loading...
!!!.MusicParsi.!!!
ارسال اس ام اس رایگان

ارسال اس ام اس رایگان از طریق اینترنت

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 46 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)


فصل نهم : احكام تيمّم
1 . شرايط و موارد وجوب تيمّم

س . تيمّم در چه وقت، واجب مى شود؟ بيان فرماييد.

ج . در وقتى واجب مى شود كه از براى مكلّف، ممكن نشود استعمال آب عقلاً يا شرعاً، و آن محقّق مى شود به چند چيز:

نيافتن آب

اوّل: نيافتن آب به قدرى كه كفايت تمام غسل يا وضو را نمايد. و معيار در نيافتن آب به قدرى كه كفايت تمام غسل يا وضو را نمايد، صدق عرفى است؛ ولكن اگر بيابان باشد و احتمال بدهد وجود آب را در يكى از اطراف، لازم است كه تفحّص كند از آن در ارض سَهْله، به قدر رفتن دو تير و در ارض غير سهله، به مقدار يك تير.
1 . و اگر مكلّف به هر دو است و آب كفايت براى يكى مى نمايد، استعمال در آن مى نمايد و براى ديگرى تيمّم مى نمايد؛ و اگر متمكّن از تبعيض غسل است در اماكن متعدده، لازم است [ تبعيض كند ].

2 . و آن (صدق عرفى) به يأس از ظفرِ به آب، [ محقّق ] مى شود در تمام وقت، يا مطلقا بنا بر جواز بدار با رجا.

3 . بلكه در چهار طرف، اگر احتمال بدهد.

4 . يعنى زمين سخت؛ و مراد تيرى است كه سابق، با كمان از دور مى زدند با فرض اعتدال در رامى و رَمى و هوا، كه مقدار تقريبى آن، دويست گام است.

و در صورتى كه بداند در بيش از اين مسافت آب هست، يا ظنّ اطمينانى دارد و مانعى از طلب نيست حتى ضيق وقت، اظهر وجوب طلب است در ازيد از غَلْوه و غَلوَتين، به خلاف صورت احتمال محض.و اگر اطراف مختلفند در سهولت و صعوبت، براى هر طرف، رعايت تقدير خودش مى شود، بلكه در يك جانب مختلف، رعايت تبعيض مى شود.و اگر در يك طرف ـ مثلاً ـ معلوم است كه آب نيست،طلب از آن طرف،لازم نيست. و اگر مأيوس است از آب در جميع اطراف، طلب ساقط است و مانند طالب مى تواند تيمّم كند.

عدم لزوم مباشرت در طلب

و مباشرت در طلب لازم نيست، بلكه [ اگر ] يك نفر از طرف چند نفر طلب نمايد و اعلام كند بعد از طلب و به قول او اطمينان حاصل شود، يا اين كه از علم خودش اخبار مفيد اطمينان نمايد، مثل اين كه اهل آن ناحيه باشد [ طلب ساقط مى شود ]، [ و همچنين اگر [دو نفر عادل شهادت بدهند، طلب ساقط مى شود بر كسى كه بداند شهادت را.

لزوم فحص با احتمال آب

و اگر احتمال آب در منزل خودش يا آنچه با اوست بدهد، بايد فحص نمايد تا يأس حاصل شود، و طلب قبل از دخول وقت يا بَعد از آن فرقى ندارد و همچنين اخبار مفيد اطمينان، يا شهادت عدلين؛ بلى اگر تجدّد احتمالى در بعض اطراف كه حين الطلب مأيوس بوده، شود، بايد قبل از تيمّم يا نماز، طلب نمايد؛ و اگر تغيير مكان داد، طلب در مختصّاتِ مكان دوّم مى نمايد.

عدم تمكن از طلب آب

اگر در وقتِ طلب براى نماز صحيح] سالم ] نباشد، يا خوف بر نفس يا مال و دزدى يا ضرر و مشقت غير قابل تحمّل يا تأخّر از قافله باشد، طلب وجوب ندارد.

معصيت در ترك طلب آب

اگر معصيت كند در ترك طلب تا ضيق وقت آن قدر از طلب كه فعلاً ممكن است بنمايد و نمازِ صحيحِ فعلى را با تيمّم به جا آورد، [ لكن نماز او ] اگر چه عاصى است صحيح است، اگر چه بداند اگر طلب مى كرد پيدا مى كرد، لكن فعلاً وقت ندارد.

كشف خلاف در نبود آب بعد از نماز با تيمّم

با يقين به نبودن آب، نماز را اگر با تيمّم بخواند، بعد كشف خلاف قطع او بشود، اعاده نماز مى نمايد بنا بر احوط.اگر بعد از نمازِ با تيمّمِ بعد از طلب، كشف وجود آب در بعض اطراف شد، احتياطاً اعاده نماز نمايد، اگر چه عدم وجوب اعاده و قضا، خالى از وجه نيست.

كفايت يك مرتبه طلب

اگر براى نمازى تيمّم نمايد، تا مادام [ كه ] در آن مكان است، براى نمازهاى بعدى طلب ساقط است، مگر تجدّد احتمالى بشود به نحو متقدّم.

اگر بدون طلب، تيمّم كند و نماز بخواند

اگر بدون طلب، نماز با تيمّم خواند و بعد معلوم شد كه آب نبوده در تقديرِ طلب در امكنه طلب، پس اگر قصد قربت متمشّى شده است ـ مثل آن كه غافل از وجوب طلب بوده ـ نماز او صحيح است.اگر معتقدِ ضيق وقت از طلب بود و نماز خواند و بعد معلوم شد سعه وقت قبلاً يا فعلاً، در صورت دوم، طلب و اعاده مى نمايد اگر پيدا كرد؛ و در صورت پيدا نكردن، صحيح است نماز؛ و در صورت اوّل، احتياطاً اعاده نمايد نماز را، يا قضا نمايد.و در صورت ناشى بودن اعتقاد از اماره مخالف واقع، عدم وجوب اعاده و قضا، بى وجه نيست؛ و همچنين است با خوف ضيق وقت در مقابل قطع مخالف واقع.

عدم جواز ابطال وضو در فرض فقدان آب

اگر مى داند متطهِّر كه اگر تطهّر خود را به حدثى باطل نمايد آب پيدا نمى شود براى نماز در وقت، جايز نيست ابطال آن، مگر آن كه متعسّر باشد ابقاى طهارت.

عدم جواز صرف غير ضرورى آب در فرض نبودن آب ديگر

و با علم به عدم آب ديگر، آب خود را نمى تواند بريزد اختياراً، يا در مصرف غير ضرورى صرف نمايد هر چند قبل از وقت باشد بنا بر احوط در قبل از وقت؛ و اگر ريخت، در [ هر [دو صورت نماز را با تيمّم بخواند اگر چه عصيان يقينى در وقت و احتمالى در ماقبل آن كرده است؛ و پس از آن اعاده و قضا ندارد، بلكه بعد از دخول وقت، جواز ابطال يا اراقه با احتمال عدم ظفر به آب، تا وقت تطهير با آب، خالى از اشكال نيست.

اگر مكلّف به تيمّم، وضو بگيرد يا غسل كند

اگر مكلّفِ به تيمّم، وضو يا غسل انجام دهد، پس اگر به جهت ضيق وقت، مكلّف به تيمّم بوده و طهارت مائيّه را به قصد تطهّر به جا آورد نه براى نماز، اظهر صحّت طهارت است؛ و اگر به سبب ديگر باشد، مثل ضرر، پس اگر تحمّل ضرر كرده باشد در مقدّمات و ممكن نباشد رد ضرر، اظهر صحّت و وجوب طهارت مائيّه است؛ و اگر ضرر در خود استعمال آب باشد، پس حكم آن در وضوى به مغصوب مذكور شد در صورتى كه مابه الغصب والضّرر، عين مابه الوضوء نباشد كه ايجاب وضو بر تقدير آنها معقول باشد، مثل آن كه سابق باشند وجوداً بر نفس غَسل وضوئى.

و در صورت غفلت از ضرر يا حكم آن، اظهر صحّت است با قربت؛ و همچنين [ است [اگر تحمّل حرج و مشقّت نمود با آن كه منفىّ، وجوب وضو باشد، نه جواز آن.

كشف خلاف در اعتقاد ضرر بعد از نماز با تيمم يا وضو

اگر تيمّم با اعتقاد ضرر يا خوف آن بنمايد و بعد از نماز كشف خلاف شد، اعاده نماز نمى كند، مگر در صورتى كه اعتقاد، ناشى از قطع مخالف واقع باشد، نه از اماره مخالفه بنابر احوط؛ و اگر كشف خلاف قبل از نماز شد، وضو مى گيرد.و اگر وضو گرفت ـ مثلاً ـ با اعتقاد عدم ضرر، پس از آن مكشوف شد ضرر، اظهر صحّت وضو است.

دو فرع

و اگر تيمّم يا وضو به اعتقاد عدم توظيف، واقع شد به نحوى كه طريق صحّت نداشته باشد بر حسب آنچه در محلّش گذشت، بلكه مطلقا با عدم تمشّى قربت، احتياط مى نمايد.

در تيمّمِ بعد از جنابت عمديّه با علم به ضررِ استعمال آب يا خوف سابق، اظهر صحّت است.

حرج در تحصيل آب

دوّم: آن كه بترسد به سبب سعى در تحصيل آب ضررى به نفس يا عرض يا مال معتدٌّ به كه تحمّل فوت او حرَج باشد، برسد، چه از جهت خوف از دزد باشد، يا درنده، يا گم شدن در راه، يا غير اينها.
1 . مانند نتوانستنِ تحصيل آب به واسطه كبر سنّ و نحو آن از اسباب عجز، يا به واسطه توقّفِ استيجارِ خادم بر بذل مالِ مُجحف كه قابل تحمّل او نيست. و اگر قابل تحمّل باشد، واجب است حتى اگر متوقّف بر حفر چاه باشد و ميسور باشد. در صورتى كه ضررِ غيرِ مالىِ لازم الرّعايه، مترتّب نشود، واجب است بذلِ مالِ غيرِ مضرِّ به حال شخص. و اگر هبه، مقرون به منّت و خوارى نباشد، واجب است قبول آن؛ و همچنين است اقتراض اگر خوف عدم تمكّنِ از ادا نباشد.

خوف ضرر از استعمال آب

سوّم: ترسيدن از استعمال آب به جهت ناخوشى يا درد چشم يا ورم يا زخم يا دمل يا امثال اينها از چيزهايى كه با وجود آنها استعمال آب، موجب ضرر است، اگر ملحق به جبيره يا آنچه در حكم آن است نبوده باشد.

مشقّت زياد در استعمال آب

چهارم: آن كه در استعمال آب، اَلَمِ شديدى باشد كه به حسب عادت، تحمّل آن نتوان نمود، و از اين قبيل است شدت سرما.و اگر استعمال آب، سبب تركيدن پوست بشره يا دُرُشت شدن آن بشود به قسمى كه تحمّل آن به حسب عادت دشوار باشد، تيمّم مى كند، خواه سبب بيرون آمدن خون بشود يا نه و خواه به سبب سردى هوا باشد يا نه.
ذلّت در تحصيل آب

پنجم: تحصيل آب، محتاج باشد به تحمّل منّت و ذلّت، كه به حسب عادت تحمّل آن ممكن نباشد، چه به خريدن باشد يا غير آن. و از اين باب است تحصيل دلو و

1 . ضررى كه دخالت در حدوث مرضى يا بقاى آن دارد، حتّى شَين و آنچه روى پوست ظاهر مى شود و موجب تَرك خوردگى در پوست بدن كه سبب آمدن خون يا ناملايمات ديگر مى شود. و امّا ضرر يسيرِ غير مُعتنى به در نزد عقلا، پس اثرى ندارد. و فرقى در اسباب خوفِ مرض نيست.و اگر ممكن است فرار از مخوف به گرم كردن آب، واجب است. و مؤونه اى كه بى ضرر باشد، يا ضررش قابل تحملّ باشد، لازم است.

2 . و گاهى در سبب دوم يا ششم مندرج مى شود، بلكه به سبب ششم انسب است اگر چه فرض ذلّت در تحصيل آب هم مى شود. ريسمان و مقدّمات گرم كردن آب هرگاه محتاج به آن باشد.

حرج مالى

ششم: آن كه نتواند تحصيل آب نمايد مگر اين كه آنچه دارد بذل نمايد، يا آن كه آن قدر از مال خود بذل نمايد كه بذل آن، مضرّ به حال او باشد.

ضيق وقت براى وضو يا غسل

هفتم: آن كه وقت، گنجايش تحصيل آب يا استعمال آن، نداشته باشد.

كم بودن آب و دوران بين وضو و تطهير

هشتم: آن كه آبى كه دارد، كفايت از براى وضو يا غسل و تطهير بدن يا جامه نجس، نداشته باشد، پس جامه يا بدن را پاك مى كند و تيمّم بدل از وضو يا غسل نمايد و احوط صرف آب است اوّلاً در تطهير.
1 . با ادراك نماز صحيح در اين حال.و در مثل دوران امر بين يك ركعت با وضو و چهار ركعت با تيمّم، محتمل است تخيير، بلكه اظهر است؛ و احوط اختيار دوّم است در غير صورتى كه بعض نماز يقيناً در خارج واقع مى شود، كه دوران بين فوت وقت و آب و بين فوت وقت فقط باشد با محفوظيّت يك ركعت مطلقا كه احوط اختيار اوّل است، بلكه اقرب است.و كافى است در حكم ضيق وقت، تحقّقِ خوفِ فوتِ وقت. و اگر مردّد است در مقدار باقى، استصحاب وقت مى نمايد و وضو مى گيرد، مگر آن كه خائف مى شود.و اگر شكّ در وفاى مقدارِ معلوم، به نماز با طهارت مائيّه نمايد، تيمّم مى نمايد اگر خائف شود، بلكه مطلقا بنا بر اظهر.و تيمّم براى ضيق وقت، كافى براى غير آن نماز نيست اگر چه فاقد آب شود براى نمازهاى بعدى، مگر آن كه مفقود شود آب در اثناى نماز اوّلى.و دخول در غايات ديگر در حال نماز، مانع ندارد، مثل مسّ كتابت در حال نماز.

2 . و اگر ما يتيمّم به نباشد، صرف در طهارت مائيّه مى شود و با نجاست بدن يا ثوب نماز مى خواند، نه آن كه خود را فاقد الطهورين نمايد.و اگر آبِ نجسِ ديگرى دارد، پس براى آشاميدن خود و مكلّفين، صَرف آبِ پاك در آشاميدن نمايد و با تيمّم نماز بخواند.و اگر مربوط باشد به تشنگى حيوان، وضو مى سازد با آب پاك و آب نجس را در رفع تشنگى حيوان، صرف مى كند.و اگر ممكن شود از مزج آب با مايعى كه او را از اطلاق خارج ننمايد و با مجموع مى تواند وضو يا غسل انجام دهد، اظهر و احوط وجوب آن است بدون عسر و حرج در مقدّمات اين عمل.

خوف عطش

نهم: آن كه بترسد كه بعد از استعمال آبى كه دارد، عطش بر خود يا مُسلم ديگر، يا حيوان محترمى، غالب شود، اگر ذبح آن حيوان، مضرّ به حال او باشد.

انجام وضو يا غسل در وقت وجوب تيمم

س . در زمانى كه تيمّم واجب است، اگر وضو بسازد يا غسل كند، صحيح است يا نه؟

ج . غيرِ تيمّم، در اين حال، باطل خواهد بود، مگر در بذل مال و در تحمّل منّت و خوارى و در تنگى وقت و در جايى كه ممنوع، مقدّمات طهارت باشد نه خود آن.

چيزهايى كه تيمّم بر آن، جايز است

س . تيمّم بر غير زمين مى توان كرد يا نه؟

ج . جايز نيست تيمّم، مگر بر زمين، خواه خاكِ خالص باشد، يا سنگ و يا گچ و آهك پيش از پختن آنها، يا غير آنها از هر چيزى كه «زمين» گفته مى شود، هر چند

1 . اگر قصد قربت متمشّى شد، با تفصيلى كه گذشت در منع مقدّمات و منع خود طهارت و در صحّت وضو و صحّت نماز با وضو.

2 . و «مَدَر» يعنى كلوخ و سنگ ريزه و ريگ و هر چه از زمين خارج نباشد، مانند خروج معادن و خاكستر چوپ.

3 . بنا بر احوط در صورت نبودن چيزى كه به آنها تيمم صحيح است با داشتن مطبوخ آنها. و اگر نباشد غير گچ و آهك مطبوخ، احتياطاً جمع مى كند بين تيمّم به آن مطبوخ و بين متأخّر از آن از گِل و غبار. و همچنين است احتياط در آجر و خزف، يعنى سفال و مثل آن. و در صورت نبودن چيزى، احوط جمع بين نماز با تيمّم در آنها و قضا است.رنگين باشد و هر چند غبارى از آن به دست نچسبد.و جايز است تيمّم بر خاك قبر و خاكى كه دفعه ديگر به جهت تيمّم استعمال شده باشد.و ترك نشود احتياط به اين كه به خاك خالص تيمّم كند با تمكّن و بعد به زمين و بعد به سنگ والاّ تيمّم نمايد به غبار و اگر ممكن نشد، تيمّم نمايد به گِل اگر ممكن نباشد خشكانيدن آن.
1 . اين ترتيب خالى از تأمّل نيست.

2 . اگر با تكان دادنِ غباردار مى تواند تحصيل خاك تيمم نمايد، لازم است و با غبار آن تيمّم ننمايد، و اگر نه تيمّم مى نمايد با رعايت استيعاب دستها در غباردار و ضرب عنيف على الاحوط.

3 . بنا بر احوط و اگر ممكن است خشكانيدن به نحوى كه خاك شود ـ بلكه مطلق خشك ـ و وقت فوت نمى شود، لازم است. و مقدّم است بر غبار، مقدّم بر گِلِ آب دار.و امّا ترتيب بين غبار و گِل كه عبارت از «وَحَل» باشد، در صورت عدم امكانِ جمع و خشك كردن به نحوى كه ذكر شد، پس موافق احتياط است.و اگر ممكن است با برف و يخ، اقلِّ جريان لازمِ در وضو را تحصيل كند، لازم است و تيمّم نمى نمايد.تيمّم با ديوار از خشت و گل، بلكه با آجرِ گل مالى شده، جايز است اختياراً. تيمّم با چيزهايى كه معدنيّت آنها مشكوك است، مانند گل ارمنى و گل سر شورى و سنگ آتش گير، بى اشكال نيست و احتياط مناسب به نحو متقدّم ترك نشود.و چيزهايى كه حالت سابقه ارضيّت آنها معلوم است و يقين به زوال آن حالت حاصل نشده، مانعى در تيمّم با آنها نيست.زمين شوره زار اگر نمك از روى آن برداشته يا نباشد، مانعى از تيمّم به آن نيست و مستهلك مانعى ندارد، از قبيل كاه و خاكستر چوب، بلكه دور نيست متميّزِ قليل، غير مانع از صدق استيعاب عرفاً باشد.احوط پاك كردن دست است از چيزى كه بعد از ضرب به آن چسبيده باشد تا حاجب نباشد عرفاً.زمين و خاك اگر چه با رطوبت باشند، مى تواند اختياراً به آن تيمّم نمايد، پس طين متأخّرِ از غبار، گِلِ مخلوط به آب است كه به دست مى چسبد، نه گل مرطوب يا خاك مرطوب.در غبار غير مجموع، صدقِ عرفىِ «غباردار» و استيعاب عرفى آن عرضاً و طولاً براى دست، كافى است.و در تراب حاصل از نفض غبار، صدق عرفى تراب در عمق و عرض و طول دست، به حدّ استيعاب عرفى، كافى است و رعايت ازيد از تراب و غبار از مقدار مذكور، لازم نيست.

