيل بين اينها به نحوى كه اشاره شد محتمل است.

قصد غير نماز از فعل نمازى

و امّا در غير ريا اگر به فعلى از نماز، غير نماز را قصد كرد، پس بطلان به او اگر چه تدارك بكند، مبنى بر مبطل بودن نفس آن عمل، يا مستلزم بودن بطلان، بطلانِ به سبب تدارك آن است، چون اقتصار بر آن كافى نيست در صورت واجب بودن آن در نماز؛ بلى «قرآن» و «ذكر» اگر چه به قصد نماز نباشند، تكرار آنها مضرّ و مبطل نيست، و تدارك به قصد نماز ضررى ندارد.

و در توارد نيّتين ـ صلاتى و غير صلاتى ـ در فعلى، [ آن فعل ] محكوم به غير صلاتى و اثرش مى شود؛ و اگر واجب است و به تدارك، زياده مبطله محقّق نمى شود، بايد تدارك شود؛ و همچنين اگر از مستحبّات است و خواست تدارك كند كه زياده در آنها مبطل نيست.

بعضى صور جواز عدول در نماز

نقل نيّت از نفل به فرض و همچنين از فرض به نفل، جايز نيست، مگر در مواردى، از آن جمله: نقل ظهر روز جمعه به نافله براى كسى كه فراموش كرده سوره «جمعه» را و خوانده است سوره اى را كه عدول از آن به سبب فراغ يا بلوغ نصف (به نحوى كه مذكور خواهد شد در محلّش)، جايز نيست. و همچنين [ است ] نقل نيّت از فريضه حاضره لاحقه به سابقه حاضره با سعه وقت لاحقه. و بعضى از مواردِ جوازِ نقل، در جماعت مذكور مى شود، «إن شاء اللّه تعالى».و در صورت جوازِ عدول، اظهر جواز ترامى عدول است، مثل عدول از لاحقه به سابقه و از آن به سابقه بر آن.

اشتباه در عدول

و اگر عدول كرد به زعم محلّ آن ـ مثل فوت سابقه ـ پس در اثنا، يا بعد از فراغ، معلوم شد عدم فوت سابقه، پس اگر مقصود او امرِ فعلى بوده و در تطبيق اشتباه كرده، صحيح است و گرنه صحيح نيست، مثل نيت عصر در ظهر از روى جهل به مسأله، كه هيچ كدام صحيح نيست، مگر با قصد امر فعلى كه در تطبيق آن، به خيال به جا آوردن ظهر، اشتباه كرده است، لكن در تحقّقِ قصدِ امرِ فعلى در مفروض، تأمّل است. و در هر تقدير، با تحقّق قصد امر فعلى در هر دو صورت، صحيح است بنا بر اظهر و با عدم آن در هر دو، صحيح نيست.و همچنين در صورت عدول با شك در فعل سابقه [ كه ] بعد معلوم شد فعل سابقه، اظهر صحّت لاحقه است با استمرار قصد امر فعلى، و در غير موارد استمرار قصد وظيفه فعليّه از موارد جواز نقل يا صحّت با نقل، اظهر عدم صحّت منقولٌ عَنْها و اِلَيْها است، چنانچه در نيّت خروج به آن اشاره شد.و معتبر است مستمرّ داشتن نيّت را تا به آخر نماز. و واجب است نيّت در جميع نمازهاى واجبى و شرط است در همه نمازها.
2 . قيـام

دوّم: قيام است و واجب است ايستادن در نماز واجب، خواه يوميّه باشد خواه غير

1 . و آن از افعال واجبه نماز است با تمكّن، و بدون آن، نماز باطل است در اخلال عمدى و سهوى در حال تكبيرة الاحرام و ماقبل از ركوع، مثل اين كه در حال جلوس سهواً قرائت نمايد و بعد از آن متقوّساً، ركوع قيامى را انجام دهد با سهو از قيام متّصل فقط، يا آن كه بعد از قرائت بنشيند سهواً [ و ] پس از آن، ركوع به طور انحنا بدون قيام انجام دهد كه نقصِ قيامِ متّصل، بدون نقص ركوعى كه وظيفه قائم است و بدون نقص قيام در حال تكبيرة الاحرام، متصوّر مى شود.و در حـال قرائت، واجبِ عمدى است، و سهو از آن ـ مثل اصل قـرائت ـ مبطل نيست.