تيمّم يا وضو با نجس و مشتبه به نجس

تيمّم با نجس، صحّت ندارد، حتى با جهل و نسيان، به خلاف مستصحب الطهاره غير مستصحب النجاسه؛ و اگر انحصار در مشتبه به نجس داشته بـاشد، تيمّم به هر دو مى نمايد، اگـر چه در صورتى كـه با دو آبِ مشتبه، وضو نمـى كرد. و اگر يكى از آنها متعبّد بـاشد فعلاً شرعاً بـه طهـارت آن، بـا تيمّم بـه خصوص آن، اكتفا مى نمايد.و اگر علم اجمالى به نجاست آب يا خاك دارد با انحصار، اظهر جواز اكتفا به طهارت مائيّة است؛ و احوط خوددارى از استصحاب يكى از دو بعينه، در نماز است؛ و احوط جمع است.و در صورت علم به طهارت تعبّديه يكى بالخصوص، مى تواند متطّهر به آب شود اگر مورد تعبّد، آب است. و اگر مورد تعبّد، خاك است، مى تواند ايضاً تطهّر به آب نمايد. و اگر علم به نجاست تعبّديه آب دارد بايد تيمّم نمايد؛ و اگر علم به نجاست تعبديّه خاك دارد، بايد تطهّر به آب نمايد.

علم تفصيلى يا اجمالى به غصبى بودن آب يا خاك

و اگر علم اجمالى به غصب يكى از آن دو دارد و تعبّدى خاص نباشد به عدم غصبيّتِ يكىِ معيّن، فاقدالطهورين مى شود و علم اثر ندارد، بلكه شك كافى است، و احوط جمع بين اداى بلاطهارت و قضا است با طهارت.و تيمّم با مغصوب با فعليّت حرمت، صحيح نيست در تقدير دخول ضرب در تيمّم، يا خروج آن با عبادى بودن آن.و مكره ـ مثل محبوس ـ تيمّم او صحيح است، و همچنين تيمّم با تراب در محبَس اگر تصرّف زايد بر ماندن نباشد، يا آن كه مرضىّ مغصوب منه باشد.و وضو بـا آب محبس جايز نيست مگر با علم به رضاى مالك؛ به خلاف آب مبـاح و وضوى با آن در محبس با محافظت از تـر شدن فـرش محبس مثلاً كـه مغصوب است فرضاً، بلكه وضو بـا آب غصبى نمى گيرد و تيمم مى نمايد.

2 . كيفيّت تيمّم

س . كيفيت تيمم را بيان فرماييد.

ج . تيمّم عبارت از زدن شكم دست است
1 . يعنى دو دست. و در نيّتِ تيمّم، قصد قربت به امتثال امر فعلىّ، لازم است و قصد بدليّت از وضو يا غسل با وحدت ما فى الذمه لازم نيست اگر چه قايل به اختلاف عدد ضربات در آنها باشيم، بلى با تعدّد ما فى الذمّه اظهر و احوط لزوم آن است در تيمّم اوّل.و محل نيّت ـ بنا بر اخطار ـ احوط مقارنت در آن با اوّل ضرب و با اوّل مسح است، پس از آنها ادامه حكميّه كافى است.

ضرب بر زمين

و واجب است بعد از نيّت مذكوره، زدن باطن دو دست بر زمين به يك دفعه، نه گذاشتن بر زمين فقط بنا بر احوط و نه زدن ظاهر اختياراً.و در صورت اضطرار، احوط جمع بين وضع باطن و ضرب ظاهر كف و مسح با هر دو است.لازم نيست ضرب به زمينى كه روى زمين بلاواسطه قرار بگيرد؛ پس اگر زمين تيمّم، روى بدن انسانى باشد، مجزى است، مثل اين كه خاك روى صورت انسان است به نحوى كه مى تواند با زدن بر آن، مسح جبهه نمايد.

اعتبار مباشرت و موالات و ترتيب و امرار ماسح از اعلى به اسفل

و معتبر است در آن، مباشرت در حال اختيار، و موالات يعنى متابعت عرفيّه بنا بر احوط. و ترتيب مذكور در متن، معتبر است حتى در جهل و نسيان؛

نبودن حايل

و آن كه حايلى بين ماسح و ممسوح نباشد غير از مويى كه در محل روييده باشد به نحو متعارف. و موى سر كه بر جبهه آمده باشد به اندازه خارج از متعارف، دفع مى شود. و اگر حايل، جبيره باشد، مانع نمى شود در ممسوح و در ماسح.

عدم امكان ضرب يا نجاست خاك يا عضو

و با عدم امكان زدن، اكتفا به گذاشتن به زمين مى نمايد و احتياط در جمع بين باطن موضوع و ظاهر مضروب، ترك نشود با امكان و با نجاست متعدّيه يا غير متعدّيه، در ماسح يا ممسوح، اين احتياط با تقديم زدن به غير متعدّى، ترك نشود در صورت عدم امكان تطهير و نبودن نجاست اگر چه متعدّى نباشد در خاك و ماسح و ممسوح با امكان بنا بر احوط و اظهر.

وجوب امرار ماسح بر ممسوح از اعلى به اسفل

و [ معتبر است نيز [مسح از اعلى به اسفل در جبهه و يدين كه ممسوح مى شوند. و احوط مسح به حاجبين است، و اظهر وجوب امرار ماسح بر ممسوح است اختياراً و جرّ ممسوح، كافى نيست اختياراً و حركت مختصر، ضرر به صدق ندارد.

تيمّم مقطوع اليد

مقطوع اليد، احتياطاً جمع بين مباشرت ممكنه و توليت ممكنه مى نمايد، و همچنين مقطوع اليدين، و يك دست را به زمين مسح مى كند در مباشرتِ اوّل و جبهه را به زمين مسح مى كند در مباشرت دوّم.

تعذر مسح به باطن كف

و با عدم امكانِ مسح به باطن، تكليف به مسحِ به ظاهر كف است در خصوص آن كف.

استنابه در تيمّم

و با عدم امكان مباشرت، استنابه واجب است؛ [ كه ] پس از نيّتِ مكلّف، با دستهاى او مسح به جبهه و دو دست مكلّف، از نايب صادر مى شود. و احوط لزوماً، ضمّ نيّت مباشر است ايضاً و اگر ممكن نشد، با دستهاى مباشر ضرب و مسح مى نمايد. و اگر ممكن شد ضرب نه مسح، احتياطاً در ضرب جمع مى نمايد و در عكس احتياطاً در همه جمع مى نمايد، يعنى اگر ضرب و وضع ممكن نشد و مسح ممكن شد، مباشر، ضرب و مسح مى كند و مكلّف احتياطاً بعد از آن مسح مى نمايد.

گوشت زايد در محل مسح

اگر گوشت زايد در محل مسح باشد، لازم است مسح بر آن.

تعذر مسح با باطن يك دست فقط

و اگر متعذّر باشد ضرب و مسح با باطن يك دست فقط، جمع مى كند بين ضرب و مسح با ظاهر متعذّر و باطن غير متعذّر بنا بر اظهر.و احوط جمع در مسح جبهه است به كيفيّت مذكوره و به باطن دست غير متعذّر المسح ايضاً، و در مسحِ يدين، معلوم است كه با باطن يكى و ظاهر ديگرى است فقط.

نجس بودن ماسح

و مجرّد نجاستِ باطنِ ماسح به غير متعدّى و [ غير ] حاجب در صورت تعذّر تطهير، عذرِ انتقالِ به مسحِ به ظاهرِ كف نمى شود.و در صورت تعدّى به تراب، عذر مى شود [ نجاست ]، اگر ممكن نباشد تطهير، و پس از آن، تجفيفِ مانعِ از تعدّى به خاك. و در همين صورتِ تعدّى، احوط جمع بين ضرب و مسح به ظاهر است با ضرب و مسح به باطن، يعنى سقوط خصوص موضع جراحت در ضرب و مسح و اكتفا به باقى اگر محذور ديگرى از تنجيس مواضع طاهره از محالّ تيمم را نداشته باشد، و اين در صورت عدم استيعاب نجاست متعدّيه است. و همچنين حايلى كه به حكم جبيره باشد اگر چه به حسب احتمال.و اگر تجفيفِ ماسحِ متنجّسِ به متعدّى، ممكن نباشد و حبس از سرايت، با بستن كهنه ممكن باشد، احتياط ضميمه مى شود در صورت حايل بودن و عدم امكان تطهير و پس از آن، رفع حيلولت، اگر چه به واسطه نجسِ ديگرِ غيرِ متعدّى باشد احوط جمع بين مثل تيمّم صاحب جبيره بر ممسوح و تيمّم به ظاهر كف است در صورت نجاست ظاهر به حايل يا حايل غير نجس، احوط جمع بين مسح به آن و تيمّم مقطوع الكف است در صورت عدم امكان تطهير، يا لااقلّ رفع حايل، و اين احتياط، حاصل مى شود در صورت تعذّرِ مسحِ به باطن به واسطه جراحت، به وضع حايل طاهر؛ و پس از آن، به نجس غير متعدّى؛ و پس از آن، مسح به ظاهر كف در صورت عذر در باطن و عدم عذر در ظاهر.و در تيمّم مقطوع اليدين، احتياط به تيمّم ميسور با ضميمه توليت در معسور، ترك نشود، و اكتفا نمى شود به ميسور فقط.و در صورت عدم امكان توليت در معسور، خالى از وجه نيست اكتفا به ميسور.و در صورت استيعاب عذر به حايل يا نجاست متعدّيه در ظاهر هم، احتياط در توليت و ضرب و مسح با حايل در ظاهر است، و هر كدام ممكن نشد، يا محذورى داشت، اكتفا به ديگر مى نمايد.

نجاست متعدّى و غير متعدّى در ممسوح

و نجاست غير متعديّه در ممسوح با تعذّر تطهير، مانع از مسح نيست، اگر چه مستوعب باشد.و امّا نجاست متعدّيه، پس با امكان، تجفيف مى شود، بعد مسح بر آن مى شود؛ و با عدم امكان، حبس از سرايت، با بستن كهنه مى شود؛ و بدون امكان، اكتفا به مسحِ غير مى شود در صورت استيعاب؛ و احتياطاً مسح بر ميسور هم مى شود در صورت عدم استيعاب.

عدم وجوب تحصيل علوق

و اظهر عدم وجوب تحصيل علوق است در آنچه با آن تيمم مى نمايد؛ و اگر حاصل شد، مستحب است نفض آن به مثل زدن دستها به هم.

اباحه خاك و مكان

بايد خاك تيمّم و مكان آن، مباح باشد. و اعتبار اباحه مكان تيمم كننده و فضايى كه در آن تيمم واقع مى شود، مانند مكان و فضاى در وضو است.

علم اجمالى به نجاست يا غصبيّت

اگر يكى از دو خاك ـ مثلاً ـ نجس است به [ نجاستِ ] غير متعدّى، مى تواند دو تميّم نمايد؛ و اگر طاهرِ ديگرى كه معلوم باشد تفصيلاً، نيست، واجب است احتياط مذكور در صورتى كه يكى بالخصوص مستصحب الطهاره نباشد. و اگر يكى از دو خاك مثلاً، مغصوب است و تعبّد به اباحه يكى بالخصوص جارى نباشد، از هر دو اجتناب مى نمايد و به مرتبه بعد از آنها منتقل مى شود.

حصول وقفه در بين مسح

اگر در وسطِ مسح، توقّف كرد، بعد اتمام نمود، اظهر صحّت است در اين جا و در مسحِ وضو، مادام كه مجموع در زمان واحد با حفظ متابعت عرفيّه انجام داده شود.

كيفيت مسح در پيشانى

در مسح جبهه و جبين، احتياط در مسح حاجبين و ابتداى به محلّ رستنگاه مو و انتهاى به طرف بالاى بينى با رعايت نبودن حايل مگر در جبيره به محلّ مسح، ترك نشود.

و بايد مسح مذكور با باطنِ مجموع دو دست باشد و توزيع در وقت ضمّ دو دست و مسح با مضموم مانعى ندارد. و در حالت انضمام يدين و اصابع، نرسيدن بين يدين و مابين اصابع به نحو متعارف به محل مسح، ضرر ندارد. على الاحوط ـ بر زمين يك مرتبه و مسح پيشانى و دو جبين على الاقوى به طول

1. بلكه اظهر در حال اختيار. و مجزى است زدن به ظاهر كف در حال عجز. و اگر عجز متجدّد شد بعد از مسحِ وجه، احتياطاً اتمام و استيناف مى نمايد تا مسح با مضروب شود، مگر آن كه مسح يدين، ضربه دوّمى لازم داشته باشد. و اگر ضربه دومى بشود و بعد از آن عاجز از مسح شد، كافى است زدن پشت دست براى مسح يدين. و اگر متعذّر شد ضرب و مسحِ به ظاهر، به وظيفه مقطوع اليد يا يدين، عمل مى نمايد به اين كه ميسور را خودش انجام مى دهد و توليتِ غير هم مى نمايد؛ و اگر هيچ يك ممكن نباشد، فاقد الطهورين مى شود.و در حالى كه جبيره نباشد و غير اختيارى باشد، احتياط به جمع بين باطن و ظاهر و مسح با آنها، ترك نشود، بلكه در جميع موارد شك ، رعايت احتياط در تيمّم به اتيان محتملات در سعه وقت، اَولى است، و در ضيق، اكتفا به وظيفه ظاهريّه مى نمايد.و ابتداى به اعلى در جبهه، از رستنگاه مو، و در يدين، از زند است؛ و اظهر و احوط لزوم آن است در [ هر ] دو مورد. و وظيفه در نجاست ممسوح غير متعدّيه و متعدّيه، مانند وظيفه در نجاستِ ماسح است كه گذشت طريقه احتياط در آن. و در صورت استيعاب و عدم آن در ماسح يا ممسوح يا هر دو به نحو اختلاف از حيث استيعاب و تعدّى يا اتفاق، راه احتياط از بيان مذكور در ماسح معلوم مى شود.نه به عرض نه به تمام شكم دستها با هم از ابتداى رستنگاه موى تا اول بينى.و ابروها احوط ـ استحباباً ـ مسح نمودن آنها است؛ پس از آن، مسح پشت دست راست به شكم دست چپ، از بند دستها تا سر انگشتان؛ و بعد از آن، مسح پشت دست چپ به شكم دست راست به نحو مذكور.

و آنچه در وقت گذاشتن شكمِ دست بر پشت ديگرى، مسّ مى شود، مسح آن لازم است، نه مابين انگشتان.و شرايطى كه در وضو گذشت، در تيمّم نيز معتبر است.
1 . بلكه ترك نشود اين احتياط، زيرا تحديد به طرف انف، مقتضىِ دخول حاجبين است به نحو متعارف، در اين حدّ.

2 . نه شرايط مناسبه با تيمّم. و مختصّ است تيمّم، به لزوم استيعاب در مـاسح و ممسوح در جبهه و جبينين و در ظاهر كفّين يـا بـاطن كفّين اختياراً، چنانچه گذشت.و نظير توزيعى كه در جبهه جايز است، در يدينِ ماسحتين هم جارى است، پس به اين معنى، استيعاب ماسح لازم نيست.

عدم لزوم تعمق و تدقيق در مسح

و هم چنان كه عمداً قليلى غير ممسوح نبايد باشد، تعمّق و تدقيق هم لازم نيست با حفظ صدق عرفى مسح ظاهر يا باطن مثلاً، چنانچه استيعاب ماسح در ابهام متعذّر است خصوصاً در مسح كفّين. و همچنين در مسح كفّين مقدارى از كف ماسح، خارج مى شود در تطبيق در طرف بالا يا پايين با آن كه يك دفعه امرار كافى است.

س . [ در ] تيمّم بدل از وضو يا غسل، يك ضرب كافى است يا نه؟

ج . اقوى دو ضربت است مطلقا،و احوط آن است كه دو تيمّم نمايد: يكى به دو ضربت و يكى به يك ضربت. و كفايت مى كند در جمع بين احتياط، آن كه تيمّم اوّل را تمام كند و در ثانى اكتفا به يك ضربت جهت پشت دستها نمايد.
1 . بلكه اقوى يك ضربت است مطلقا؛ و احوط استحباباً در بدل از غسل، بلكه مطلقا، تعدّد است. و حاصل مى شود احتياط ـ بنا بر اظهر ـ به اضافه يك ضرب قبل از مسح يدين و مسح بعد از آن ضربت با ملاحظه آنچه كه در نيّت ذكر شد.

عدم وجوب نفض

و نفض يدين بعد از ضرب، واجب نيست، بلكه مستحب است در صورت ماندن چيزى بر دست.

تمكّن از وضو يا غسل بعد از نماز با تيمّم

اگر بعد از نماز با تيمّم صحيح، متمكّن از تطهير با آب شد، اعاده لازم نيست، چه آن كه در خارج وقت، متمكّن بشود، يا قبل از خروج وقت بنا بر اقوى؛ و فرقى بين سفر و حضر در اين حكم نيست.و همچنين فرقى بين متعمّدِ جنابت بعد از فقدان آب و غير او نيست، بلى متِطهّر، بعد از وقت، ابطال طهارت نمى نمايد با علم به عدم تمكّن از تطهير به آب، چنانچه گذشت در غير صورت عسر و حرج. و اگر ابطال كرد، تيمّم، واجب و صحيح است و در وجوب اعاده و قضا، بعد از تمكّن از آب، تأمل است؛ و همچنين است تأمّل در وجوب اعاده بر تيمّم براى ازدحام در «جامع» و خوف فوات جمعه در صورت مشروعيّت تيمّم، مثل تقدير قول به وجوب تعيينى؛ و همچنين متيمّمى كه نماز در نجس بخواند بعد متمكّن شود از نماز در طاهر با تطهّر به آب وضو يا غسل.و عدم وجوب اعاده، در همه مذكورات، محتمل است، لكن احتياط ترك نشود.