عدم انفكاك زيادتى قيام متّصل، از زيادتى ركوع

و اما زيادتى قيام متّصل به ركوع، بدون زيادتى ركوع، پس تصوير آن محلّ اشكال است؛ و اظهر عدم تصوير [ است ] ولكن احتياط در اعـاده نمـاز بعد از اتمام است.و اگر فراموش كرد قرائت يا بعض آن را پس به قصد ركوع منحنى شد و قبل از وصول به حدّ ركوع متذكّر شد، برمى گردد و بعد از آوردن آنچه فراموش كرده از قرائت، ركوع مى نمايد، و اين زيادتى، قيام متّصل محسوب نمى شود.و همچنين اگر منحنى شد به قصد ركوع و هنوز به حدّ ركوع نرسيده ملتفت شد كه ركوع كرده است، مى رود براى سجده، و زيادتى مبطله قيام متّصل محسوب نمى شود، چون اتّصال به ركوع محقَّق نشده است؛ لكن اگر اتصال لازم است، پس زيادتىِ قيام متّصل، بدون زيادتى ركوع متصوّر نيست، و زيادتى ركوع، كافى است در ابطال اگر چه سهوى باشد؛ پس در صورت اوّل ركوع با قيام زيادتى متّصل نيست در صورت آن كه ثانياً قيام نمايد؛ و اگر قيام ننمايد و ركوع نمايد، قيامِ متّصل، مفقود است.و اظهر عدم تصوير زيادتى آنچه واجب است از قيام متّصل به ركوع به تنهايى، بدون زيادتى ركوع است، مگر با عدم اعتبار اتصال در ركن و اكتفا به مسبوقيّت ركوع به قيام ركنى؛ ولكن احتياط، درمواقع احتمال زيادتى آن، ترك نشود.

كيفيّت قيام

و معتبر است در قيام، صدق عرفى، و واجب است در حال اختيار، ايستادن بر پا با استقرار و استقلال، يعنى بدون اعتماد بر «عصا» و «ديوار» و مثل اينها، و [ نيز معتبر است [اعتدال و انتصاب و عدم تفريج بين دو قدم به خارج از معتاد، بلكه وقوف بر دو قدم بنا بر احوط نه اصابعِ فقط يا اصل قدم يا يك قدم، اگر چه اعتماد به هر دو پا به نحو تساوى، لازم نيست.و در غير حال اختيار، اكتفا به مقدور مى نمايد، به نحوى كه خواهد آمد. و با صدق قيام اگر امور ديگر ـ كه مذكور شد ـ نسياناً فوت شود، مبطل نيست، حتى در قيام ركنى، اگر چه محلّ احتياط است.

و اظهر عدم اعتبار استقلال و عدم اعتماد در حال نهوض است، اگر چه احوط است در حال اختيار. و شروط لازمه در قيام، بعد از صدق قيام اگر فوت بشود سهواً، اظهر عدم بطلان نماز است.و اگر متمكّن نباشد از قيامِ با استقلال، اعتماد مى كند بر چيزى مثل «عصا» و «ديوار» با رعايت اقرب به استقلال؛ و [ اين نحو قيام ]، مقدّم بر قعود است در حال نماز؛ و امّا اطراق و ميل دادن سر به يكى از دو طرف در مقابل آنچه مستحب است از نصب گردن، پس خلافِ مستحب است، نه ممنوع. و اگر قدرتِ بر قيام در بعضِ نماز، مقدّماً يا مؤخّراً يا در وسط، پيدا كرد، متعيّن است قيام در آن بعض.و آيا با عدم امكانِ قيام در مقدّم و متأخّر، رعايت تقدّم مى شود، يا اهميّت متأخّر، مثل قيام در حال قرائت با قيام قبل از ركوع قيامى؟ اظهر، اوّل است بر حسب قاعده در نظاير مقام؛ لكن مرسله «شيخ» كه جماعتى به آن عمل كرده اند، تقديمِ متأخّرِ اهمّ نموده است، و اين، مناسبِ تعليق در واجب است بر تقدير وفاى مقام اثبات؛ پس عمل به آن اقرب به واقع در اين مورد خاصّ است؛ و احوط عدم صرف قدرت است در زمان مقدّم، در غير واجبات همان زمان مقدّم.

دوران امر بين قيام، و ركوع و سجود

اگر امر، دايرِ بين قيام و بين ركوع و سجود، شد و قدرت بر هر دو نداشت ـ على القاعده چنانچه اشاره شد ـ قيام و ايماى براى ركوع و سجود را اختيار مى كند، و اقربيّت به مبدَل را در دو ايما رعايت مى نمايد، و احتمال دارد تقديم ركوع و سجود متأخّر براى اهميّت بر قيام و ايما، و احتمال تخيير هم داده مى شود، لكن اهميّت ركوع از قيام، يا سجود از قيام با ايما، مستلزم اهميّت ركوع و سجود جالس از قيام نيست، بلكه (مطلقا،) امر دايرِ بين تخيير و تقديمِ مقدّمِ زمانى است، و اظهر دوّم است با عدم ثبوت اهميّت، چنانچه گذشت. و اگر عاجز شد از ركوع و سجود اگر چه جلوسى باشد و فقط متمكّن از قيام است، اكتفا به قيام و ايما كه متمكّن از غير اينها نيست، مى نمايد.

عاجز از قيام

اگر متمكّن نباشد از نمازِ با قيام اگر چه با اعتماد به چيزى باشد، يا آن كه با انحنايى باشد كه صدق قيام مى كند، نشسته نماز مى خواند، و همچنين در مراتب بعد از نشستن، مثل «استلقاء» و «اضطجاع».و كافى است مشقّت شديده، يا خوف از زيادتى مرض، يا طول بُرْء آن، يا اميد بُرْء در ترك قيام، بدون فرق بين اقسام مرض.

و اقرب تلازم غالبى بين قدرتِ بر قيام در نماز و قدرتِ بر مشى، در زمان نماز است، يعنى [ بين ] قدرت بر قيامِ در كلّ، با قدرت بر مشى در كلّ، و قدرت بر قيامِ در بعض، با قدرت بر مشىِ در بعض [ غالباً تلازم وجود دارد ]، پس نوبت به قعود مى رسد در وقتى كه عاجز از قيام به معرّفى عجز از ملازم غالبى آن باشد.

و در صورت دوران امر بين نماز در حال مشى، يا نماز قاعد بدون اضطراب، اظهر تقديم دوّم است.

و در صورت دوران امر بين اضطرابِ مطلق يا مَشى، اظهر تقديم اوّل است.

و در دوران بين ركوب و مشى، اظهر تقديم اوّل است.

قيام و ركوع شخص جالس

اگر متمكّن از قيامِ در نماز نباشد، وظيفه اش جلوس است، و ركوع او در حال جلوس، عبارت است از آنچه «ركوع جالس» بر آن صدق كند عرفاً؛ و حاصل مى شود ـ بنا بر احوط ـ به حفظ نسبت ركوعِ قائم با انتصاب او در حال جلوس، به محاذات وجه با موضع سجود.

عاجز از ايستادن و نشستن

و اگر متمكّن از جلوس در نماز نشد ـ به جميع اقسامش كه صحيح است نماز جالس در آنها ـ نماز مى خواند به پهلو خوابيده به طرف راست آن رو به قبله، مثل استقبال در «لحد»؛ و اگر متمكّن نباشد، به طرف چپ خوابيده نماز مى گذارد بنا بر احوط با استقبال به وجه؛و اگر از آن هم متمكّن نباشد، به پشت خوابيده نماز مى خواند با استقبال به باطن قدمين، و اگر آن هم مقدور نباشد، هرگونه ممكن است نماز را مى خواند با رعايت اقرب به نمازِ مختار با امكان رعايت؛ و اگر ممكن نيست، اقرب به نماز مضطرّ در محلّ اضطرار و در سنخ اضطرار،رعايت شود.

ركوع و سجود شخص خوابيده

و در صورت «اضطجاع» و «استلقاء»، وظيفه آنها در ركوع و سجود، ايما است به سر با اخفضيّت سجود از ركوع، و نيّت مبَدلٌ منه لازم نيست و قصد واجبِ فعلى، كافى است. و قصد خلاف اگر مرجعش قصد امر فعلى با خطأ در تطبيقش باشد، مبطل نيست وگرنه محلّ اشكال، در حصول زياده مبطله است در صورت عدم اكتفا و در حصول نقص ركن در صورت اكتفا.

و احوط معامله ركن است؛ با بدلهاىِ از ركوع و سجود، اگر چه در غير محلّ زياد شده باشند. و اگر متمكّن از مبدل و بدل نباشد، اكتفا به اخطار و تلفّظ به اذكار مى نمايد؛ و احوط ايما به ساير اعضا است ايضاً با تمكّن. و در موارد توظيف به ايماى براى سجود، اگر متمكّن [ است ] از انحنا تا مقدارى و رفع ما يصح السّجود عليه و وضع جبهه بر آن به نحو مماسّه يا با اعتماد ممكن باشد، احوط جمع بين آن و ايما است؛ و همچنين در صورت انحنا، احوط وضع ساير مساجد با اعتماد در صورت امكان است. و اگر اعتماد، ممكن نشد، بدون آن، عمل به احتياط است (مى كند)، به خلاف صورت عدم امكان انحنا و اقتصار بر ايما به سر، كه عدم وجوبِ وضعِ سايرِ مساجد بر زمين اگر چه ممكن باشد، قوىّ و موافق اطلاقات است.

ملاحظه قوّت و مرتبه آن در خصوص هر جزء

در هر جزئى از نماز، ملاحظه قوّت و مرتبه قوّت و عدم آن را در خصوص آن جزء مى نمايد از «قيام» و «قعود» و «اضطجاع» و «استلقاء»، بدون ارتباط به قوّت يا عدم آن در جزء سابق يا لاحق؛ پس ترتيب در نزول، بايد رعايت شود و در صعود مضطجع قعود نمى كند، مگر آن كه تمكّن از قيام حاصل نشود براى او، و گذشت در سابق بعض فروعِ مناسبِ حفظِ قدرت و وجوب و عدم آن.و اظهر اين است كه اگر در حال قرائت، موظّف به قعود شد، تأخير مى اندازد بقيّه را تا حال قعود؛ و همين، متيقَّن است در عكس؛ و همچنين در ساير مراتب و ابدال.و اگر قدرت، بعد از قرائت حاصل شد، واجب است قيام براى ركوع، و احوط وجوبِ طمأنينه در اين قيام است.