تيمّم براى ضيق وقت و انكشافِ خلاف

تيمّم براى ضيق وقت علماً، يا خوفاً به خوف عقلايى، جايز است؛ و با انكشافِ سعه وقت بعد از نماز، اعاده لازم نيست؛ و در قاطعِ به خلاف، احتياط به اعاده ترك نشود.

تيمّم در اول وقت

تيمّم با يأس از آب تا آخر وقت، جايز است اگر چه در اوّل وقت باشد، براى نماز فريضه، به خلاف صورت علم به آن در آخر وقت، كه بايد تأخير نمايد بنا بر احتياط شديد. و اگر اميد تمكّن در آخر وقت دارد، افضل و احوط تأخير است، لكن اظهر، جواز مبادرت به نماز با تيمّم براى آن است.و در صورت تيمم براى غايت ديگرى [ كه با آن ] واجب يا مستحب به جا آورد، قول به مضايقه و عدم جواز بِدار به فريضه در اوّل وقت، در اين صورت ضعيف تر است.و فرقى بين نبودن آب در اوّل وقت يا مرض و ساير اعذار نيست.

چند فرع

و كسى كه مى داند در وقت، آب ميّسر نيست و قبل از وقتِ فريضه، آب حاضر است، احتياطاً براى غايتِ ديگر، تطهّر مى نمايد و طهارت را ابقا مى نمايد تا بعد از دخول؛ و همچنين اگر مى داند بعد از دخولِ وقت، نه آب ميسور است نه ما يتمّم به، قبلاً براى غايت ديگرى تيمّم مى نمايد و نقض نمى نمايد تا بعد از دخول وقت، با آن، فريضه را ادا نمايد.و محدث به اصغر، مى تواند اختياراً محدث به اكبر بشود در صورت علم به فقدان آب با توظيف به تيمّم على كلّ حال.فاقدالطهورينِ در تمام وقت، اظهر سقوط ادا است [ از او ]؛ و قضا بر او واجب است بنا بر اقوى، مانند ساهى و غافل و نائمِ در تمام وقت.

انتقاض يا عدم انتقاض تيمّم، در موارد پيدا شدن آب

اگر متمكّن از استعمال آب در وضو يا غُسلى كه مكلّف به آن است، شد، تيمم او منتقض مى شود و بايد نماز را با طهارت مائيّه به جا آورد؛ و اگر بعد از نماز، متمكّن شد، اعاده و قضا ندارد، چنانچه گذشت؛ بلى براى نمازهاى ب

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 50 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)


فصل هشتم : احكام اموات
1 . غسل مسّ ميّت

موارد وجوب غسل مسّ ميّت

س . غسل مسّ ميّت، در چه وقت واجب مى شود، كيفيّت آن را بيان فرماييد.

ج . واجب مى شود غسل، به مسّ نمودن ميّت بعد از سرد شدن و پيش از غسل دادن.

س . آيا فرقى هست ميان ميّت كافر و مسلم يا نه؟

ج . فرقى نيست. و در حكم ميّت است قطعه اى كه در آن، استخوان باشد، خواه از زنده جدا شده باشد يا از مرده.و در وجوب غُسل ، به مسّ نمودنِ استخوانِ بى گوشت، اشكال است؛ و احوط غسل نمودن است اگر از مرده جدا شده باشد نه از زنده.و فرقى نيست بعد از صدق مسّ، بين اين كه ماسّ و ممسوس ممّا تحلّهما الحياة باشد، يا آن كه نباشد؛ پس واجب است غسل، به مسّ نمودن دندان و ناخن ميّت، اگر چه به ناخن باشد؛ بلى مسِّ مو، موجب غسل نمى شود از جهت عدم صدق مسّ.

1 . يا تيمّمِ صحيح دادن بنا بر اظهر، اگر چه اقتصار به غسل، احوط است.

2 . بلكه مطلقا بنا بر احوط. و خصوصيّات و شروط غسلِ در كلّ، جارى است در جزء بنا بر اظهر، از برودت و قبل از غسل بودن.

حكم غسل مسّ ميّت

و هر چه موقوف بر وضو است، موقوف است بر غسل مسّ ميّت. و وضو شكسته مى شود به سبب مسّ نمودن على الاحوط. و غسل مسِّ ميّت، كفايت از وضو نمى كند على الاحوط.

2 . غسل ميّت

س . احكام ميّت را از: غسل و كفن و حنوط نمودن و نماز كردن و دفن نمودن بيان فرماييد.

ج . بدان كه غسل دادن ميّت، واجب كفايى است، به اين معنى كه بر همه مكلّفين

1 . بنا براحوط اگر چه مِمّا تحلّه الحياة باشد، يعنى احتياط است اگر چه ناخن ماسّ ممّا تحلّه الحياة بوده باشد. و امّا رطوبت، پس شرط تأثيرِ مسّ در غسلِ مسّ نيست بنا براظهر.

2 . يعنى وجوب غسلِ مسّ، نفسى نيست، بلكه لازم است و شرط است براى نماز و مسّ كتابت و طواف واجب بنا بر اظهر، كه حدث بودن حاصل از مسّ است، كه محتاج است در ارتفاع، به نيّت؛و امّا براى دخول مساجد و قرائت عزائم و صوم، پس اگر به حكم جنابت است، شرط است و اوّلى موافق احتياط و مخالف اصل است، يعنى استصحاب حكم، بلكه دوّم خالى از وجه نيست.

3 . يعنى در صورت وجود ساير نواقضِ وضو با مسّ. و در صورت عدم آنها با مسّ، پس احتياط اوّل، راجع به اصل انتقاضِ وضو است، چنانچه از جمله سابقه، استفاده مى شود و خالى از وجه نيست. و احتياط دوّم، راجع به ضمّ وضو با غُسل است در ايجاد رافعِ حدثِ حاصل به مسّ و حدثِ عايد به مسّ بعد از وضو.

4 . يعنى ميّتى كه محكوم به اسلام باشد به سبب اظهار شهادتين و عدم منافى، چه شيعى باشد يا سنّى بنا بر اقوى.

و طريقه تغسيل سنّى، همان طريقه تغسيلِ شيعى است بنا بر اقوى، مگر آن كه تقيّه اقتضا كند موافقت اهل سنّت را در كيفيّت، پس مباشرت در عمل با تقيّه مى نمايد حتى در تغسيل شيعه.و اولاد مسلمين، به حكم اسلامند در تغسيل و اولاد كفّار در عدم تغسيل. و احوط تغسيل اولاد زنا است، چه از مسلم باشد يا كافر.

و مجنون بعد از بلوغ و وصف اسلام يا كفر، ملحق است به آنچه وصف كرده. و بلوغ در حال جنون، محل تأمّل است؛ و دور نيست عمل به استصحاب سابق بر بلوغ و جنون. و تبعيّت مسبىّ و لقيط، موافق احتياطِ موجب تغسيل است.واجب است و اگر يك نفر غسل را به عمل آورد، از ديگران، ساقط است.

اولويّت اشخاص به غسل دادن

س . آيا اَوْلى به غسل دادن ميّت، چه كسى مى باشد؟

ج . نسبت به زن، خود شوهر است، چه آن زن آزاد باشد چه بنده، دائمه باشد يا متعه، لكن در متعه اشكال هست؛ و عمل به احتياط خوب است.و بعد از شوهر، مالك مقدّم است بر غير مالك و اگر متعدّد باشند، شريك خواهند بود در ولايت، ولى در ساير اوليا با تعدّد، استقلال هر كدام بعيد نيست.و بعد از مالك،ارحام است و ايشان مقدّم بر اجنبىّ مى باشند هرچند هاشمىّ باشد. و اگر وصيت نموده باشد كه او غسل دهد، احتياط از براى ورثه، عمل نمودن به وصيّت است هر چند هاشمى نباشد.كما اين كه احوط، استيذان وصىّ است از ولىّ. و طبقات ارحام در اَوْلى بودن به غسل، به ترتيبِ طبقات ارث است؛ پس پدر و مادر و اولاد، مقدّم بر جدّ و جدّه و

1 . لكن اظهر ثبوت احكام زوجيّت است در منقطعه و در مُطَلّقه رجعيّه اگر وفات او در عدّه باشد.

2 . لكن خلاف احتياط است.

3 . اگر وصيّت به محض مباشرت باشد ـ كما هوالغالب ـ نه ايصا، استيذان لازم است، بنا بر اظهر.

4 . و مسلّمِ از اولويّت، حرمت مزاحمت با وَلىّ است،مثل آن كه مانع باشد و به منع او اعتنايى ننمايند.و امّا وجوب استيذان از ولىِّ فعلى با امكان و مشروطيّت عمل به آن، به نحوى كه بدون آن باطل باشد و اعاده لازم باشد، پس مبنى بر احتياط است و همچنين در ساير تجهيزات و عبادات منوطه به اذن ولىّ.و زوجه مثل زوج است در جواز تغسيل حتى در حال اختيار، لكن به نحو اعمّ از اين كه مثل محارم باشد در عدم استقلال و در اين كه غسل از تحت ثياب باشد يا نه. و اظهر استحباب غسل زَوْجين است از وراى ثياب اگر چه احوط است. و ستر خصوص عورت، موافق با احتياط است،بلكه احوط اين است كه با وجود مماثل،مباشرت ننمايند زوجين و اگر نمودند از روى جامه باشد؛و اگر كشف كردند ـ چنانچه ذكر شد ـ ستر عورتين احتياطاً ترك نشود.و امّا محارم،پس احوط آن است كه با عدمِ مماثل،از روى جامه ها حتى در غير عورتين و با استيذان از ساير اوليا خصوصاً زوج و زوجه غسل بدهند، و در غير اين صورت، رعايت احتياط مناسب بشود.و امّا غير مماثل و مَحرم به ترتيب مذكور،پس ظاهر،جواز ترك تغسيل تا موقع لزوم دفن است و وقوع دفن.و احتياط در تغسيل از روى جامه با ترك نظر و لمس است بدون فرق بين زن و مرد.و خنثاى مشكل،محارم خود را با نبودنِ مملوكه،غسل مى دهد از روى جامه بدون نظر و لَمْس على الاحوط؛ و علم به مماثلت در اين فرض، لازم نيست.و خنثاى مشكل را،محارمش غسل مى دهند به نحو مذكور با قيد مذكور؛ و همچنين خنثاى مثل او را چنانچه ذكر شد؛و همچنين مشتبه به مرد و زن از جهات ديگر.برادر و خواهر مى باشند، و ايشان مقدّم بر اَعمام و اَخوال مى باشند،و بعد، وِلاء عتق مقدّم است بر ولاء ضامن جريره،و ضامن جريره مقدّم است بر حاكمِ شرع.و هرگاه بى اذنِ اوليا،غسل دهند ميّت را، باطل است و همچنين است حكم در نماز.

شرايط غسل دهنده

س . شرط است كه غسل دهنده، شيعه اثنى عشرى باشد يا نه؟

ج . بلى شرط است.

س . آيا غسل دهنده ميّت، شرط است در ذكوريّت و اناثيّت، مثل ميّت باشد يا نه؟

1 . اگر قصد قربت متمشّى باشد، بطلان، موافق احتياط است، و اگر نباشد، بطلان معلوم است.

2 . يعنى در حال اختيار؛ پس در صورت جواز تغسيل كافر با عدم مماثلِ مُسلم، اظهر جواز تغسيل مخالف است بر طبق مذهب حقّ؛ و احوط در مقام اوّل، كتابى بودن كافر و امرِ مُسلم و نيّت او، و اين كه غسل به نحو ريختن آب باشد يا در كرّ و جارى باشد در غير صورت اضطرار، بلكه با عدم زوج يا زوجه و ساير محارم و مماثل با مسلم اغتسال كتابى قبل از تغسيل و تأخير تا آخر وقت امكان، موافق احتياط است در هر دو مقام و اعاده لازم نيست. و احتياط در خشك كردن بدن ميّتى كه كافر غسل داده او را قبل از تكفين است.
ج . بلى شرط است، مگر در محارم با عدم مماثل على الاحوط. و همچنين، است نسبت به امه مملوكه كه خالى از مانع باشد، ولى احوط، ترك است در غير اُمِّ ولد و زن و شوهر.و پسر سه ساله اگر زن او را غسل بدهد و دختر سه ساله اگر مرد او را غسل بدهد، عيب ندارد.

وجوب غسل قطعه مبانه

و در حكم ميّت است، سينه يا قطعه اى كه در او سينه باشد، پس واجب است غسل دادن و حنوط و كفن نمودن و نماز كردن بر آن. و قطعه اى كه در آن استخوان باشد، نيز واجب است غسل دادن و حنوط و كفن نمودن؛ و همچنين استخوان مَحض على

1 . يعنى اَمه مملوكه ميّت يا غيرميّت در صورت استيذان از مالك براى تغسيل زوج يا زوجه على الاحوط.

2 . به مثل تزويج و اعتداد و مبعّض و مكاتَب بودن.

3 . بلكه احوط با عدم مماثل ومَحرم خصوصاً زوج يا زوجه،تغسيل اَمه است با استيذان از ساير اوليا كه مماثل و محرم نيستند ازمالك فعلى خود على الاحوط وهمچنين عبد مالكه خود را.

4 . گذشت احتياط در تقديم زن و شوهر بر مالك به نحو اطلاق.

5 . يعنى در حال اختيار. و امّا در صورت اضطرار به فقد مماثل و محرم، پس احتياط در تغسيل است تا حدّ جواز نظر و لمس، و احوط بعد از سه سال، تغسيل از روى جامه ها است. و همچنين است حكم دختر سه ساله و ما بعد آن تا حدّ جواز نظر و لمس.

6 . بعض سينه كه محلّ قلب است بنا بر احوط، بلكه خالى از وجه نيست. و بعض ديگر، به حكم مشتمل بر عظم يا عظمِ مجرّد است.و چنانچه غسل در «سينه»، واجب است، اظهر عدم وجوب حنوط است در غير موجود از مساجد.و احوط وجوب ماعداى «لُنگ» است از قِطَع سه گانه؛ و ظاهر عدم وجوب لنگ است در صورتى كه محلّش ـ اگر چه بعضِ محلِ لنگ باشد ـ موجود و حاضر نباشد.

7 . كه از ميّت جدا شده باشد يا از زنده على الاحوط ندباً در اخير. و احوط در حنوط و قطعات كفن، رعايتِ حال موجود است در وجوب در تقدير اتّصال، چنانچه در «سينه» گذشت.الاحوط.

وجوب غسل سقط چهار ماهه

س . طفلى كه چهار ماهه شده باشد و سقط شود، واجب است غسل و كفن و حنوط نمودن يا نه؟

ج . بلى واجب است، لكن نماز، نه واجب است و نه مستحب؛ و اگر چهار ماه كمتر داشته باشد واجب است على الاحوط او را در كهنه پيچيدن و دفن كردن، اگر چه ترك اين احتياط نسبت به پيچيدن در كهنه، باكى ندارد.

حكم ازاله نجاست، ستر عورت و استقبال هنگام غسل ميّت

س . [ آيا ] واجب است ازاله نمودن نجاست از بدن ميّت پيش از غسل و پوشانيدن عورت او را از ناظر محترم در حال غسل يا نه؟

ج . بلى واجب است ازاله و سَتر، مثل ساير احوال، ولى حرمتِ نظر، مسلّم است و پوشانيدن عورت او بر غاسل از ديگرى، دليلى بر وجوب ندارد، چنانچه واجب است رو به قبله نمايند ميّت را در حال احتضار اگر رو به قبله نباشد، به اين كه بر پشت بخوابانند او را و روى او و كف پاهاى او را متوجه قبله نمايند؛ و منقطع مى شود وجوب مذكور، به محقّق شدن وفات.

1 . بلكه خالى از وجه نيست. و استثناى دندان و ناخن اگر چه متّصل به مقدارى از گوشت باشد، خالى از وجه نيست اگر چه احتياط خوب است.و مماثلت با غسل دهنده در صورت عدم امكان استعلام، لازم نيست، چه آن كه عدم امكان، از جهت خنثى بودن باشد، يا از جهت ديگر، به خلاف صورت امكان و همچنين ترتيب در صورت امكان استعلام و عدم آن؛ و احتياط، در تكرارِ مفيدِ علمِ به ترتيب است؛ و جمع متفرّقات، براى تحصيل ترتيب از قبيل صورت امكان استعلام است.و عدم وجوب نماز بر استخوان تامّ از يك عضو، خالى از هيچ شبهه و احتياط نيست و همچنين قطعه مشتمل بر استخوان، اگر چه اظهر، عدم وجوب است در غير «سينه» و آن چه در آن «قلب» است.

2 . و همچنين تكفين معهود و حنوط معهود على الاحوط.

3 . احتياطاً ترك نشود. و دفن مطلقا واجب است. و احوط در گوشت محض، تكفين قبل از دفن است و غير آن از غُسل و حنوط و نماز، واجب نيست.

4 . اظهر جواز تأخيرِ رفع نجاست عرضيّه است تا زمان غَسلِ موضع نجاست براى غسل، و كلام در غَسله واحده براى تطهير از خبث و حدث گذشت در محلّش از وضو و غسل.

5 . احوط وجوب است با عدم عسر در فرض و در نائم و مثل او؛ و اگر كاشف، غاسل باشد، پس وجوب سترِ از غير، خالى از وجه نيست.و در حال غسل، كيفيّت مزبوره، مستحب است. و بعد از غسل تا حال دفن، مستحبّ است به نحوى كه در حال نماز معتبر است. و فرق نيست در وجوب مذكور، ميان آن كه محتضر، مرد باشد يا زن، طفل باشد يا بالغ.

غسل كسى كه قصاص يا رجم مى شود

و واجب نيست غسل دادن كسى كه واجب شده باشد كشتن آن به رجم يا قصاص يا غير آنها و غسل كرده باشد به امر حاكم شرع، يا از جانب خود اغسالى را كه واجب

1 . توجيه به هيئت مذكوره، وجوب آن، موافق با احتياط است، بلكه ترك آن به كيفيّت مذكوره تا آخر غسل، خالى از هيچ شبهه نيست. ولكن اظهر در حال غسل، استحبابِ استقبال است به كيفيّت مذكوره، و از زمان موت تا دفن، مورد احتياط است، و بعد از غُسل تا حال دفن، كيفيّت تغيير مى كند.

2 . لكن چون وجوب، كفايى است، بالغ هم در صورت تمكّن، مشمول تكليف به استقبال است، به نحوى كه ذكر شد.