حصول عجز يا بهبودى در ركوع

و اگر در حالِ ركوعِ (جالس)، خفّت حاصل شد، پس اگر قبل از مكثى كه ركوع با آن صادق است، باشد اظهر ـ به ملاحظه عدم تحقّق هيچ كدام از دو ركن ـ جواز ركوع بعد از قيام است ولكن احتياط در اعاده نماز بعد از اين عمل ترك نشود؛ و اگر خفّت بعد از طمأنينه محقّقِ ركوع، حاصل شد، پس ذكر با طمأنينه واجب مى شود بعد از ارتفاع با انحنا تا حدّ ركوع قائم بدون انتصاب و قيام بعد از رفتن كمى به بالاتر و پايين آمدن با طمأنينه در پايين تر ذكر را انجام مى دهد بدون اشكالى.

و همچنين اگر عاجز شد در ركوع، قبل از ذكر، به حدّى كه موظّف به ركوعِ جالس و ذكر او شد، كه [ در اين صورت ] ذكر را در ركوعِ جالس با طمأنينه، مى گويد، نه در حال هوىّ، بنا بر اظهر.

و امّا تخلّل حركت، پس مثل تخلّل آن در ركوع قائم است كه اضطراب بعد از طمأنينه و قبل از ذكر، مانع از وجوب ذكر با طمأنينه نمى شود، و اين وجه، اظهر است، به خلاف آن كه خفّت، بعد از اتمامِ ذكرِ واجب با طمأنينه باشد، كه فقط انتصاب، براى قيام بعد از ركوع، لازم است.

و اگر خفّت در اثناى ذكر واجب باشد، پس اگر آنچه ادا كرده به نحوى است كه فوتِ موالاتِ لازمه نمى شود در آن، جايز است بنا برآن؛ وگرنه لازم است استيناف بعد از رسيدن به حدّ واجب.

و اگر خفّت در اثناى يك كلمه حاصل شد، جايز است اتمام كلمه به قصد ذكر مطلق، و جايز است قطع آن با سجود سهو مبنى بر احتياط، و بهر تقدير استيناف بعد از رسيدن به حدِّ موظّف، لازم است. و احوط در هر دو دفعه، قصد وظيفه فعليّه است، يعنى در اتمام و استيناف.

و اگر خفّت بعد از اعتدال و طمأنينه بعد از ركوع حاصل شد، پس در وجوبِ قيام براى سجود، تأمّل است به ملاحظه تحقّق بدل بر طبق وظيفه؛ و قول به عدم وجوب، خالى از وجه نيست، بلى اگر قبل از طمأنينه در حال اعتدال بعد از ركوع، خفّت حاصل شود، وجوب قيام و اعتدال و طمأنينه، در صورت مذكوره، متّجه است.

و اگر دوران شد بين قيامِ براى اعتدالِ بعد از ركوع، و طمأنينه در آن، پس مبنى بر دوران در قيام واجبِ غير ركنى است كه طمأنينه، ساقط مى شود، يا جلوس با طمأنينه معيّن، يا مخيّر است (و محلّش گذشت)؛ و اقوى تقديم جلوس است، در صورتى كه ترك طمأنينه به مثل «مشى» باشد.

عجز از طمأنينه

و اگر در ركوعِ قائم، عاجز از طمأنينه بود، اظهر لزوم زيادتى انحنا است براى طمأنينه در ركوع جالس و ذكر در حال طمأنينه در صورتى كه مكث لازم در صدق ركوع، محقّق شده باشد؛ پس طمأنينه واجب در حال ذكر، با تمكّن به جا آورده مى شود به صورت مذكوره، و زيادتىِ انحنا، تعدّد ركوع نيست، چنانچه در عكس گفته شد، و براى قيام بعد، عمل به وظيفه مى شود.

اگر در اثناى ركوع، عجز حاصل شد

و اگر در اثناى ركوعِ قائم، ثقل و عجز حاصل شد: پس اگر بعد از ذكرِ واجب است، مى نشيند براى اعتدال بعد از ركوع با طمأنينه؛ و اگر قبل از اتمام ذكرِ واجب است، بعد اگر متمكّن است از مزيد انحنا تا حدّ ركوع جالس و ذكر و طمأنينه در آن، به جا مى آورد؛ و گرنه احتياطاً ذكر را بدون طمأنينه در ركوعِ قائم مى گويد، وگرنه اكتفا به هر چه به جا آورده، مى نمايد و مى نشيند براى اعتدال و طمأنينه بعد از ركوع اگر متمكّن از قيامِ بعد از ركوع و طمأنينه در آن به نحو مذكور نيست.

وظيفه عاجز از سجود

و غير متمكّن از سجود، بلند مى نمايد آنچه را كه بر او سجده جايز است و پيشانى بر آن مى گذارد با وضع ساير مساجد [ بر زمين ] على الاحوط؛ و اگر متمكّن نشد، اكتفا [ مى كند [به ايماى با سر؛ و اگر متمكّن نشد، با چشمها ايما مى نمايد.