3 . به اغسال ثلاثه غسل ميّت على الاحوط. و اظهر عدم انتقاض اين غُسل است به حدث اصغر و همچنين حدث اكبر، مگر آن كه واجب شود غايت غسل جنابت، پس غسل جنابت واجب مى شود؛ و احوط در اين صورت، قصد امر فعلى است، نه خصوص غسل جنابت.و اظهر تداخل است اگر سببِ غسل، مقدّم باشد بر اين غسل؛ پس [ اگر ] به نيّت امر فعلى به جمع اسباب به جا آورد، جايز است و تقديم غسل جنابت هم جايز است. و عدم وجوب تغسيل ثابت است در صورتى كه مقتول شود بعد از غُسل، نه آن كه خودش به غير قتل وفات نمايد. و در قتل به سبب ديگر، تأمل و احتياط است؛ و اظهر تجديد غُسل است اگر حادث شود سبب آن بعد از زوال سبب اوّل كه براى آن غسل كرده است، نه در صورت تقارن در زمانى.و در صورت وجوبِ تجديد، اگر نشد، بعد از قتل، تغسيل لازم است، نه در صورت اعاده زنده.و فرقى نيست بين اين كه متعدّد باشد سنخ دو سبب،مانند «قصاص» و «رجم» يا نه، مثل قصاص از دو مقتول. و اظهر وجوب تقديم غسل است بر قتل [ به ] قصاص يا به رجم.و محتمل است بلكه دور نيست [ اين كه ] غسل بر محكومِ به قتل به سبب قصاص يا موجب رجم، واجب باشد، و امر حاكم، الزامِ به اين واجب باشد، نه آن كه دخالت در صحّت غسل داشته باشد، بلكه اگر خودش به جا نياورد، امر به آن مى شود؛ و فرقى نيست بين امر اجنبى و كسى كه جايز است تغسيل از او بعد از موت. و در صورت وجوبِ غسلِ مقدّم، اظهر وجوب حنوط و تكفين است به نحو معهود در ميّت.و موضع قصاص را ظاهر مى نمايند از كفن در زمان قصاص و موضع تلوّث را احتياطاً، از خباثت تطهير مى نمايد.و نيّتِ غسل، بر غسل كننده است؛ و احوط در صورت علم به عدم يا خوفِ ترك نيّت، اين است كه امر كننده نيّت نمايد. و اظهر وجوب تجديد است در صورت علم به ترك نيّت از مباشر.و پس از غسل ميّت در حال حيات، واجب نيست به مسّ آن بعد از موت، غسل بر مسّ كننده، به خلاف صورت وجوبِ تجديد و ترك آن، كه مسّ قبل از غسل بعد از موت، موجب غسل مسّ ميّت است.است از براى ميّت؛ ولى در غيرِ مقتولِ به رجم و قصاص، اشكال است، [ و [احوط، الحاق به ساير اموات است. و اگر بعد از سه غسل بميرد به سبب ديگر، واجب است غسل دادن.

1 . الحاق قتلِ در ساير حدود، به رجم و قصاص خالى از وجه نيست بعد از بناى بر وجوبِ غسلِ مقدّمِ بر قتل؛ و احوط جمع است بين غسل مقدّم و مؤخّر از قتل.

حكم غسل و كفن شهيد

و مقتول در حرب واقع با امام يا نايب خاص او، شهيد است و تغسيل و تكفين نمى شود، مگر در صورتى كه برهنه باشد كه تكفين مى شود.و در مقتول در دفاعِ واجب، احتياط ترك نشود به تغسيل.و موت در معركه قبل از نقل مسلمين، حكم مذكور ثابت است با آن؛ چنانچه با موت بعد از نقل يا انتقال، حكمِ مذكور، منتفى است.و موت در معركه بعد از انقضاى حرب، مورد احتياط به تغسيل است و همچنين موت در معركه بعد از ادراك مسلمين، و قبل از نقل، محلّ احتياط است. و احوط در شهيد با جنابت، تغسيل است به نيّت غسل جنابت و غسل ميّت به ترتيب معهود و توابع آن.

كيفيّت غسل ميّت

س . طريقه غسل ميّت را بيان فرماييد.

ج . واجب است غسل دادن ميّت را به سه آب: اوّل: به «سدر»؛ دوّم: به «كافور»؛ سوّم: به «آب قراح»، يعنى به آب خالص. و واجب است ترتيب به نحو مذكور، در ميان سه غسل؛ و فرق نيست در اين حكم، ميان اين كه ميّت، جنب باشد يا حايض، يا نباشد.و ترك نشود احتياط به غسل دادن ميّت را به غسل ترتيبى؛ و كيفيّتِ ترتيب، به نحوى است كه در غسل جنابت گذشت. و همچنين شرط است نيّت در هر يك از سه غسل، و نيّت هر غسلى [ را ]، مقارن شروعِ در آن نمايد.

تيمم دادن ميّت

1 . و در صورت اخلال به ترتيب،اعاده مى نمايد آنچه را كه مقدّم بر غير داشته.

2 . احوط ضمّ غير غسل ميّت است با آن، در قصد. و اظهر عدم وجوب وضو است مطلقاً.

3 . يعنى در تمام يك غسل؛ پس مانعى از ارتماس در هر يك از اعضاى ثلاثه هر يك از سه غسل نيست، و به فرو بردن عضو، جايز است با رعايت ترتيب.

4 . در اعضاء ثلاثه. و اظهر، جواز غسل ارتماسى است در غسل ميّت، مثل غسل جنابت، با رعايت اطلاق آب در دو غسل اوّل، چنانچه ذكر خواهد شد، اگر چه خلاف احتياط است و با رعايت كريّت آن و نحو آن و با رعايت ترتيب بين سه غسل.و در ترتيب در اين جا مسلّم است كه شستن سر، مقدّم و شستن طرف راست، مقدّم بر شستن طرف چپ است اگر چه در غسل جنابت، اين نحو يقينى نيست، چنانكه گذشت.

5 . احوط، جمع در نيّت است در ابتداى غسل اوّل و نيّت جداگانه براى هر يك از دو غسل ديگر، اگر چه اظهر، قصد امر فعلىّ است در هر سه و در نظاير مقام.و امّا مقدار خليطين، پس احوط، محافظت بر صدقِ آبِ سدر است به نحو متوسّط بين قليل محض كه خالى از تأثّر آب باشد و كثير [ كه ] موجب اضافه آب باشد. و اين حدّ متوسّط، بايد در غسله ثالثه، به آب خالص نباشد، پس ضرر ندارد قليلى از خليطين ـ مانند غير آنها ـ در آب قراح، مادام [ كه ] موجبِ تأثّر آب نباشد، اگر چه احتياط خوب است.
س . اگر آب، ميسّر نشود براى غسل ميّت، تكليف چيست؟

ج . اقوى و احوط، سه تيمّم دادن ميّت است به اين طريق كه: تيمّم اوّل را به قصد ما فى الذمه مردّداً مابين بدل از هر سه غسل و غسل به آب سدر، و دوّم را بدل غسل به آب كافور، و سوم را بدل غسل به آب قراح انجام دهند.و همچنين اگر بترسد بر ميّت از غسل دادن به جهت عارضى ـ مثل سوختن يا آبله در او بودن ـ احوط و اقوى اين است كه او را سه تيمّم بدهند، چنانكه گذشت.و تيمّم را به دست خود عمل آورند نه به دست ميّت؛ و احوط جمع است ميان دست حَىّ و ميّت با امكان.

1 . اگر ميسّر نشد آب مگر براى يك غسلِ معيّن، اقتصار بر آن يكى مى نمايد و بدل غسلهاى ديگر تيمّم مى نمايد.و اگر يك غسل، معيّن نباشد، احوط تقديم مقدّم است به قصد وظيفه فعليّه با رعـايت مـذكور در مقدار خليط و در تكميل بـا تيمّم بدل از متعذّر به ترتيب مذكور در سابق. و اگر فقط خليطِ يك يا دو غسل، متعذّر باشد، احتياط، در غسل با آب خالص است كه به فقدان خليط، ترك آن غُسل نشود؛ پس سه غسل را انجام دهد اگر چه خليط، متعذّر باشد، با ترتيب و تميز در نيّت به نحو مذكور در واجب اختيارى.و آنچه در متن است از اقوى بودن تثليث، محل تأمّل است، بلى احوط است. و در صورت وجدانِ خليطِ متعذّرِ قبل از دفن، اعاده شود غسل با رعايت ترتيب در صورت امكان، و يا با به جا آوردن بدل از غير ممكن.و در جواز نبش براى تداركِ متعذّر، تأمّل است، و عدم جواز در صورت هتك ، متجّه و در غير صورت هتك ، اقرب به احتياط است.و وجوب غُسل و غَسل به مسّ بعد از غُسل اضطرارى مذكور يا تيمّم بدل از آن، موافق احتياط است، اگر چه عدمش خالى از وجه نيست در غسل اضطرارى در صورت عدم تمكّن از اختيارى تا زمان فعليّت دفن.

2 . بنا بر اظهر. و احوط در صورت اراده جمع، نشاندن ميّت است و ماندن در پشت سر ميّت و تيمم دادن به دست حىّ، به نحوى كه اگر با دست ميّت انجام بگيرد به همان كيفيّت است با امكان و عدم عسر.و در صورت عدم امكانِ مباشرتِ با دست ميّت يا عسر در آن، معيّن است اكتفا به مباشرت زنده به نحو مذكورِ ممكن، يا غير آن با عدم امكان يا عسر.

مباح بودن مكان غسل ميت

و اقوى لزوم مباح بودن مكان غسل است.
3 . كفن و تكفين

س . احكام كفن نمودن ميّت را بيان فرماييد.

ج . واجب است كفن نمودن به سه پارچه و آن «پيراهن» و «لُنگ» و «لفّافه» است كه آن را «سرتاسرى» مى نامند.و شرط است در پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را بپوشاند، و در لنگ، آن كه ميان ناف و زانو را فراگرفته باشد، و در لفّافه، آن كه از طول اين قدر زياد باشد كه دو سر

1 . به نحوى كه در مكانِ غسلهاى ديگر مقرّر است.

استقبال هنگام غسل دادن

و امّا استقبال در حال غسل، پس اظهر استحباب آن است اگر چه احوط است. و ظاهر، بلكه مقطوع آن است كه تا حال فراغ از غسل، استقبالْ، به وجه و باطن قدمين است و بعد از فراغ تا وقت وضع در قبر، به يك صورت است.

استيذان در پاره كردن پيراهن ميت

و احوط استيذان از اهل اذن است در پاره كردن پيراهن ميّت براى بيرون آوردن از زير، در حال غسل يا بعد از آن، كه مستحبّ است كه به پاره كردن باشد در صورت حاجت و بيرون آورده شود از پايين ميّت.

بعضى از مستحبّات و مكروهات غسل ميّت

و ستر عورت ميّت از غير ناظرى كه حرام است بر او نظر، واجب نيست، بلكه مستحب است.و در هر يك از غسلهاى سه گانه، مستحبّ است شستن هر عضوى از ميّت سه مرتبه و بعد از هر غسلى از غسلهاى سه گانه، مستحبّ است شستن غاسل دستهاى خود را تا مرفق.و مستحب است بدن ميّت را خشك نمايد از آب غسل بعد از اغسال سه گانه وقبل از تكفين.و مكروه است گرفتن ناخن ميّت و ترجيل موى او و ازاله كردن مقدارى كه لازم نباشد مقدّمتاً براى غسل، بلكه احتياط در ترك آن است، مگر در صورت مانع بودن از غسل مغسول.كفن را توان بست و از عرض اين قدر زياد باشد كه بر روى هم بيفتد دو طرف آن. و احوط در پيراهن، بلند بودن آن است تا به قدم و در لنگ، پوشانيدن آن است از سينه تا به قدم.لكن احوط و اظهر آن است كه زايد بر قدر واجب را، بدون اذن كبارِ ورثه نكند چنانچه اگر صغير داشته باشد از مال صغير برندارند.

س . اگر مقدور نشود به سه پارچه، تكليف چيست؟

ج . اكتفا به آنچه مقدور است نمايد، بلكه اگر هيچ مقدور نشود مگر پوشانيدن عورتين، واجب است در اين حال عورتينِ تنها را بپوشاند.

3 . کفن و تکفین

كيفيت تكفين

س . كيفيت كفن كردن را بيان فرماييد.

ج . طريقه اش آن است كه لنگ، مقدّم بر پيراهن و پيراهن مقدّم بر لّفافه باشد.و احوط آن است كه هر يك از سه پارچه بپوشاند آنچه را كه در زير آن است.

بعضى از شرايط كفن

و جايز نيست مغصوب بودن و نجس بودن و حرير بودن، و احتياط آن است كه از پوست نباشد، هرچند آن حيوان، تذكيه شده و مأكول اللحم باشد.
1 . بلكه احـوط در پيراهن و لنگ و سوّمى، آن است كـه مذكـور شد؛ و افضل آن است كه بـه عبارت «احوط» مذكور مى شود با رعايت صدق عـرفى لنگ و مئزر.

2 . يعنى از مذكورات خاصّه اگر چه صدقِ اسمِ يكى از سه قطعه نكند، اگر چه ستر عورت، اهمّ است.

3 . بلكه لازم است در صورتى كه آنچه در زير است اقلّ واجب است، و لازم نيست در غير اين صورت بنا بر اظهر در مقدار؛ بلكه احوط و اظهر در هر يك از سه پارچه، ساتر بودن است.

4 . اگر چه معفوٌّ عنه در نماز باشد بنا بر احوط.

5 . يعنى حرير محض كه ممنوع است براى مرد و احوط در تكفين زن اجتناب آن است.

6 . بلكه صدق جامه نمايد اگر چه از پشم و مو و كُرْكِ مأكول اللحم باشد. و اجزاى غير ماكول اللحم، مانند پوست ماكول اللحم مى باشد در حكم تكفين و در احتياط مذكور.و همه اينها در حال اختيار است؛ و امّا در حال اضطرار، پس احوط تكفين و ستر عورت به اينها غير از مغصوب است با رعايت اذن ذوى الحقوق.

خروج كفن از اصل مال

س . كفن واجب را، از اصل مال بر مى دارند، يا از ثلث؟

ج . از اصل مال بر مى دارند هرچند مديون باشد، مگر زن كه كفن او بر ذمّه شوهر است هر چند زن مال دار باشد،و احوط اخراج از تركه زن است اگر زايد بر مستثنياتِ دين ندارد.

حنوط

و واجب است بعد از غسل، «حنوط كردن»؛ و آن مسّ نمودن هفت موضع سجود است به كافور؛ و كفايت مى كند در آن، مسمّى. و اين حنوط مخصوص از براى ميّتى است كه مُحرِم نباشد و اگر مُحرِم باشد، بوى خوش ابداً نزديك او نبرند، مگر آن كه بعد از طواف، مرده باشد كه در اين صورت، قول به جواز، خالى از قوّت نيست.
1 . اگر ممكن نشد تكفين، احتياط در ستر عورت ترك نشود.و در صورت دوران امر بين مذكورات، احوط تقديم پوست بدون اهانت و نجاست معفوّه در نماز و حرير زن، بر غير است. و در بين اين سه، محتمل است تقديم غير پوست بى اهانت در پوست و غير؛ و در غير اينها، احوط تقديم نجس است بر حريرِ محض و غيرماكول كه نجس نباشد و اظهر تخيير بين اين دو است. و ظاهر، تقديم حرير است بر نجس از غير ماكول. و تقديم نجاست غير عينيّه بر عينيّه و قليله بر كثيره و غيرِ موجب هتك بر موجب، خالى از وجه نيست.

2 . احوط جمع بين مسح و وضع است.

3 . و همچنين غُسل با آب كافور.

4 . اظهر كفايت طواف زيارت است در سقوط اين حكمِ مُحرم.

خروج نجاست از ميّت هنگام غسل يا بعد آن

مسأله: چنانچه از ميّت نجاستى بعد از غسل يا در اثناى آن خارج شود، كافى است شستن آن نجاست، و غُسل يا بعض آن اعاده نمى شود بدون فرق بين انحاى نجاست خبثيّه و حدثيّه.و اگر خروج نجاست، بعد از تكفين باشد، احوط غَسل بدن و كفن است يا تبديل آن، مادام [ كه ] متعذّر نباشد و در قبر گذاشته نشود، اگر چه عدم وجوب و اكتفاى به قطع كردن نجاست از كفنِ غيرِ ساتر عورت، خالى از وجه نيست.و اگر بعد از وضع در قبر خارج شود، جايز است اكتفا به بريدن متنجّس از كفن،و جايز است شستن بدن و كفن يا تبديل آن در صورت عدم استلزام محذورى از قبيل هتك ميّت.و در صورت تفاحش نجاست و كثرت مقطوع، بر تقدير قَرْض، يا فقد ساترِ عورت، احوط اكتفا به ممكن از تبديل يا شستن است.و در صورت عدم امكان هر دو يا تعذّر آنها و دوران امر بين برهنگىِ مذكور، يا باقى گذاشتن نجاست كفن، احوط رعايت اقرب به محافظت بر ميّت است از انهتاك به نجاست خاصّه يا برهنگى مذكور.

بودن كفَن زوجه بر زوج

مسأله: كفن زوجه بر زوجِ موسِر است. و اظهر عدم فرق بين اقسام زوجه است از حيث: آزادى و كنيزى، و ناشزه و غير آن، و دائمه و منقطعه، و صغيره و كبيره، مدخول بها و غيرها، و مجنونه و عاقله، و معتدّه در عده طلاق رجعى، نه بائن و نه محلّله.و احوط لحوق ساير مصارف تجهيزات است به كفن، از قبيل: سدر و كافور و آب غسل و لوازم واجبه دفن.و احوط توافق زوج با ورثه زوجه است در صورت يسار زوجه، به مصالحه و رعايت احتمال استحقاق بر زوج و عدم آن ؛ و در صورت عدم تمكّن زوج اصلا يعنى نداشته باشد زايد بر مستثنى براى مُعْسر را حتّى با آنچه از زوجه به او به ارث رسيده باشد، همچنين اگر محجور باشد به سبب افلاس، اظهر اين است كه كفن، از تركه زوجه است.سقوط كفن با عدم تمكّن زوج حتّى از تركه زوجه، وجهى ندارد؛ و در صورت تمكّن زوج از بعضِ كفن، واجب است مقدور، بر زوج و غير مقدور، از تركه زوجه و محتمل در صورت زايد از مستثنيات بودن است مزاحمتِ وجوبِ كفن با ساير واجبات ماليّة از انفاق و اداى ديون بر زوج. و محتمل است لحوق آن به نفقه عيال در يك شب و روز بنا بر احتياط لزوماً ترك نشود.و احوط تأخير دفن است تا آخر زمان امكان بدون انهتاك در صورت احتمال تجدّد يسار زوج يا تحصيل تركه زوجه، يا پيدا شدن باذِل، و در صورت لحوق اين امور بر دفن، تأمل است. و رعايت اشدّ از مرتبه هتك يا احترام، خالى از وجه نيست در نبش قبر و در برهنه بودن ميّت. و با مرهون بودن مال زوج، وجوب ندارد بنا بر اظهر الا آن مقدارى كه ممكن است تحصيل آن از زايد بر قدر دَين، چنانچه در انفاق واجب است.و در صورت اقتران موت زوجين، كفن زوجه از مال خودش است نه از مال زوج، به خلاف صورت سبق موت زوجه، كه كفن، از مال زوج است.و اگر يك كفن بيش ندارد، خودش مقدّم است بر كفن زوجه، مانند ساير ديون در صورتى كه موتش، قبل از دفن زوجه واقع شود. اگر متبرّعى از مال خود كفن را داد، از زوج ساقط است.