و احوط در مرتبه ايماى به سر براى سجود، تخيير بين ايما و وضع جبهه بر مـايصحّ السجود عليه است؛ و ثـانى، افضل است و احوط جمع است به قصد وظيفه فعليّه.

و در مرتبه ايماى به عين براى سجود، تخيير بين آن و وضع ما يصح السجود عليه بر جبهه است؛ و احوط جمع است به قصد وظيفه فعليّه؛ و احوط با عدم تمكّن از اين دو ايما و دو وضع به نحو متقدّم، ايما به ساير اعضا است.

قيام براى ايما

و احوط در جالس، قيام براى ايماى ركوعى است در غير فاقد ستر خائف از مطّلع كه جالساً ايما مى نمايد.بلكه احوط، قيام است براى قبل از ركوع ايمائى و براى قبل از ايماى سجود، و [ نيز احوط [جلوس است براى بعد از ايماى سجده اُولى و قبل از ايماى سجود ثانى و بعد از سجده ثانيه براى جلسه استراحت در بدل با اطمينان در قيام و جلوس.

مراتب ايما

و در صورت موظّف بودن به ايما، در مرتبه اوّل ، ايماى به سر [ مى نمايد ] و بعد] از ] عدم امكان آن، با چشمها [ ايما مى نمايد ] كه پوشانيدن آنها ركوع يا سجود [ قرارداده مى شود ]، و باز كردن، رفعِ از آنها قرار داده مى شود؛ و در صورت ايماى با سر، سجود را پايين[ تر ] از ركوعِ ايمائى قرار مى دهد، واللّه العالم.

يوميّه در حال تكبيرة الاحرام و قيام متّصل به ركوع؛ و آن آخرين جزء از قيام است كه از آن به ركوع مى رود و در حال قرائت و بعد ركوع هر چند در حال ذكر سنّت باشد؛ و امّا در حال تكبيرة الاحرام و قيام متّصل به ركوع، نيز ركن است.و مراد به ركن: «جزئى است كه ترك كردن آن باطل كند نماز را هر چند سهواً باشد».

س . «قيام» يعنى چه؟

ج . يعنى «ايستادن بـر روى دو پـا در حال اختيار» و بـايد پاها را از يكديگر آن قدر دور نگـذارد كه بيرون رود از صورتِ قيام؛ و همچنين بايد استقرار داشتـه باشد در حال قيام.

عجز از ايستادن

س . اگر عاجز شد از ايستادن، چه كند؟

ج . اگر ممكن است تكيه كند، و اگر ممكن نشد و عاجز شد، بنشيند، و اگر از نشستن عاجز شد، نشسته تكيه كند؛ و اگر از آن هم عاجز شد، بخوابد به دست راست رو به قبله، اگر از آن هم عاجز شد بخوابد به دست چپ؛ و اگر از آن هم عاجز شد، بخوابد بر پشت و پاها رو به قبله باشد؛ و اگر احوالش بِهْ شد، به عكس مذكور برگردد؛ و اگر

1 . به ترتيبى كه در تعليقه ذكر شد و همچنين ساير قيود مذكوره در قيام در تعليقه رعايت شود.كوتاهى كند، نمازش باطل است.
3 . تكبيرة الاحرام

سوّم: تكبيرة الاحرام. بدان كه واجب است تكبيرة الاحرام و آن، ركن نماز است و

1 . و آن ركن است، [ و [نماز بدون آن صحيح نيست اگر چه با فراموشى، مفقود شده باشد. و صورت «تكبيرة الاحرام»: «اللّه اَكْبَر» با قطع دو همزه و بدون هيچ تغييرى است بنا بر احوط.

و ترتيب و موالات در صورت مذكوره، واجب است بنا بر احوط.و اظهر عدم وجوب وقف بر آخرِ تكبير است.و مرادف جمله مذكوره و ترجمه آن، كافى نيست؛ و همچنين اخلال به حرفى يا اِعرابى از جمله مذكوره به صورت مذكوره كه باعث لحن بودن آن باشد، مفيد در دخول در نماز نيست.

لزوم تعلّم «تكبيرة الاحرام»

و اگر قادر به تلفّظ به آن، با عربيّت نباشد، واجب است در سعه وقت، اشتغال به تعلّم و مقدّمات آن، اگر چه با مهاجرت باشد، تا يأس از تعلّم حاصل شود، يا آن كه اقلّ مجزى را تحصيل نمايد. و اگر بداند كه در وقت، ممكن نيست تعلّم [ اصلاً ]، يا تعلّمِ تمامِ واجب، لازم است قبل از وقت، مشغول به تعلّم شود، بلكه اگر احتمالِ فوتِ در وقت بدهد، لازم است احتياطاً قبل از وقت، مشغول بشود، و تا آخرِ وقتِ نماز هر چه را ياد نگرفته است، تكليفِ به مبدَل ساقط است، و كافى است تلفّظ به بدل با هر لغتى كه باشد؛ و احوط اختيار لغت خودش يا لغتى كه بفهمد مدلول الفاظش را، است بر غير، و اظهر در ترجمه تكبير در فارسى: «خدا بزرگتر است» مى باشد.

تكبير شخصِ لال

و اخرس (گُنگ) اگر عاجز از بعضِ واجب در تكبير است از كميّت يا كيفيّت، اتيان به مقدورِ خودش مى كند، و اگر رأساً عاجز از تلفّظ است، تشبّه صورى به تحريك زبان و تعيين مقصود از تكبير به اشاره به انگشت مى نمايد بنا بر احوط.

استحباب هفت تكبير

و مستحبّ است، گفتن هفت تكبير در اوّل نماز، و تكبيرة الاحرام، يكى از آنها است. و مخيّر است ـ بنا بر اظهر ـ در نيّت افتتاح و احرام به يكى از آن هفت؛ و اگر تعيين نكرد، متعيّن مى شود در آخرى كه تا قبل از آن، تخييرِ در فعل و ترك، و در احرام به آنچه به جا مى آورد و عدم آن، دارد؛ و اگر تعيين كرد در يكى، بقيّه، مستحبّاتِ خارجه يا داخله مى شود؛ پس مقدّمِ بر آن معيّن، منافيات با آنها جايز است و مؤخّر از آن معيّن، منافيات نماز با آن، جايز نيست.و همه آنچه ذكر شد، در صورتِ سبقِ نيّت نماز، به تمام اجزاى آن است، و گرنه قابل احرام و افتتاح آنچه مقارنِ نيّت يا متأخر از آن است، خواهد بود، و مقارنت در صورت لزومِ اخطار، لازم است، و سبق در صورت كفايت داعى، مجزى است.

تكرار تكبيرة الاحرام

اگر تكبيرة الاحرام را دو دفعه عمداً گفت، نمازش باطل مى شود، و اگر سهواً دوّمى را گفت، اظهر عدم بطلان نماز است؛ و اگر نيّتِ افتتاح به دوّمى، مستلزمِ نيّتِ خروج از نمازى كه داخل در آن شده بود به اوّلى باشد و نيّت خروج را مبطل دانستيم ـ چنانچه گذشت ـ انعقاد نماز با دوّمى و تمام آن بعد از خروج از نماز با نيّت مذكوره، اظهر است.

و اگر نيّتِ خروج، مُخرج و مبطل نباشد، بلكه تمام تكبير دوّم، مبطل باشد، صحّت نماز و انعقاد آن، محتاج به تكبير سوّم، به قصد افتتاح است؛ لكن احتياجِ بطلان به تمامِ اين ذكرِ غيرِ مأمور به اگر چه حرام نيست در نافله محلّ تأمّل است.

اعتبار قيام در حال تكبيرة الاحرام

و معتبر است «قيام» در حال تكبيرة الاحرام در نمازى كه موظّف به قيام است در آن، و ظاهراً اعتبار قيام در حال تكبيرة الاحرام، مخصوص به عمد نيست، و احوط عدم اختصاص اعتبار طمأنينه به عدم اضطراب يا مشى در حال تكبيرة الاحرام، به حال عمد است.

مستحبّات تكبيرة الاحرام

مستحبّ است براى امام جماعت، جهر به تكبيرة الاحرام، و اخفات در بقيّه تكبيرات، [ و اين استحباب ] براى اعلام مؤمنين، به دخول امام در نماز [ است ]، و براى منفرد جهر و اخفات و مختلف [ نيز ] جايز است؛ و براى مأموم، خصوص اخفات در همه. و اسماعِ او امام را، مورد نهى است.مستحب است رفع يَدَيْن ـ به نحو معهود ـ از قلب در حال تكبيرة الاحرام؛ و ساير تكبيرات نماز، و در حقّ امام جماعت، تأكّد دارد.و اظهر تخيير در رفع تا پايين گوشها، يا مقابل روى، يا مقابل خدّين، يا محاذى «نحر» است. و امّا مجاوزت اذُنين و سَر در رفع يدين، پس موردِ نهى است [ كه [ مكروه يا محرّم تشريعى است، بلكه ممكن است در قنوت و مطلق دعا در فريضه، چنين باشد كه در تكبير ذكر شد.و مقارنت عرفيّه، كافىِ در اين مستحبّ است و لازم نيست انطباق در اوّل و وسط و آخر رفع با تكبير؛ و محتمل است به غير اينها، اداى اين مستحبّ شود. و مستحبّ است ضمّ اصابع در حال رفع؛ و در ابهام تأمّل است.باطل مى شود نماز به ترك آن، خواه بر وجه عمد باشد، يا سهو، يا جهل.و معتبر است در آن، آنچه معتبر است در نماز، به زيادتى قصد افتتاح به آن، پس اگر شروع به تكبير كند و تمام نشده، داخلِ ركوع شود مأموم، يا غير او، و يا در بين برخاستن بگويد، نماز او باطل است.و واجب است تلفّظ كردن به تكبيرة الاحرام به لفظ «اللّه اكبر» به دو همزه قطع، چه به جهر بگويد چه به اخفات.