كفن واجب النفقه و عبد

و بر شخص، كفنِ واجب النفقه از اقارب، نيست. و كفن مملوك، بر مالك است در همه اقسام مملوك، و آن كه بعض او محرّر است بر حسب مقدار مملوك، استحقاق كفن بر مالك دارد و همچنين رعايت نسبت در مالكهاى شركا مى شود؛ و در اَمه مزوّجه، تأمل است در استحقاق بر مالك يا زوج، و احتياط در توافق به صلح است.

كفن از اصل مال اخراج مى شود

و كفن شخص، از اصل تركه او مأخوذ است قبل از دين و وصايا و ميراث؛ و همچنين، غير كفن از لوازم تجهيز و محتمل است تقديمش بر حق مرتهن و مجنىّ عليه و غرماى مفلّس؛ و تقديم در اخير، اظهر است؛ [ و ] احوط رعايت مذكور و حق ميّت است.و اگر [ به ] قدر كفن نگذاشته و واجب التكفين از مال شخصى نيست، وجوب تكفين ساقط است و جايز است برهنه دفن شود، مگر كسى از مسلمانها بذل نمايد. و همچنين، ساير اموالى كه قبل از دفن بايد صرف شود از سدر و كافور و امثال آنها.و احتياط مناسب از قبيل استرضاى دُيّان و ورثه در غير كفن از واجباتِ تجهيز ترك نشود.

سقوط بعض اجزاى ميت

اگر چيزى از اجزاى ميّت ساقط شود، در كفن او گذاشته مى شود بعد از تغسيل آنچه محتاج به غسل است.

مستحبّات غسل ميّت

در ذكر جمله اى از مستحبّات معروفه غسل ميّت كه احوط آن است كه به رجاى ثواب به جا آورده شوند:

وضو دادن ميّت؛ محل تغسيل، مرتفع و محلّ پاهاى ميّت منحدر باشد؛ رو به قبله گذاشته شود در حال تغسيل مانند محتضر؛ در زير سايه غسل دهند؛ پيراهن او را شكافته و از طرف پاهاى ميّت بيرون آورند؛ ستر عورتين ميّت با عدم ناظر محترم شود؛ انگشتهاى ميّت تليين شود با رفق به او؛ قبل از تغسيل، سر و جسد ميّت را با زعوه سدر بشويند و فرج او را با اشنان؛ و دستهاى ميّت را شستشو دهند سه مرتبه، ابتداى به طرف راست سر، در تغسيل نمايند قبل از طرف چپ سر؛ در هر غسلى هر عضوى را سه مرتبه بشويند؛ مسح نمايند شكم ميّت را قبل از غسل اوّل و دوم با رفق در غير حامل؛ غسل دهنده در طرف راست ميّت بايستد؛ حفيره اى رو به قبله حفر نمايند براى سرازيرى آب غسل در آن محلّ، بدن ميّت را خشك نمايند بعد از انجام غسل آخر با جامه اى.

مكروهات غسل ميّت

و مكروه است نشاندن ميّت در حال تغسيل؛ و بريدن ناخنها و موهاى ميّت؛ و اين كه در زير پاهاى غسل دهنده او را قرار دهند در حال غسل، و ارسال آب غسل در محل بول و غايط بلكه مطلق بالوعه نجاسات بنا بر احوط.

مستحبّات كفن

در مستحبّات كفن و لواحق آن كه به رجاى ثواب به جا آورده مى شود، اگر چه ثابت است استحباب جمله اى:

[ از آن جمله اين كه ] غسل دهنده قبل از تكفين، غسل نمايد يا وضو بگيرد؛ زياد شود براى مرد، «بُرد يمانى عبرى» و پارچه خامسه براى به هم پيچيدن دو رانِ ميّت كه طول آن سه ذراع و عرض آن يك شبر باشد؛ زياد شود «عمامه» براى

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 50 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)


3 . استحاضه و احكام آن

انواع استحاضه

س . استحاضه بر چند قسم است؟

ج . بر سه قسم است: «قليله» و «متوسّطه» و «كثيره».

س . «قليله» به چه شناخته مى شود؟

ج . شناختن آن به اين نحو است كه قدرى پنبه در فرج مى گذارد و اگر خون به اين برسد ولكن آن را فرا نگيرد، قليله است.

س . «متوسّطه» چه نوع است؟

ج . طريقه [ شناختن ] متوسّطه اين است كه خون در پنبه فرو رود و از آن نگذرد؛ و احوط آن است كه اگر خون پنبه را فراگيرد به نحوى كه از جانب باطن كه داخل است به جانب ظاهر كه خارج است، خون سرايت كند، احكام كثيره را مرتّب دارد.

س . كثيره به چه نوع است؟

ج . به اين نوع است كه خون از پنبه بگذرد وبه كهنه برسد، چه آن كه از كهنه بگذرد، يا نگذرد.

1 . يعنى در داخل پنبه فرو نرود.

2 . لازم نيست رعايت اين احتياط در فرض بعيد انفكاك غمس از مرتبه اى از سيلان.
حكم قليله

س . در قليله، غسل و وضو واجب است يا نه؟

ج . غسل واجب نيست ولكن وضو، لازم است از براى هر نماز واجبى. و اگر بخواهد نافله كند، هر نمازى را بايد به يك وضو به عمل آورد.

حكم متوسطه

و در قسم دوم كه متوسّطه است، يك غسل واجب مى شود از براى نماز صبح اگر متوّسطه قبل از نماز صبح شود. و اگر بعد از نماز صبح و پيش از نماز ظهر يا عشامتوسّطه بشود، غسل كند؛ و واجب است وضو از براى هر نماز واجب و شرط است در هر نماز سنّت.

حكم كثيره

و در قسم سوّم كه كثيره است، سه غسل واجب مى شود: يكى از براى نماز صبح؛ و يكى از براى نماز ظهر و عصر كه جمع كند ميان هر دو؛ و يكى از براى مغرب و عشا كه جمع كند نيز ميان هر دو، و اگر خواهد هر نمازى را به يك غسل كند، جايز است؛ و احوط وضو گرفتن با هر يك از اغسال است.

1 . و احوط است تبديل قُطْنه و هر چه ملوّث باشد اگر چه در ظاهر نباشد، يا تطهير آنها. و تطهير ظاهر فرج در صورت تلوّث، لازم است.

2 . وجوب تبديل قطنه متلوّثه و ابدال كهنه كه متلوّث شده باشد، يا تطهير آنها بعد از شستن ظاهر فرج، موافق احتياط در اين قسم است؛ و وجوب وضو براى هر نماز، خالى از وجه نيست.

3 . يعنى هر نماز واجب قبل از صبح آينده اگر چه قطع شود قبل از وقت نماز، پس به مجرّد نفوذ، واجب مى شود يك غسل براى نمازهاى بعدى اگر چه قطع شود تا قبل از صبح آينده. و همچنين اگر ترك شود نسياناً يا عصياناً بعد از نفوذ، قبل از نماز واجب، بايد نماز بعدى را با غسل بخواند، اگر چه قبلاً قطع شده باشد. در واجب بودن وضو از براى هر يك از نماز عصر و عشا، خلاف است و احوط عدم ترك است.و واجب بودن غسل و وضو در قسم گذشته، در حالتى است كه خونى كه باعث غسل يا وضو مى شود پيش از نماز به هم رسد هر چند در غير وقتِ آن نماز باشد به شرط آن كه غسل يا وضو به عمل نياورده باشد از براى خون بعد از ديدن آن.

تبدّل استحاضه

ولكن آنچه ذكر شد در حكم سه قسم، در وقتى است كه خون، به يك نسبت باشد؛ پس اگر تبديل روى دهد، مثل آن كه كثرت به قلّت برگردد، يا قلّت به كثرت برگردد، حكم بر مى گردد؛ پس اگر پيش از غسل نمودن از براى نماز صبح، كثرت برگردد به قلّت، اكتفا مى كند به يك غسل؛ و اگر پيش از غسل ظهرين، برگردد كثرت به قلَّت، كفايت مى كند دو غسل؛ چنانچه اگر بعد از نماز صبح، قلَّت برگردد به كثرت، دو غسل خواهد بود در آن روز؛ و اگر بعد از نماز ظهرين چنين شد، يك غسل مى كند؛ و اگر بعد از نماز صبح، قلّت برگردد به توسّط در آن روز، احوط غسل كردن است، چنانچه پيش گذشت.

تجديد اعمال نزد انقطاع استحاضه

و احوط آن است كه از براى رفع ناخوشىِ استحاضه در جايى كه موجب وضو بود، وضو، و در جايى كه موجب غسل بود، غسل نمايد، مثل آن كه هرگاه وضو يا غسل نمود و پيش از نماز كردن دانست از حال خود، كه ديگر خون نخواهد ديد و رفع ناخوشى او خواهد شد، اعاده نمايد آنچه نموده بود در اوّل از وضو يا غسل.

1. پس قطع بشود يا نه و عود كند يا نه، فرقى ندارد، بلكه به مجرّد حدوث آن قبل از نماز، بايد وظيفه واجبه در وقتش عملى شود. و اظهر و احوط در حادث در اثناى نماز، لحوق به حادث قبل از آن است.
لزوم استبرا و تطهير و مبادرت و تحفظ بر مستحاضه

س . آيا واجب است بر مستحاضه استبرا كردن يا نه؟

ج . واجب است و بايد اين كه پنبه بر خود بردارد به قدرى كه متعارف است در معلوم شدن حال او، به آن قدر صبر نمايد و بعد به مقتضاى آن، عمل نمايد: از منقطع شدن خون، يا قليله بودن آن؛ يا متوسّطه بودن، يا كثيره بودن.و همچنين واجب است ـ على الاحوط ـ كه از براى هر نماز، عوض نمايد پنبه را، يا بشويد آن را اگر نجس شده باشد؛ و همچنين بشويد ظاهر فرج را اگر نجس شده باشد، بلكه احوط عوض نمودن كهنه يا شستن آن است هرگاه ملوّث به خون شده باشد.و بعد از غسل، بلكه وضو، نماز را تأخير نكند و اهتمام نمايد در حفظ نمودن خود را از بيرون آمدن خون مادامى كه متضرّر نشود؛ و اگر متضرّر شود، واجب نيست.

حكم مستحاضه در حدث ميان غسل

و اگر در بين غسل، حدث اصغر از او صادر شود، احتياط شديد آن است كه استيناف غسل كند به قصد آنچه بر او است از اتمام يا غسل تامّ، و وضو بسازد.
1. مگر آن كه معلوم شود كه انقطاع، قبل از شروع در وظيفه بوده.

2. با تمكّن؛ وگرنه احتياط مى نمايد به عمل يقينى به رعايت اَسوءِ الحالين المحتملين يا حالات محتمله مگر آن كه حالت سابقه، معلوم باشد كه مى تواند به همان، عمل نمايد. و اگر اختبار ممكن بود و ترك كرده و عملى به جا آورده با قصد قربت و مطابق واقع شد، صحيح است.

3. به نحو وجوب، چنانكه گذشت.

4. و اگر نماز شب را با غسل صحيح بخواند، تأخير نمايد نماز شب را تا متصل به نماز صبح شود. و اگر قبل از شروع در وضو، قطع شود و بداند كه عود نمى كند تا وقتى، مى تواند تأخير نمايد تا وقتى كه تا فراغ از نماز خون نمى بيند در آن وقت.

5. با نگهدارى پنبه و استشفار؛ و اگر مسامحه كرد و خون از اين جهت خارج شد، احتياط به اعاده مى نمايد در نماز و مقدماتش.

6. يعنى وجوباً.و اگر حدث اكبر در اثناى غسل واقع شود: اگر همان حدثى كه رفع آن را مى كرد، واقع شود، اعاده غسل نمايد به شرط عدم استمرار؛ و اگر غير آن واقع شود، غسل باطل نمى شود، و جايز است استيناف غسل براى رفع هر دو حدث، و وضو مى سازد اگر حادث، جنابت نباشد.
1 . على الاحوط بعد از تطهير ظاهر و در صورتِ انقطاع قبل از غسل.

2 . بعد از وقوع در اثناى غسل؛ و همچنين اعاده نمايد نماز و مقدّمات آن را در صورت رؤيت قبل از اتمام نماز على الاحوط. و احوط تأخير نماز و مقدّمات آن است تا زمانى كه مى داند انقطاع خون را در آن زمان، چه بُرء باشد، چه فترت داشته.

3 . لكن رعايت ترك تأخير نماز بشود اگر چه به استيناف و اتيان به يك غسل به قصد تمام آنچه در ذمّه است از استحاضه و جنابت يا مسّ ميت.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 52 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)


2 . نفاس و احكام آن

س . كيفيّت «نفاس» را بيان فرماييد.

ج . «نفاس» خونى است كه در وقت زاييدن، از زنان مى آيد، خواه همراه طفل بيايد، خواه بعد از آن، خواه هر دو وقت، به شرط آن كه كمتر از ده روز باشد كه هرگاه ده روز از زاييدن گذشته باشد و بعد از آن خون ببيند، نفاس نخواهد بود.و فرقى نيست ميان آن كه طفل، تمام متولّد شده باشد، يا تمام نشده، سقط شود هر چند مضغه باشد، بلكه علقه به شرط آن كه علم به هم رساند به اين كه آن، مبدء انسان است، يا آن كه چهار قابله شهادت دهند بر آن.و نطفه و علقه مشتبهه اعتبار ندارد؛ و همچنين مجرّد زاييدن هرگاه خون نبيند؛ و نه خون پيش از زاييدن، هر چند به قدر لحظه باشد.و از براى اقلّ نفاس، تحديدى نيست، پس ممكن است، به قدر لحظه باشد، و اكثر آن، ده روز است؛ و احوط جمع است ميان افعال مستحاضه و تروك نفساء تا

1 . بلكه اظهر، وجوب وضو است. و براى مستحبِّ مشروط، وجوب غسل و وضو، شرطى است.

2 . غير غسل جنابت.

3 . و شرط نيست در صحّت غسل، وضو، بلكه مى تواند داخل شود با غسل در مشروطِ به رفع [ حدث ] اكبر فقط، مثل دخول مساجد، و داخل نمى شود بدون وضو در مشروطِ به رفعِ هر دو حدث، مثل نماز و مسّ كتابت.

4 . در غير تقدير اكثريّت ده روز براى نفاس، محل تأمل است.

5 . با اين شرط هم رعايت احتياط بشود.

6 . اين احتياط تا هيجده روز، استحبابى و مؤكّد است.
هيجده روز و آن نفاس غير صاحب عادت مستقرّه است و يا عادتش بر ده روز است، چه بر ده روز منقطع شود، چه بگذرد. و صاحب عادت مستقرّه، نفاس او، به قدر عادت اوست(1) و اما اگر از ده بگذرد، عادَت او نفاس است و تتمّه استحاضه؛ و بهتر آن است كه تا ده روز نيز نفاس قرار دهد.ولكن آنچه ذكر شد از آن كه عادت را نفاس قرار دهد، يا ده روز را، وقتى است كه در اوّل و آخر، خون ببيند، يا تمام مدّت مذكوره، به خلاف آن كه اگر در يكى از اوّل يا آخر يا وسط خون ديد، نفاس او مقدار ديدن خون است .چنانچه اگر در وسط و آخر يا اول و وسط خون ببيند نفاس آن، طرفين و آنچه زمان مابين آن است خواهد بود، پس كسى كه عادت او هشت روز [ باشد ] و در اوّل و آخر خون ببيند، تمام، نفاس است.و اگر در اول و چهارم يا پنجم و هشتم خون ديد، چهار روز نفاس خواهد بود.چنانچه اگر نديده مگر يك روز از اين روزها را، نفاسِ آن، مختصّ به مقدار ديدن

1 . در صورت تجاوز از ده روز يا آن كه عادتش ده روز باشد، والاّ تمامِ ده روز، نفاس است على الاظهر. و احتياط در زايد بر عادت تا ده روز كه فرض شده است، ترك نشود ندباً در جمع بين تروك حايض و اعمال مستحاضه.

2 . محلّ تأمل است و امّا احتياط از عشره تا ثمانية عشر، پس ندبى است، چنانكه گذشت.

3 . در نقاى متخلّل بين دو خونِ نفاس، يا آن كه يكى نفاس و ديگرى حيض باشد، مقدّم بر نفاس يا متأخّر از آن، با امكان طهر بودن و نفاس بودن، يا حيض بودن و عدم تعيين يكى از آنها، چنانچه معيّن است در خون داخل ده روز از ولادت.و با كمتر بودن نقاء از ده روز، احتياطاً جمع بين تروك حايض و اعمال مستحاضه نمايد.

و اما حدّ ده روز نفاس، ليله اخيره خارج است و ليله اولى نفاس و غيرِ محسوب از عشره است، و در صورت ولادت در اثناى روز، تلفيق مى شود با روز يازدهم نه از شب آن، تا ده روز ملفّق تمامى محكوم به نفاس خواهد بود و شبهاى متوسّط، محكوم به نفاس است.و مبدأ حساب، تماميّت ولادت است، نه شروع در آن، اگر چه طول بكشد و خون در آن زمان، به حكم نفاس باشد.خون خواهد بود.و اگر در چهارم ـ مثلاً ـ خون ديد و از عادت گذشت و بر ده منقطع شد، از چهارم تا دهم نفاس است.و مثل آن است كه شنيدى، حال مبتدئه و مضطربه[ است ] تا ده روز.و هر چيزى كه بر حايض مى باشد از حرام و واجب و مستحبّ و مكروه، بر نفساء نيز چنين است.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 55 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)

فصل هفتم : احكام دماء ثلاثه
1 . حيض

س . خون حيض به چه شناخته مى شود و علامات و صفات آن چيست؟ بيان نماييد.

ج . خون حيض، شناخته مى شود در حق غالب زنان در غالب اوقات، به تيرگى رنگ و غلظت و جهيدن و گرمى و سوزاندن فرج هنگام بيرون آمدن.

س . خونى كه پيش از نه سال يا بعد از بلوغِ به سنِّ يأس ديده مى شود، چه حكم دارد، ممكن است حيض باشد يا نه؟

ج . خونِ قبل از نه سال، حيض نيست اگر چه صفات حيض باشد، پس واجب است بر او بعد از بلوغ، غسلِ استحاضه هرگاه قليله نباشد ولى اگر يقين كند كه حيض است واقعاً اگر چه شرعاً حكمى ندارد؛ بنا بر اين اجراى احكام استحاضه بعد از بلوغ وجهى ندارد. و اگر يقين كند كه خون، به واسطه زخمى و مانند آن غير از

1 . كه معلوم باشد عدم بلوغ به نه سالگى؛ و خواهد آمد حكم مشكوك.

2 . در صورت عدم احتمال غير حيض و استحاضه، لزوم غسل به قصد وظيفه فعليّه، مبنى بر احتياط است.

3 . و يقين كند كه بالغ نيست.

4 . بلكه حيض معلوم، اماره است بر بلوغِ مجهولِ محتمل. و امّا صفات حيض، پس اماره بودن آنها بر حيضيّت و بلوغ، محل تأمّل است.

5 . يا احتمال بدهد واماره معتبره در بين نباشد.استحاضه به هم رسيده،چيزى بر او نيست.و زنى كه تاريخ ولادتش معلوم نباشد،خونى بيايد از او،و يقين دارد كه از حيض است با شك در بلوغ،حكم به سبق بلوغ مى شود،اگر چه بعد از امكانِ يقينِ به حيض بودن واقعاً نه شرعاً،حكم به سبق بلوغ بى وجه است.و اماخون بعد از بلوغِ به حدّ يأس،محكوم به استحاضه است،مادامى كه علم به خلاف استحاضه به هم نرسد واين در صورتى است كه يقين كند به يأس.واگر شك داشته باشددربلوغِ به حدِّ يأس و خونى ببيند، محكوم به حيض است با امكان.

سن يائسگى

س . سن يأس حدّش تا چه زمان است؟

ج . حد يأس در «قرشيّه»، تمام شدن شصت سال قمرى شرعى است از هنگام ولادت؛ و قرشىّ كسى است كه نسبت او به «نضر بن كنانه» برسد و از طرف پدر و مادر يا از طرف پدر به تنهايى باشد؛ و امّا از طرف مادر به تنهايى، كفايت نمى كند و از قرشيّه در اين ازمنه غير زنان هاشميّه كسى معروف نيست، بلى قبيله اى كه منسوب به قريش باشند اگر معلوم شود انتساب ايشان به «نضر بن كنانه»، در وجه تسميه نيز همين حال را دارند.و امّا غير قرشيّه، پس حد يأس در حق او، تمام شدن پنجاه سال قمرىِ شرعى است، خواه كنيز باشد يا آزاد.

مشتبه شدن خون حيض، به غير آن

1 . گذشت وجه در آن.

2 . يا آنكه شك نمايد و اماره معتبره نباشد.
س . هرگاه خون حيض، مشتبه به خون بكارت شود، شناختن آن به چه طريق است؟

ج . در تشخيص [ و ] شناختن آن، بايد قدرى پنبه، داخل در فرج كند و قدرى صبر نمايد؛ و بهتر آن است وقتى كه مى خواهد اين عمل را بكند به پشت بخواهد و پاها را بلند كند؛ و بعد از مدتى [ كه ] گذشت پنبه را آهسته بيرون آورد، پس اگر خون در دور آن واقع شده باشد، آن خون بكارت است و اگر خون تمام پنبه را گرفته باشد، خون حيض است.و شرط است در امتحان مذكور، اين كه قروح يا جروح، احاطه به فرج مثل بكارت نداشته باشد و همچنين خون بسيار نباشد كه نتوان تشخيص نمود.و اگر نماز كند بدون امتحان مذكور با ممكن بودن آن، باطل است نماز هر چند بعد، ظاهر شود كه خون بكارت بوده است مگر آن كه به رجاى مصادفت با واقع به جا بياورد با ظهور آن.

س . خون حيض اگر مشتبه به خون قُرْحه شود، طريق شناختن آن، به چه نوع است؟

ج . طريق شناختن ندارد؛و احوط جمع بين تروك حايض و اعمال طاهر است.و اگر مشتبه شود به خون نفاس، مثل آن كه احتمال ولادت بدهد و علم نداشته باشد به آن، چنانچه از آن چيزى بيرون آيد كه شك كند كه انسان است يا مبدء انسان يا غير آن؛ اگر در عادت، اتفاق افتد، حكم به حيض مى كند والاّ با اجتماع شرايطِ امكانِ حيض،محكوم به حيض است.

1 . بلكه بايد احتمال غير اين دو قسم خون كه خون بكارت و خون حيض است ندهد، تا حكم شود به اماريّت تطوّق، براى بكارت و اماريّت انغماس، براى حيض؛و اين است حكم صورت احتمال اجتماع دو خون مذكور.

2 . بلكه اظهر، اعتبار خروج از ايسر است براى حيض بودن و خروج از ايمن است براى قرحه بعد از آن كه بخوابد به پشت و با ادخال انگشت وسطى بفهمد كه جريان خون از راست يا چپ است در صورت امكان اختبار، وگرنه به حكم كسى است كه طريق تشخيص ندارد و عمل به حالت سابقه مى نمايد.و همچنين هر خونى كه زن ببيند در ميان سه و ده و بر دَه و كمتر منقطع شود، حيض است مادامى كه نداند از قروح يا جروح است. و همچنين هرگاه بعد از گذشتنِ ده روز از حيض، خون ببيند و اوصاف حيض در آن باشد، دو حيض خواهد بود.

نقاء متخلل

س . هرگاه خون بر سه [ روز ] منقطع شود و در بين ده روز باز، ديده شود و منقطع شود، حكمش چيست؟

ج . تمامى خون و وسط، محسوب به حيض است.

امكان اجتماع حيض با حمل

س . حيض با حمل، ممكن است كه جمع شود يا نه؟

ج . بلى ممكن است بنا بر اقوى، ولى با تأخّر از ايام عادت، بيست روز بايد احتياط كند به «جمع بين تروك حايض و افعال مستحاضه».

كمترين و بيشترين زمان حيض

س . ايّام حيض اقلّ و اكثرش چه قدر است؟

ج . اكثر زمان حيض، ده روز است، مثل كمتر ايّام خالى بودن از حيض كه آن نيز ده روز است، و اقلّ حيض ـ كه كمتر از آن نيست ـ سه روز است، پس هرگاه يك روز يا دو

1 . بلكه در فرض دوران، حكم مشتركِ بين حيض و نفاس، ثابت است بدون شرط مذكور. و حكم مختصّ، منفىِّ به اصل يا مورد احتياط است.

2 . يا خون ديگر غير حيض، و معارض به حيض بودن خون ديگرى نباشد، مگر آن كه فحص از مرجّح شود و عمل به آنچه لازم است نمايد.

3 . وصف، شرط حيض نيست، بلكه طريقِ تشخيصِ در وقت جهل است بين حيض و استحاضه؛ بلى در خونِ دوّم، معتبر است آنچه در اوّلى معتبر است، مثل كمتر از سه روز نبودن و بيش از ده روز نبودن و آنچه به آن اشاره شده يا مى شود.
روز خون ببيند، حيض نخواهد بود.

عادت وقتى و عددى

س . عادت وقتاً و عدداً به چه قسم متحقّق مى شود و حكم هر يك چيست؟

ج . متحقّق مى شود عادت به ديدن خوندو دفعه در ماه [ به طور [مساوى، پس اگر عدد و وقت هر دو مساوى باشد مثل اين كه در دو ماه از غرّه تا پنجم خون ببيند، آن را صاحب «عادت وقتيه» و «عدديه» مى گويند.

و اگر در عدد مساوى باشد، نه در وقت، مثل اين كه در اول ماه پنج روز خون ديد از اوّل و در ماه دوّم پنج روز خون ديد از آخر ماه، آن را صاحب «عادت عدديّه» گويند.

و اگر مساوى باشد در وقت نه در عدد، مثل آن كه در ماه اول خون ديد پنج روز و در ماه دوّم شش روز و هر دو را از اول ماه خون ديد، آن را صاحب «عادت وقتيّه» گويند.

و نيز محقّق مى شود عادت، به مساوى ديدن خون دو دفعه در يك ماه؛ هم چنان كه محقّق مى شود عادت نيز، به ديدن خون در دو دفعه مساوى در بيشتر از دو ماه.

و در صورت عادت وقتى و عددى يا عادتِ وقتى به تنهايى، به ديدن خون، ترك عبادت كند، هر چند خون، به صفت حيض نباشد.

و در صاحب عادت عددى به تنهايى، خلاف است؛ و اقوى عدم ترك عبادت است مگر در صورتى كه خون داراى صفات حيض باشد، يا آن كه سه روز گذشته باشد؛ والاّ قبل از سه روز، احوط جمع است ميان افعال مستحاضه و تروك حايض.
1 . كه واجد شرايط حيض و فاقدِ موانعِ آن باشند و محكومِ به حيض بودن باشند.

2 . يعنى دو حيض جدا از هم.

3 . و اگر كشف خلاف شد به مثل انقطاع قبل از تمامِ سه روز، قضا مى نمايد عبادت را.

4 . و با كشف خلاف، قضا مى كند، چنانچه گذشت.

5 . مگر آن كه عالم به حيض بودن باشد، يا آن كه عالم به استمرار تا تمام سه روز باشد؛ و در صورت دوّم اگر كشف خلاف عملش شد، قضا مى نمايد، چنانكه گذشت.

تجاوز خون از عادت

و صاحب عادت هرگاه خون او از عادت تجاوز نمايد صبر كند و استظهار نمايد به ترك نمودن عبادت اگر عادت آن از ده كمتر باشد.و در عدد ايّامِ استظهار، خلاف است و احوط در صورت زيادتى بر سه روز، جمع است ميان تروك حايض و افعال مستحاضه تا ده روز؛ و به هر تقدير هرگاه خون منقطع شد به ده روز يا كمتر، تمام، حيض است.

تجاوز خون از ده روز

1. احوط آن است كه استبرا كند، پس اگر پنبه اى كه داخل كرده بعد از صبر به مقدارى، متلوّث نباشد، غسل كند و اگر متلوّث باشد، استظهار و احتياط به ترك عبادت مى نمايد، در صورتى كه علم به عود در ده روز فقط نداشته باشد؛ و اگر باز هم عود كند تا ده روز، حكم به حيضيّت همه مى نمايد. و همچنين است مبتدئه و مضطربه، اگر خون بعد از سه روز قطع شد در ظاهر.

و از اين جا معلوم شد حكم صورت علم به نقاى باطن يا بقاى در باطن كه احتياج به استبرا ندارد و غسل مى كند در اول و ترك عبادت مى كند در دوم. و همچنين صورت علم به تجاوز از عشره به نحوى كه مقدار عادت فقط، محكوم به حيض مى شود كه حاجت به استبرا نيست؛ پس مورد استبرا، صورت عدم علم به تجاوز از عشره است، خواه بداند عدم تجاوز را يا نداند تجاوز را. و اگر به سببى، موظّف به استبرا، متمكن از استبرا نباشد، احوط جمع بين تروك حايض و اعمال مستحاضه است تا زمانى كه محتمل است مكلّف به استظهار يا اعمال مستحاضه باشد و معلوم نيست يكى از آنها.

2 . احوط استظهار و احتياط به ترك عبادت است، در صورت بقاى خون در داخل فرج و تلوّث پنبه اى كه داخل كرده است تا زمان نقاى و عدم بقاى حالت معلومه به استبرا به نبودن خون در داخل يا گذشتن ده روز.و از اين جا ظاهر مى شود كه همين حالت در ابتداى سيلان خون، موجب احتياط به جمع بين تروك حايض و اعمال مستحاضه مى شود. و محتمل است كفايت احتياط به ترك عبادت، يعنى رعايت احتمال حيض بودن؛ و غايت احتياط مذكور، واضح شدن حكم است به مثل جريان به خروج در ظاهر، اگر چه به علاج اختيارى باشد، يا قطع به نقاى داخل تا آخر.و هرگاه گذشت از ده روز، اگر تمييز نداشته باشد، يا داشته باشد و موافق با عادت باشد، عادتِ آن معتبر است؛ و زايد بر عادت، استحاضه است بى اشكال.و اگر تمييز داشته باشد و تميّز مخالف با عادت باشد، يا اين كه نتوان مجموع را حيض قرار داد به جهت تجاوز عشره يا عدم فاصله اقلّ طهر، عادت حيض است و زايد بر آن استحاضه است.
1 . در عادت حاصله به تمييز يا حفظ وقت يا بدون حفظ آن با وقوع تردّد در مقدار حيض، تأمّل است در ترجيح عادت بر صفات حيض، اگر چه ترجيح، اقرب است.

تجاوز خون از ده روز در مضطربه و مبتدئه و ناسيه

زنى كه جريان خونش از ده روز تجاوز نمايد، چه آن كه به يك ماه يا اقلّ يا اكثر برسد، يا نه، اگر عادت مستقرّه براى او نبود و تمييزى بين خونها نبود به سبب اتفاق لون خونها، يا عدم وجدان شروط حيض در هيچ كدام، يا معارضه بين خونهاى واجد شروط، رجوع مى نمايد آن كه عادت مستقرّه نداشته اگر چه مبتدئه نباشد در صورتى كه ناسيه نباشد، به عادت اقارب خودش. و اگر معلوم نشد عدد حيض به آن به واسطه اختلاف اقارب و عدم تحصيل غالب، يا نبودن آن، پس مبتدئه، مخيّر است بين تحيّض به شش روز، يا هفت روز در هر ماه، يا تحيّض در ده روز از يك ماه و سه روز از ماه ديگر.و احوط در غير مبتدئه چه آن كه عادت مستقرّه براى او نبوده يا ناسيه و متحيّره شده، اختيار هفت روز در هر ماه است.

«مبتدئه» و «ناسيه» و زنى كه عادت مستقرّه نداشته، شريكند در اين كه با اختلافِ اوصاف دم، رجوع به تمييز، و با اتّفاق آنها، رجوع به روايات به نحو متقدّم مى نمايند. [ و [تا وقتى كه عمل به مقتضاى اختيار نشده، تخيير باقى است. احوط اختيار موافقتِ دو ماه در شش روز يا هفت روز، يا مخالفتِ به ده روز و سه روز است، نه آن كه در يك ماه، به نحو اوّل عمل نمايد و ماه دوّم به نحو دوّم، يعنى اگر در ماهى اختيار تحيّض ده روز كرد، در ماه بعدى بايد اختيار سه روز نمايد، و در ماههاى ديگر تخيير بين دو قسم باقى است تا آن كه ماهى اختيار قسم مخالف نمايد. اختيار بين شش و هفت در ساير ماهها باقى است و مخيّر است، مى تواند تعيين حيض در اوّل ديدن خون نمايد.

و ناسيه نمى تواند تعيين نمايد در وقتى كه بداند در آن وقت حايض نمى شد به حسب عادت منسيّه اش. و در اختيار در ساير اوقات كه احتمال مى دهند غير اول خون، تأمّل است.

اگر متبيّن شد خلاف اختيار، قضاى نماز و روزه در زمان واقع استحاضه كه حيض قرار داده بود، مى نمايد و همچنين قضاى روزه در واقع حيض كه استحاضه قرار داده و به جا نياورده باشد. و اگر دانست كه وظيفه اختياريّه او اقلّ از واقع يا اكثر بوده، عمل به واقع مى نمايد. و همچنين اگر اماره انكشاف عادت، يا ظهور صفات، برخلاف اختيار قائم بشود، عمل به واقع و اماره آن مى نمايد. اوّلِ ماه در اين مقام، اوّلِ ديدن خون است. ناسيه در عدد، رجوع به اقارب نمى نمايد، مگر آن كه ظنّ اطمينانى به موافقت عادتش با عادت اقارب پيدا كند.

عادت وقتى و عددى

زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه داشته، اگر متقدّم بر عادت يا متأخّر از آن، خون ديد به مقدار عدد سابق، مجموع را با شروط حيض كه گذشت، حيض قرار مى دهد؛ و همچنين اگر به غير آن عدد باشد با امكان حيض بودن مجموع از خونهايى كه در عادت با ضميمه خون خارج از عادت ديده است در اول عادت يا آخر آن.و در فرض مذكور، فرقى در خونِ خارجِ از عادت، بين واجدِ صفاتِ حيض و غير آن نيست، لكن در تحيّض به مجرد رؤيت دم در صورتى كه واجد صفات حيض نباشد قبل از تمام سه روز، تامّل است و مورد احتياط است. و اگر مجموع خونهايى كه قبل از عادت و در عادت و بعد از عادت ديده است، از ده روز متجاوز نباشد، محكوم به حيضيّت است؛ و گرنه خصوص آنچه در عادت ديده، حيض است و بقيّه، استحاضه است در آنچه مذكور شد و در هر يك از وقتيّه و عدديّه.و اگر معارضه شد بين دو خون، به اين كه در زمان عادت، به غير عدد سابق و در غير زمان عادت، به عدد سابق ديد و هر كدام واجد شرط حيض بودند نه مجموع، پس دور نيست با عدم اختلاف در صفات، ترجيح سابقِ از آنها كه ممكن است حيض بودن آن؛ و با حيضيّت سابق، ممكن نيست حيض بودن لاحق.در فرض اگر ضميمه شد با خونِ در عادت، خونى در خارج، از اوّلِ عادت يا آخر آن و مجموعْ متجاوز از ده روز بود، پس مقدار واقع در عادت، حيض است و زايد از ماقبل عادت يا مابعد آن، استحاضه است.

ناسيه وقت يا عدد يا هر دو

اگر ذات العادة وقتاً و عدداً، ناسية الوقت بود به نحوى كه قدر متيقَّنِ وقتى نداشت، محتمل، تخيير او است در تحيّض به عدد معتاد او در هر طرف از اطراف احتمال عادت سابقه، لكن احتياط در تحيّض در ابتداى رؤيت دم در اول اطراف احتمال در صورت عدم تمييز مخالف، ترك نشود. و به همين ترتيب در ماههاى ديگر در صورت استمرار.

و اگر ناسية العدد بود، پس اگر اوّل وقت را مى داند، تكميل مى نمايد آن را به سه روز، بلكه تا مقدارى كه احتمال نمى دهد عادتش از آن قدر كمتر بوده است؛ و در بقيّه تا ده روز، استصحاب حيضيّت مى نمايد؛ و با تجاوز از ده روز، در آنچه احتمال دخول در عادت نمى دهد، اظهر محكوميّت به عمل مستحاضه است.

و اگر آخر حيض را مى داند، تكميل مى نمايد روز آخر را با سابق بر آن تا سه روز؛ و در بقيّه سابق، احتياط مى نمايد در هر روزِ احتمالِ دخول در عادت تا آن كه مجموع، ده روز شود.

و با عدم احتمالِ دخول در عادت، حكمِ به عمل مستحاضه با عدم تمييز، اظهر است در صورت تجاوز مجموع از ده روز؛ وگرنه موردِ احتياط است.

و بعد از آخر حيض، غسل حيض را مقدّم بر غسل استحاضه مى نمايد با عدم تداخل و با استمرار خون و با اين كه خون متأخّر از خون حيض ـ در آن مورد كه فرض شود ـ از قليله نباشد.