س . هرگاه تكبيرى گفت و شك نمود كه تكبيرة الاحرام است، يا تكبير پيش از ركوع، يا تكبير بعد از ركوع،(1) چه بايد كرد؟

ج . در چنين صورت، بايد [ آن را ] تكبيرة الاحرام قرار دهد.

س . هرگاه تكبيرى گفت، شك مى كند كه اين تكبيرِ پيش از ركوع بود، يا تكبير بعد از ركوع(2) چه بايد كرد؟

ج . بنا را بر تكبيرِ پيش از ركوع گذارد.

4 . قرائت

1 . يعنى اوّلين وظيفه صلاتيه يا دوّم يا سوّم با حفظ ترتيب در دو احتمال اخير.

2 . دوّمين تكبير از وظيفه صلاتيّه يا سوّم با حفظ ترتيب.

3 . در [ نمازهاى ] دو ركعتى و در دو ركعت اوّلِ از نماز سه ركعتى و چهار ركعتى، واجب است قرائت تمام حمد، و جايز نيست اخلال عمدى به حرفى از آن، يا به تشديد، يا اعراب آنها به نحو موافق قرائت قرّاء يا قانون عربيّت كه در صرف و نحو مسلّم است. و اين معنى، در نوافل، معتبر و در فرايض، واجب هم هست.و «بسمله» در فاتحه و سوره هاى ديگر غير از برائت، جزء است، و لازم است قرائت آن با فاتحه و هر سوره واجبه.و در حال اختيار ترجمه فاتحه كافى نيست.

ترتيب قرائت و اخلال به آن

و ترتيب كلمات و آيات بايد رعايت شود؛ پس عكس عمدى، مبطل است، مگر آن كه در مقدّم، قاصدِ جزء صلاتى نبوده باشد، پس اعاده مقدّم با ترتيب مى نمايد.و اگر ناسياً تقديم و تأخير كرد، اعاده در محلّ خودش، كافى و لازم است با حفظ موالات قرائت، وگرنه اعاده اصلِ قرائت مى نمايد با حفظ موالات صلات بنابر احوط؛ و اگر بعد از ركوع، متذكّر شد، نماز صحيح است و در بعض موارد آن، سجود سهو، لازم مى شود.و در صورت تقديم و تأخير سهوى كه اعاده آن لازم باشد، رعايت موالاتِ قرائت مى شود كه اگر فوت شد، استينافِ قرائت لازم است.

حكم ترك تعلّم و عاجز از قرائت

و اظهر اين است كه ترك تعلّم تا زمان تحقّق ائتمام، حكم ترك آن را در اوّل زمانِ امكان دارد، كه اگر مفوِّت تعلّم در زمان وجوبِ فعلىِ تعيينى شد، حرام و مشتمل بر اثم است، وگرنه حرام نيست اگر چه بعد از دخول وقت باشد، و اگر وقت، از تعلّم، تنگ بود و ممكن نبود اقتدا، آنچه را كه مى داند از فاتحه مى خواند اگر چه مقصّر بود در ترك تعلّم تا آن وقت.و اظهر وجوب ائتمام است با عدم عسر و حرج در صورت مذكوره. و همچنين اتّباع قارى اگر پيدا شد بدون حرج؛ و بعد از اينها قرائت از مكتوب اگر ميّسر شد براى آنچه نمى داند آن را، و اظهر وجوب تكرار همان بعض از فاتحه است به مقدار فاتحه بنا بر احوط، كه وجوب رعايت مقدار است، نه تبديل به غير آن از قرآن در صورت معرفت، و تبديل به ذكر در صورت عدم معرفت، يا تخيير بين تكرار و ذكر و همچنين رعايت محلّ بدل در صورت دانستن اوّل يا وسط يا آخر، با آنچه اختيار شد، اين فروع ساقط است. و چنانچه از فاتحه چيزى نمى داند، اختيار مى نمايد مقدار آن را از ساير سُوَر