و اگر وسط حيض را مى داند كه محفوف به متساويين است، پس وسط و طرفين حيض، يقينى است و در بقيه تا ده روز از طرفين، احتياط مى نمايد؛ لكن در صورت تجاوز مجموع از ده روز، در مقدار زايد كه احتمال دخول در عادت نمى دهد، عمل استحاضه با عدم صفات حيض، اظهر است.

و در احتياط، غسل حيض را ضميمه مى نمايد در مواردِ احتمالِ انقطاعِ خونِ حيض و همچنين اگر نداند غير از حيض بودنِ يك روز را مثلاً در تكميل و در احتياط تا ده روز، مگر در صورت تجاوز از ده روز كه زايد بر احتمال عادت، استحاضه است بنا بر اظهر، و در ضمّ غسل حيض در وقت احتمال انقطاع حيض واقعى.

و اگر ناسية الوقت و العدد است، رجوع به روايات به نحو متقدّم مى نمايد، كه تخيير بين شش يا هفت روز در هر ماه، و بين ده روز از ماهى و سه روز از ماه ديگر باشند.
احكام حيض

و امّا احكام حيض آن است كه صحيح نيست از حايض، نماز، نه واجب و نه سنت، و نه اصلى و نه نماز احتياط و نه سجده سهو، بلكه اگر بين نماز، حايض شود، نماز باطل است حتى اگر حرفى از تشهد مانده باشد، بلكه پيش از تمام نمودن سلام واجب نيز.و اگر در نماز باشد و گمان نمايد كه حايض شد، داخل كند دست خود را و بمالد به موضعى كه خون بيرون مى آيد، پس اگر خون بيرون آمده باشد، از نماز بيرون رود والاّ نماز را تمام نمايد؛ لكن ظاهر اين است كه اگر چنين نكند و نماز را تمام كند

1 . على الاحوط؛ و احوط جمع است بين اتيان با فوريّت و با طهارت.

2 . گذشت احتياط در خونى كه در داخل آمده باشد و اگر خارج شده بود، حيض بود، پس احتياطِ مناسب، ترك نشود.عيبى ندارد و نماز او صحيح است اگر بعد از نماز، ظاهر نشود حايض شدن، يا معلوم نشود پيش بودن حيض بر تمام بودن نماز.و همچنين صحيح نيست از او، روزه و نه طواف واجب. و امّا طواف مندوب، پس طهارتِ از حيض، شرط صحّت او نيست و حرام است بر او، داخل شدن در مسجدالحرام و مسجد رسول ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ و درنگ نمودن در باقى مساجد، به تفصيلى كه در بحث جنابت گذشت.

وطى در زمان حيض و كفّاره آن

س . در زمان حيض، وطى نمودن در قبُل حايض، چه صورت دارد؟

ج . حرام است در زمان حيض وَطْى نمودن در قبُل حايض با علم به آن؛ و درباره هر يك از مرد و زن، موجب فسق مى شود على المعروف، اگر چه از كباير بودنِ آن معلوم نيست، بلى حلال شمردن آن، موجب كفر است با علم به حرمت آن.

س . هرگاه وطى نمود در زمان حيض، زوج، زوجه خود را، آيا كفّاره واجب است بر زن يانه؟

ج . واجب نيست، بلكه وجوب آن بر زوج هم، معلوم نيست؛ و اظهر استحباب است.

س . كفّاره وطى، چقدر است؟

ج . كفّاره عبارت است از يك دينار، يعنى اشرفىِ هيجده نخودى كه يك مثقال شرعى است.

1 . در صورت سهولت استعلام، خالى از تأمّل نيست با شك در تقدّم و تأخّرِ حيض از تمام نماز.

2 . پس با غفلت و سهو، صحيح است بنا بر عدم اعتبار مطلق طهارت، لكن طهارت از حدث اصغر، معتبر نيست در نفس طواف. و امّا طهارت از حدث اكبر، پس عدمِ اعتبارِ آن، خالى از تأمّل نيست.

3 . احتياطاً ترك تكفير نشود.و اين مقدار كفّاره، در اوّل حيض است؛ و در وسط آن، نصف اشرفى است؛ و در آخر آن، ربع آن.

س . اوّل، وسط و آخر حيض را بيان فرماييد.

ج . زنى كه مدّتش مثلاً شش روز است، روز اوّل و دوّم آن، اوّلِ حيض است و روز سوّم و چهارم، وسط حيض است و روز پنجم و ششم، آخرِ حيض است.

س . وطىِ كنيز در زمان حيض، كفّاره اش چقدر است؟

ج . سه مدّ گندم يا جو كه به سه مسكين بدهند هر چند آخر آن باشد، ولى تفريق بر سه مسكين، دليلى ندارد.

مسموعيّت قول زن در حيض و طهر

س . قول زن در حايض بودن و پاك شدنش مسموع است يا نه؟

ج . بلى مسموع است اگر چه مظنون باشد كه در خبر دادن، كاذب است. و هرگاه خبر دهد كه در يك ماه، سه حيض ديده، جميع احكام حيض نسبت به هر زمانى كه مى گويد زمانِ حيض است، جارى است؛ و اگر احتمال ضعيف برود كه راست مى گويد، احوط است.

غسل حيض

و واجب است بر زن حايض كه بعد از بريده شدنِ خون، غسل نمايد به جهت هر واجب و مستحبّى كه مشروط به طهارت از حدث اكبر باشد، مثل غسل جنابت. و

1 . بلكه احوط جمع است در كنيز، بين دينار و اَمداد مذكوره، به سه مسكين، يا ده مسكين، اگر چه به بيش از سه مدّ باشد، و شايد به دادن يك دينار ـ مثلاً ـ به ده مسكين، احتياط حاصل بشود در كنيز.

2 . در ظنّ اطمينانى، مسموع نيست؛ و همچنين در اوّليّت و وسطيّت و آخريّتِ حيض.

3 . لزومى ندارد با اطمينان به خلاف.

4 . از ظاهر و باطن، نسبت به خصوص غسل حيض، چنانكه گذشت.كيفيّت غسل حيض، مانند غسل جنابت است، لكن غسل حيض، كفايت از وضو نمى كند على الاحوط مثل ساير اغسال. و تقديم وضو بر غسل، لازم نيست، اگر چه افضل است.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 42 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)

فصل ششم : احكام غسـل
س . كيفيّت اغسال واجبه و مستحبّه را بيان فرماييد.

ج . اغسال بر دو نوع است، واجب و مستحب.آن كه واجب است ـ كه به بدن مكلّف تعلّق مى گيرد ـ پنج غسل است: غسل جنابت، غسل حيض، غسل استحاضه، غسل نفاس و غسل مسّ ميّت. و اما غسل اموات كه به بدنِ غير، تعلّق مى گيرد، پس در غير اين مقام ذكر خواهد شد. و اغسال مستحبّه، گاهى به نذر و شبه آن، واجب مى شود؛ و تفصيل هر يك از اغسال واجبه مى آيد.
غسل جنابت

1. اسباب جنابت

س . سبب جنابت را بيان فرماييد.

ج . دو چيز است:

اول: بيرون آمدن منى از موضعى كه عادت بر بيرون آمدن از آن قرار گرفته، خواه عادىِ بيشتر مردم باشد يا خصوص شخص، به اصل خلقت او باشد يا به امر عارض، از مرد بيرون آيد يا از زن، در خواب بيرون آيد يا بيدارى، چه به جماع باشد چه به غير آن، به اختيار باشد يا نه، زياد بيرون آيد يا كم، اگر چه به قدر ذرّه اى باشد.و در حكم منى است، خروج بلل مشتبه قبل از استبرا. و اَقوى غسل كردن است

1. و استبراى بعد از انزال منى، به بول كردن است؛ و اگر ممكن نشد، استبراى به خَرَطات كه استبراى بول است انجام دهد بنا بر احوط، پس به حكم منى است در صورت به جا نياوردن، يعنى بول نكردنِ متمكّن و مسح نكردنِ غير متمكّن قبل از غسل جنابت، چنانكه پس از بول، استبراى آن به خرطات معروفه است و اگر به جا نياورد، به حكم بول است.و در اعاده غسل، احتمال منى بودنِ بلل، معتبر است، چنانكه در اعاده وضو، احتمالِ بول بودن آن، شرط است.و آنچه معلوم است كه منى يا بول يا مذى است، حكم آن معلوم است؛ و آنچه كه معلوم است كه منى يا بول است اجمالاً، پس بعد از بولِ فقط، وضوى فقط لازم است. و پس از استبراى [ از [بول به خرطات، جمع بين وضو و غسل نمايد؛ و قبل از بولِ فقط، غسل لازم است فقط.پس در آن صورت كه غسل به تنهايى لازم است با صورت علم تفصيلى به منى بودن، احتمال آن را دادن و مدفوع بودن احتمال بول بودن، معتبر و كافى است.و در آن صورت كه وضوى تنها لازم است با صورت علم تفصيلى به بول بودن، احتمالِ آن را دادن و مدفوع بودن احتمال منى بودن، معتبر و كافى است. و در صورت جمع، علم اجمالى به تكليف معتبر است بدون حجّت نافيه يا مثبته در خصوص يك طرف آن.به سبب بيرون آمدن منى از غير موضع عادى خصوصاً پايين تر از پشت، يا از سوراخى در قضيب يا در زير بيضتين بيرون آيد.و خنثاى غير مشكل، حكم آن واضح است؛ و خنثاى مشكل، جنابت آن متحقّق مى شود به بيرون آمدن از هر دو سوراخ آن، يا سوراخى كه عادت بيرون آمدن منى او از آن قرار گرفته؛ و در غير اين دو صورت، مشكل است، احتياط ترك نشود.
1 . و در غير مواضع مذكوره، اگر چه فرض نادر است.

2 . بلكه اظهر، اعتبارِ به علمِ به خروجِ منىِ خودِ شخص است، اگر چه از احَدُ المخرجَين و بدون اعتياد باشد.

و از اين جا معلوم شد حكم غير مشكل؛ پس اگر معلوم شد منىِ خودش است، جنابت حاصل مى شود، اگر چه خارج شود از فَرجِ غير معتبر درباره او، زيرا مانند ثقبه بالاى اِحْليل مرد است با علم به منى بودن بدون اعتياد.و عمل به احتياط ـ از حيث طهارت از حدث ـ حاصل مى شود به اين كه طاهر از حدث اصغر، غسل جنابت احتياطى مى نمايد با انتفاى احتمال بول بودن خارج يا استبراى از بول؛ و محدث به حدث اصغر، جمع بين وضو و غسل مى نمايد، و همچنين صورت جهل به حالت سابقه اگر فرض شود. لكن تعيّن غسل جنابت در هر دو صورت و كفايت آن در صورت ثانيه و ثالثه ـ چنانكه گذشت ـ اظهر است؛ و قايل به اطلاقِ تعيّنِ غسل، اكتفا به آن مى نمايد در هر دو صورت؛ و مانع از اطلاق، استصحاب طهارت و عدم وجوب غسل مى نمايد در صورت اُولى؛ و استصحاب جواز صلات با وضو و عدم وجوب غسل مى نمايد، در صورت ثانيه، و براى احتياط لازم، محلّى نيست.
دوّم: جماع است و آن حاصل مى شود به غايب شدن حشفه در قُبل و دُبر زن، پس به دخول تمام حشفه، جنابت در هر دو، حاصل مى شود، هر چند منى بيرون نيايد.و در جنابت به وطى مَيّت و حيوان و موطوئه شدن از براى آنها اشكال است؛ و همچنين است وطى ذكر و وطى در خنثى و دخول مقطوع الحشفه و بعض آن، پس احتياط در همه آنها ترك نشود اگر چه حصول جنابت در جمله اى از آنها خالى از قوّت نيست.

مشخصّات منى

س . «منى»، به چه چيز، مشخص و شناخته مى شود؟

1. دوّم: جماع است و آن حاصل مى شود به داخل كردن و غايب شدن حشفه در قُبل زن و واجب مى شود به آن، غسل بر واطى و موطوئه.و اختيار و عقل و حيات و بزرگ بودن در هيچ كدام شرط نيست بنا بر اظهر؛ پس حياتِ يكى، كافى در وجوب غسل بر حىّ است به سبب فاعليّت يا مفعوليّت او؛ و خواب و بيدارى فرق ندارند.و در مقطوع الحشفه يا بعض آن، رعايت مى شود غيبوبت مقدار حشفه قبل از قطع بنا بر اظهر؛ و اقرب، اكتفا به ادخال ملفوف است.و اظهر ايجاب وطى در دُبر زن است، غسل را با همان حدّى كه در قُبل ذكر شد، يعنى غيبوبت حشفه و مقدار آن از مقطوع الحَشفه و همچنين در دُبُر غلام بنا بر اظهر و احوط.و وجوب غسل بر انسان به وطى بهيمه بدون انزال منى با وضو اگر سابقاً موظّف به آن بوده و بدون وضو اگر سابقاً با طهارت از حدث اصغر بوده در صورت فاعليّت يا مفعوليّت او، موافق با احتياط است.و در خنثى، يقين به حصول جنابت و تحقّق ملاك آن بر هر تقدير ـ يعنى تقدير مرد بودن هر شخصى يا زن بودن او در تقدير مرد بودن طرف او يا زن بودن او ـ لازم است در وجوب غسل بر آن شخص.
ج . شناخته مى شود منى از مردِ صحيح به سه چيز: اول: شهوتِ خاصّه كه غالبا منى در آن حالت بيرون مى آيد. دوّم: جهيدن. سوّم: سستى بدن، پس از بيرون آمدن.و اقوى اعتبار اجتماع اوصاف ثلاثه است. و با وجود يكى از آنها، اگر علم به انتفاى آن دو تاى ديگر باشد نه از مرض و نحوه، غسل لازم نيست؛ و اگر علم به انتفاى آن نباشد، غسل لازم است. و بعضى اعتبارِ بوى شكوفه خرما و خمير ترش در آن نموده اند و اقوى خلاف آن است.و اعتبار اوصاف مذكوره، در زمان شك است؛ و با يقين به منى بودن، غسل واجب است در همه حال. و در حال ناخوشى و ضعف بنيه، به يكى از شهوت و سستى بدن، حكم به جنابت نمى شود، بلكه شهوت و سستى بدن هر دو معاً شرط است. و درباره زنان، شهوت معتبر است و سستى بدن و جهيدن منى اعتبار ندارد.

چند فرع

1. حكم مى شود به منى بودن در صورت وجود شهوتِ خاصّه در حال خروج آن و جهيدن آن و سستى بدن بعد از خروج. و در صورت عدم همه آنها، حكم به منى بودن نمى شود با عدم علم.و در صورت اختلاف صفات در وجود و عدم پس [ شخص [صحيح، كافى است در او شهوت و جهيدن، و كافى نيست يكى از اينها اگر چه احتمال ديگرى را بدهد بنا براظهر؛ و [ شخص [مريض، كافى است در او شهوت خاصّه در حال خروج بنابراظهر و احوط.و با يقين به منى بودن، غسل واجب است بر همه مطلقا، بلكه با اطمينان عقلايى، واجب است غسل.و حكم به منى بودن در زن به مجرّد شهوت خاصّه، و در حال خروج، موافق با احتياط است و در صورت اجتماعِ سه صفت، خالى از وجه نيست. و همچنين جريان حكمِ صحيحِ مرد، در صحيحِ از زن؛ و حكم مريض از مرد، در مريض از زن، خالى از وجه نيست.و محتمل است اسهليّت اثبات در زن و مريض. و مقتضاى اسهليّت كه احتمال داده مى شود، احتياط است در زن، اگر چه صحيح باشد به مجرّد خروج با شهوت خاصّه، مثل مريض كه گذشت استظهار آن در او.
س . [ آيا ] زنان هم محتلم مى شوند مثل مردان، تا غسل بر ايشان واجب شود و امساك از نوم ثانيه در صوم در حق ايشان نيز لازم باشد يا نه؟

ج . بلى ممكن است مثل مردان باشند اگر چه بعيد است؛ و بر فرض انزال، مثل مردان اند در احتلام و وجوب غسل و نحو آن به سبب آن.

س . به محض حركت كردن منى از محل خودش، موجب غسل مى شود يا نه؟

ج . موجب غسل نمى شود مگر به خروج از حَشفَه.

س . «استمنا» چه معنى دارد؟

ج . عبارت است از طلب نمودن منى از مواد با خروج آن از حشفه؛ پس در اين وقت، جنابت متحقّق مى شود.

س . اگر كسى شك كند در خروج منى يا خواب ببيند [ كه ] محتلم شده و بعد از بيدار شدن، اثرى نمى بيند، آيا واجب است بر او غسل يا نه؟

ج . غسل واجب نيست.

س . هرگاه بيرون آيد منىِ مرد از زن بعد از غسل، واجب مى شود غسل يا نه؟ و اگر شك داشته باشد زن كه منى از خودش است يا منى از مرد است، يا آن كه مظنّه به هم رساند كه منى از زن بيرون آمده، لكن نمى داند كه از مرد است، يا از خودش، چه صورت دارد؟

ج . جنابت، به هيچ يك متحقّق نمى شود و غسل واجب نيست؛ بلى اگر علم به هم رسانيد به اين كه منى از خودش مى باشد يا اين كه علم به هم رسانيد به اين كه مخلوط است با منى مرد، واجب است اعاده غسل.

1 . با علم يا اطمينان به اينكه منىِ مرد نيست.

2 . حكم استمنا، مترتّب مى شود بر خارج كردن منى از حَشفَه با اختيار به غير طريق حلال معهود.

3 . يا اطمينان.

4 . كه يا علم به خروج آن از زن باشد، يا اطمينان به خروج داشته باشد و به اين كه از خود زن است و منى مرد نيست.

نماز با جهل به جنابت

س . اگر كسى در بدن يا در جامه مختصِّ به خود، منى ببيند و يقين كند كه اين منى از خودش است و يقين كند كه بعد از آن نيز غسل نكرده، تكليفش نسبت به نمازهايى كه كرده است چيست؟

ج . بايد غسل كند و اعاده كند هر نمازى را كه يقين دارد در حال جنابت به جا آورده است.

2 . امورى كه غسل جنابت، براى آنها لازم است

س . امورى كه مشروط به غسل است و غسل از براى آنها لازم مى شود چند چيز است؟ اجمالاً بيان فرماييد.

ج . هشت چيز است:

اوّل: «طواف واجب».

دوّم: «نماز» مطلقا، خواه واجب و خواه مستحبِّ اصلى باشد، يا نماز احتياط. و در حكم آن است اجزاى فراموش شده در نماز، و سجود سهو بنا بر احتياط؛ امّا در نماز ميت و سجده هاى قرآنيّه؛ طهارت لازم نيست.

سوّم: «روزه واجب» و تفصيل آن، در صوم مى آيد.