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391
  • پنجشنبه 07 ارديبهشت 1391
  • سه شنبه 9 اسفند 1390
  • يکشنبه 7 اسفند 1390
  • شنبه 22 بهمن 1390
  • چهارشنبه 5 بهمن 1390
  • يکشنبه 2 بهمن 1390
  • يکشنبه 25 دی 1390
  • چهارشنبه 21 دی 1390
  • سه شنبه 13 دی 1390
  • سه شنبه 6 دی 1390
  • يکشنبه 4 دی 1390
  • شنبه 3 دی 1390
  • چهارشنبه 30 آذر 1390
  • يکشنبه 27 آذر 1390
  • جمعه 25 آذر 1390
  • سه شنبه 22 آذر 1390
  • پنجشنبه 17 آذر 1390
  • دوشنبه 14 آذر 1390
  • يکشنبه 13 آذر 1390
  • شنبه 12 آذر 1390
  • جمعه 11 آذر 1390
  • يکشنبه 6 آذر 1390
  • شنبه 5 آذر 1390
  • چهارشنبه 25 آبان 1390
  • سه شنبه 24 آبان 1390
  • چهارشنبه 18 آبان 1390
  • دوشنبه 9 آبان 1390
  • پنجشنبه 5 آبان 1390
  • چهارشنبه 20 مهر 1390
  • سه شنبه 19 مهر 1390
  • دوشنبه 18 مهر 1390
  • يکشنبه 17 مهر 1390
  • شنبه 16 مهر 1390
  • جمعه 15 مهر 1390
  • پنجشنبه 14 مهر 1390
  • چهارشنبه 13 مهر 1390
  • دوشنبه 11 مهر 1390
  • يکشنبه 10 مهر 1390
  • شنبه 9 مهر 1390
  • چهارشنبه 6 مهر 1390
  • سه شنبه 5 مهر 1390
  • دوشنبه 4 مهر 1390
  • يکشنبه 3 مهر 1390
  • شنبه 2 مهر 1390
  • جمعه 1 مهر 1390
  • پنجشنبه 31 شهريور 1390
  • چهارشنبه 30 شهريور 1390
  • سه شنبه 29 شهريور 1390
  • دوشنبه 28 شهريور 1390
  • يکشنبه 27 شهريور 1390
  • شنبه 26 شهريور 1390
  • جمعه 25 شهريور 1390
  • پنجشنبه 24 شهريور 1390
  • چهارشنبه 23 شهريور 1390
  • دوشنبه 21 شهريور 1390
  • يکشنبه 20 شهريور 1390
  • شنبه 19 شهريور 1390
  • جمعه 18 شهريور 1390
  • پنجشنبه 17 شهريور 1390
  • چهارشنبه 16 شهريور 1390
  • سه شنبه 15 شهريور 1390
  • دوشنبه 14 شهريور 1390
  • يکشنبه 13 شهريور 1390
  • شنبه 12 شهريور 1390
  • جمعه 11 شهريور 1390
  • پنجشنبه 10 شهريور 1390
  • چهارشنبه 9 شهريور 1390
  • سه شنبه 8 شهريور 1390
  • دوشنبه 7 شهريور 1390
  • يکشنبه 6 شهريور 1390
  • شنبه 5 شهريور 1390
  • جمعه 4 شهريور 1390
  • پنجشنبه 3 شهريور 1390
  • چهارشنبه 2 شهريور 1390
  • سه شنبه 1 شهريور 1390
  • دوشنبه 31 مرداد 1390
  • يکشنبه 30 مرداد 1390
  • شنبه 29 مرداد 1390
  • پنجشنبه 27 مرداد 1390
  • چهارشنبه 26 مرداد 1390
  • سه شنبه 25 مرداد 1390
  • دوشنبه 24 مرداد 1390
  • يکشنبه 23 مرداد 1390
  • شنبه 22 مرداد 1390
  • جمعه 21 مرداد 1390
  • پنجشنبه 20 مرداد 1390
  • چهارشنبه 19 مرداد 1390
  • سه شنبه 18 مرداد 1390
  • دوشنبه 17 مرداد 1390
  • يکشنبه 16 مرداد 1390
  • شنبه 15 مرداد 1390
  • جمعه 14 مرداد 1390
  • پنجشنبه 13 مرداد 1390
  • چهارشنبه 12 مرداد 1390
  • سه شنبه 11 مرداد 1390
  • دوشنبه 10 مرداد 1390
  • يکشنبه 9 مرداد 1390
  • شنبه 8 مرداد 1390
  • جمعه 7 مرداد 1390
  • سه شنبه 4 مرداد 1390
  • دوشنبه 3 مرداد 1390
  • يکشنبه 2 مرداد 1390
  • شنبه 1 مرداد 1390
  • جمعه 31 تير 1390
  • پنجشنبه 30 تير 1390
  • چهارشنبه 29 تير 1390
  • سه شنبه 28 تير 1390
  • دوشنبه 27 تير 1390
  • يکشنبه 26 تير 1390
  • شنبه 25 تير 1390
  • جمعه 24 تير 1390
  • پنجشنبه 23 تير 1390
  • چهارشنبه 22 تير 1390
  • سه شنبه 21 تير 1390
  • دوشنبه 20 تير 1390
  • يکشنبه 19 تير 1390
  • جمعه 17 تير 1390
  • چهارشنبه 15 تير 1390
  • سه شنبه 14 تير 1390
  • دوشنبه 13 تير 1390
  • شنبه 11 تير 1390
  • جمعه 10 تير 1390
  • جمعه 6 خرداد 1390
  • دوشنبه 12 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 11 ارديبهشت 1390
  • شنبه 10 ارديبهشت 1390
  • جمعه 9 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 6 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 5 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 4 ارديبهشت 1390
  • جمعه 2 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 4139
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 48
  • آی پی دیروز : 72
  • بازدید امروز : 1,402
  • باردید دیروز : 180
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,291
  • بازدید ماه : 5,187
  • بازدید سال : 46,598
  • بازدید کلی : 1,091,758