چهارم: «مسّ اسماء اللّه »؛ و اقوى عدم حرمت مسّ لفظ جلاله است كه جزء اسمى شده باشد مثل «عبداللّه » اگر چه احوط است؛ و فرقى نيست در اسما ميان لفظ اللّه و

1 . يا اطمينان. و در موارد ظنّ عقلايى به جنابت خودش بدون اغتسال متأخّر از آن، احتياط در جمع بين وضو و غسل ترك نشود در صورتى كه سابقاً مُحدث به حدث اصغر بوده، وگرنه كافى است در صورت مفروضه، غسلِ فقط در احتياط مذكور.

2 . از حدث جنابت.

3 . در اشتراط مندوب به طهارت از جنابت، تأمّل است؛ و مقتضاى اطلاق صحيح على بن جعفر ـ عليه السلام ـ اشتراط است، بلى طهارت از حدث اصغر شرط نيست در طواف مستحبّ در غير نماز آن.

4 . و همچنين مسّ كتابت قرآن به نحوى كه در وضو مذكور شد.

5 . اين احتياط ترك نشود؛ و همچنين در مضافِ به ساير اسما كه مسّ آنها ممنوع است يا مشتمل بر آنها، يعنى در خصوص مَسّ اسماى ممنوعه.
غير آن بنا بر اقوى. و احوط ترك مسّ نمودن اسماى انبيا و ائمّه هدى ـ عليهم السلام ـ و حضرت زهرا ـ عليهاالسلام ـ است؛ و احوط ترك مسّ اسماى ملائكه است، نيز هرگاه به قصد نفوس مقدسه ايشان نوشته شده باشد.

پنجم: درنگ كردن در مساجد مسلمين، خواه جنابت، پيش از دخول در مسجد باشد و خواه بعد از دخول در آن، خواه به سبب احتلام باشد يا غير آن؛ پس بهرحال واجب است بر جنب، بيرون رفتن از آن؛ بلى جايز است بر جنب عبور نمودن از مساجد، به اين معنى كه از طرفى داخل شود و از طرف ديگر بيرون رود، يا آن كه داخل شود براى برداشتن چيزى از آن جا، مگر مسجدالحرام و مسجد رسول اللّه.

نحوه خروج جُنُب از مسجدالحرام و مسجد النبى ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ

و كسى كه در اين دو مسجد جنب شود يا داخل شود در آن با جنابت عمداً يا سهواً، واجب است تيمّم نمايد به جهت بيرون آمدن از آنها؛ و هرگاه زمانِ بيرون رفتن، كمتر از زمان تيمّم باشد، در اين صورت بيرون رود بدون تيمّم؛ و اگر فرضاً زمان غسل با زمان تيمّم، مساوى يا كمتر از آن باشد، در اين صورت غسل نمايد.
1 . همچنين راه رفتن در جوانب مسجد بنا بر احوط.

2 . كه جايز نيست عبور از آنها؛ و همچنين دخول براى برداشتن چيزى از آنها بنا بر احوط.

3 . و غسل، هم چنان كه غالب چنين است. و اگر مساوى باشد زمان هر سه، خارج مى شود يا غسل مى كند.

4 . با ملاحظه زمان مقدّمات لازمه در غسل و تيمّم.

5 . و اگر زمان تيمّم، كمتر از زمان غسل است، تيمّم نمايد و بدون فصل، شروع در غسل نمايد در صورتى كه زمان مجموع، كمتر از زمان خروج بدون آنها باشد.و اگر مساوى باشند، به اين نحو كه زمان خروج بدون هيچ عملى، سه دقيقه باشد ـ مثلاً ـ و زمان غسل، دو دقيقه و زمان تيمّم، يك دقيقه [ باشد ]، اظهر وجوب دو عمل است براى طهارت اگر دو عمل در حال خروج نباشد، وگرنه اكتفا به تيمم مى نمايد و خارج مى شود در صورت عدم تأثير غسل در مكث. و اگر زايد باشد ـ مثل اين كه زمان خروج، سه دقيقه و زمان غسل، دو دقيقه باشد و زمان تيمّم، يك دقيقه و نصف باشد [ كه [امر داير مى شود بين توقّف در سه دقيقه بدون هيج طهارت به خروج، و بين توقّف در يك دقيقه و نصف بدون هيچ طهارت با طهارت اضطراريّه در دو دقيقه غسل؛ و بين توقّف در دو دقيقه غسل بدون هيچ طهارت؛ و بين صرف سه دقيقه بعد از تيمّم در خروج با طهارتِ اضطراريّه در مثل اين زمان، ـ اظهر لزوم جمع است، براى آن كه بيش از زمان تيمّم بدون هيچ طهارت نباشد، و بيش از دو دقيقه غُسل بعدى با طهارتِ اضطراريّه، مكث اختيارى ننمايد. و تفصيل مذكور، جارى است در تيمّم و غسل در حال خروج؛ [ و ] در صورت زيادتى زمان خروج بعد از دو عمل و زياد آمدن زمان غسل بعد از تيمّم، بايد رعايت شود اقليّت زمان مكث بدون طهارت به واسطه دو عمل، يا يكى از آنها در حال خروج از نزديكترين راه به خارج «مسجدين».و اگر زمانِ مجموع، ازيد و زمان يكى كمتر از زمان خروج است، اقتصار مى نمايد بر يكى از اين دو؛ پس اگر مساوى باشند اين دو در زمان، اقتصار بر غسل مى نمايد. و اگر زمان غسل، ازيد از زمان تيمّم باشد، اظهر تعيّنِ تيمّم است.و اگر زمان خروج، ازيد از زمان تيمّم و اقلّ از زمان غسل باشد، جايز نيست غُسل كه مشتمل بر توقّفِ زايد است و متعيِّن است تيمّم براى حفظ مقدار زايد از فقدانِ مطلقِ طهارت.اگر تيمّم براى خارج شدن نمود، مى تواند با آن داخل شود در هر واجب و مستحبى كه مى توانست با تيمّمى براى آن غايت، داخل در آن شود؛ و قصد آن غايت بالخصوص لازم نيست.[ شخص ] خارجِ از مسجد اگر متوقف شد اغتسالش بر دخول، اظهر وجوب تيمّم است براى دخول واجب براى اغتسال واجب در آن براى نماز واجب اگر متوقّف بر مكث در مسجد براى اغتسال باشد در صورت ضيق وقت على الاحوط. حايض و نفساء در وقتِ تكليفِ به غسل، مانند جنب هستند در حكم مفروضِ موجب طهارت.و حرام است ـ على الاحوط ـ داخل شدنِ جُنب، در مشاهد مشرّفه، اگر چه اقوى جواز است؛ و بهتر آن است كه رواق را، به حكم مَشاهد قرار دهد.

ششم: داخل شدن در مسجد به جهت گذاشتن چيزى در آنها. و احوط آن است كه چيزى از بيرون مسجد، يا در حال عبور از آن، در آن نگذارد، اگر چه جواز، اقوى است. و داخل شدن، به جهت برداشتن چيزى از مسجد، جايز است.

هفتم: خواندن چيزى از چهار سوره كه در آنها سجده واجبه هست؛ و آنها سوره «اقرء»

1. اين احتياط در حرم و رواق در مكث و عبور، ترك نشود؛ و همچنين در حايض و نفساء.و سوره «و النجم» و سوره «الم تنزيل» و سوره «حم سجده» مى باشد؛ و فرقى نيست ميان آيه سجده و غير آن حتى «بسم اللّه » و بعض از آن على الاحوط هرگاه به قصد سوره سجده گفته شود. و مستحب است غسل نمودن براى رفع جنابت، هر چند امرى موقوف بر آن، تعلّق به مكلّف نگرفته باشد.

هشتم: واجب است غسل هرگاه نذر كرده باشد. و مثل نذر است شبه آن كه عهد و يمين باشد.

مكروهات بر جنب

س . چيزهايى كه مكروه است در حق جنب بيان فرماييد.

ج . چند چيز است: اوّل: خوردن و آشاميدن، مگر آن كه وضو بسازد يا مضمضه و استنشاق نمايد؛ ولى آنچه رافع كراهت است، وضو است، پس از آن، شستن صورت و دست و مضمضه، پس از آن، شستن دست فقط. و استنشاق اعتبارى ندارد مطلقا.

دوم: خواندن زياده از هفت آيه از غير «سُوَر عزائم» از قرآن، و كراهت در خواندن هفتاد آيه بيشتر است. و بهتر آن است كه هيچ نخواند تا از اين حالت بيرون رود؛ اگر چه كراهتِ خواندن، كراهتِ عبادتى است نه حقيقى، پس ترك خواندن، نه احوط

1 . اين احتياط در بعض «بسم اللّه » است، لكن اظهر، عدم جوازِ مطلق كلمات در سُوَر خاصّه است.و امّا بعض كلمه اگر چه متصل نباشد، پس محل تأمّل است، چه در اوّل كلمه باشد يا در اجزاى آن، چه نيّت تمام داشته يا نيّت بعض.

2 . دور نيست مراتب مستحبّات براى جنب كه اراده اكل يا شرب نمايد، به اين ترتيب باشد:[ اوّل ] وضو، پس از آن شستن دست و مضمضه و استنشاق و شستن روى، پس از آن دست، يا مضمضه و استنشاق، پس از آن شستن دست و مضمضه،پس از آن شستن دست.اين چهار مراتب متفاوته مى باشند؛ و ظاهر، رفع يا تخفيف كراهت است به سبب وضو و شستن دست و مضمضه به نحوى كه ذكر شد. و بودن استنشاق منضمّ با مضمضه و شستن دست مانند آنها، خالى از وجه نيست.

3 . بلكه از هفت آيه تا هفتاد آيه بنابر احوط در محلّ كراهت. و كراهت در زايد، اشدّ است از نسبت سابقه بر آن.است و نه اَوْلى.

سوّم: مسّ نمودن غير محلّ كتابت قرآن، مثل حواشى و سفيدى در ميان سطرها.

چهارم: خوابيدن، مگر آن كه وضو بسازد، يا تيمّم بدل از غسل نمايد اگر آب نيابد، يا آن كه نتواند استعمال آن نمايد؛ و افضل براى او تعجيل در غسل است هرگاه بتواند.

پنجم: خضاب نمودن به حنا و غير آن؛ هم چنان كه مكروه است جنب نمودن خود را در حال خضاب پيش از تأثير بخشيدن آن.

مستحبّات غسل جنابت

س . امورى كه مستحب است در حق شخص جنب در وقت غسل بيان فرماييد.

ج . مستحبّات در زمان غسل، چند چيز است:

اول: شستن دستها از مرفق سه دفعه پيش از غسل، يا از ذراع، يا از بند دست، اگر چه همه آنها در صورت عدمِ احتمالِ نجاست، دليل واضحى ندارد.

دوّم: مضمضه نمودن پيش از غسل، سه دفعه.

سوّم: استنشاق نيز سه دفعه، ولى سه مرتبه بودن، دليلى ندارد.

چهارم: كشيدن دست بر بدن به هر جايى كه برسد، خصوصاً در ترتيبى؛ بلكه

1. متمكّن از اغتسال در زمان خوابيدن، وضو، رافع كراهت نوم او است؛ و غير متمكِّنِ از اغتسال در زمان خوابيدن، تيمّم بدل از غسل، رافع كراهت است براى او. و احوط در رفع كراهتِ خوابيدن براى متمكّن از اغتسال در آن زمان، اقتصار بر وضو؛ و براى غير متمكّن از آن در آن زمان، اقتصار بر تيمّم بدل از غسل است.

2 . يعنى نهايت تأثير.

3 . شستن از مرفق، به رجاى عمل به مستحبّ واقعى، مجزى است على اىّ تقدير و احوط است در عمل به اين مستحبّ؛ و استحباب يك دفعه هم بى وجه نيست.

4 . و لازمِ اين، عدم دليل است بر استحباب در غير صورت اغتراف از قليل؛ و محتمل است فرق بين مرفق و ذراع و كف در تعدّد ملاك استحباب و وحدت آن.

5 . دليل آن فقه الرضا ـ عليه السلام ـ است و كافى است در استحباب تثليث.

6 . استحباب در غير ترتيبى محلّ تأمّل است.سزاوار، آن است كه كمال خاطر جمعى در رسيدن آب تحصيل نمايد.و مويى كه احتمال بدهد كه به جهت مجتمع بودن آن، آب به زير آن نرسد، به دست زدن و امثال آن آب را به زير آن برساند؛ و انگشتر و مانند آن را بيرون نمايد و به شكن هايى كه در بعض جاهاى بدن اتفاق مى افتد، آب را برساند.

پنجم: استبراى به بول كردن از براى جنبى كه منى از آن بيرون آمده باشد و اين نوع استبرا، شرط صحّت غسل نيست و فايده آن در بحث استبراى بول گذشت.و بدان كه غسل جنابت، مجزى از وضو است، در هر چيزى كه مشروط به وضو باشد.

حكم حدث اصغر در ميان غسل

و اگر در اثناى غسل نمودن، حدث اصغر رو دهد، اتمام غسل لازم نيست، بلكه

1 . يعنى زايد برآنچه واجب فعلى است ازدفع احتمالات خاصّه.و محتمل است استحباب، تعبّد محض باشد،يا آن كه براى سدّ بابِ انكشافِ خلاف و عدمِ وصول آب بعد از انجام غسل باشد.

2 . و اين واجب است ظاهراً، مگر آن كه ظاهر، وصول باشد.

3 . يا حركت دهد در محل شستنِ آن؛ و اين واجب است ظاهراً، مگر در صورت مذكوره.

4 . مثل دو مورد سابق.

5 . و گذشت كه با استبراى به بول، نفى احتمالِ منى بودنِ خارجِ مشتبه، مى شود در مواردى كه احتمال خروج منى و وجوب غسل، مقارن احتمال عدم تكليفِ جديد باشد.و امّا اگر مقارنِ احتمالِ بول بودن باشد به نحو علم اجمالى، پس با سبق جنابت، اثرى ندارد و از محلّ بحث، خارج است. و با سبق طهارتِ مطلقه از جنابت و غيره و سبق دو استبرا، احتياط [ به ] غُسل و وضو معاً مى نمايد، به خلاف صورت استبراى منىِ فقط، كه اكتفا به وضو مى نمايد؛ و با سبق طهارت از جنابت و محدث بودن به اصغر، اكتفا به وضو مى نمايد در صورت استبراى از منى به بول، وگرنه احتياطاً جمع مى نمايد بين وضو و غسل.و با شك در استبرا، حكم وجودى آن مرتب نمى شود.و غير قادر بر بول بعد از انزال ـ كه محلّ بحث است ـ دور نيست كه به حكم مستبرى باشد در صورتى كه ناشى از مرض و نحو آن نباشد، لكن احتياط ترك نشود.و در جريان استبرا براى زن و حكم آن در صورت جنابت به انزال منى خودش، تأمل است و مورد احتياط است.كفايت مى كند استيناف آن به قصد آنچه بر او است واقعاً از غسل تامّ يا اتمام آن؛ و از براى نماز و مانند آن از چيزهايى كه صحّت آنها مشروط به وضو است، وضو مى سازد على الاحوط.

دعاى بعد از وضو و غسل جنابت

و در تفسير امام حسن عسكرى ـ عليه السلام ـ مذكور است كه هر كه بعد از وضو يا غسل جنابت، اين دعا را بخواند، گناهان او بريزد، چنانكه برگ از درخت مى ريزد و به هر قطره اى از قطرات وضو و غسل او حقّ تعالى ملكى خلق نمايد كه تسبيح و تقديس و تكبير و تهليل الهى كنند و صلوات بر محمد و آل محمد فرستند و ثوابش از او باشد و گناهانش آمرزيده شود: «سُبْحانَك اللّهُمَّ وَ بِحَمْدكَ، وَ أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلاّ أَنْتَ أَسْتَغْفِرُكَ و أَتُوبُ إِلَيْكَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ، وَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيـُّكَ وَ خَليفتُك بَعْدَ نَبِيِّكَ عَلى خَلْقِك ، وَ أَنَّ أَوْلِيائَهُ خُلَفاؤُكَ وَ أَوْصِيائَهُ أَوْصياؤُك».

3 . كيفيّت غسل

س . طريقه غسل كردن و واجبات آن را بيان فرماييد.

ج . غسل بر دو قسم است: ترتيبى و ارتماسى.

غسل ترتيبى

امّا ترتيبى عبارت است از سه شستن، اوّل: شستن تمام سر با گردن؛ دوّم: شستن طرف راست از بدن؛ سوّم: شستن طرف چپ از بدن.امّا بايد در شستن سر، چيزى از بدن را با گردن بشويد تا يقين نمايد به شستن تمام آن؛ و در شستن طرف راست، چيزى از گردن، بلكه تمام گردن على الاحوط و

1 . و احوط جمع بين استيناف به نحو مذكور و وضو است براى غايات خاصّة. و از جمله مستحبّاتِ غسل، اين است كه آبِ مستعمَل در آن به قدر «صاع» ـ كه چهار «مُدّ» است ـ بوده باشد.

2 . ظاهراً لازم نيست رعايت اين احتياط.طرف چپ را بشويد تا خاطر جمع شود در شستن تمام طرف راست و همچنين در شستن طرف چپ بايد نصف عورتين و ناف را با طرف راست بدن و نصف چپ را با طرف چپ بدن بشويد؛ و بهتر آن است كه تمام آنها را با هر يك از طرفين بشويد.

س . ريختن آب يا دست كشيدن بر بدن، واجب است يا نه؟

ج . واجب نيست.

س . [ اگر ] در غسل ترتيبى به قصد سر و گردن، تمام بدن را در آب فرو بَرد و بعد طرف راست و بعد طرف چپ، كافى است يا نه؟

ج . بلى كافى است.

س . بعضى از عضو را ترتيبى و بعضى را ارتماسى بشويد چه صورت دارد؟

ج . جايز است بهر نحوى كه باشد.

س . هرگاه تمام عضو در آب باشد و به قصد شستنِ هر عضوى، بدن را حركت دهد در آب، جايز است يا نه؟

ج . بلى كفايت مى كند.

غسل ارتماسى

دوّم: غسل ارتماسى؛ و آن عبارت از شستن تمام بدن است، به فرو بردن در آب؛ و معتبر نيست فراگرفتن آب، تمام بدن را در يك حال حقيقى به نحوى كه هيچ يك از اجزاى بدن را آب پيش از ديگرى فرا نگيرد، هم چنانكه كفايت نمى كند شسته شدن

1 . يعنى چيزى از طرف چپ را بشويد.

2 . با رعايت احتياط در مقدّمه علميّه نصف بدن در شستن هر دو طرف.

3 . لكن ترتيب ساقط نمى شود به نحوى كه در وضو گذشت، بنا بر اعتبار ترتيب مذكور در غسل ترتيبى كه موافق احتياط است.

4 . به نحوى كه در وضو گذشت.تمام آن در يك دفعه عرفيّه، بلكه معتبر آن است كه در همان فراگرفتنِ آبْ تمام بدن را، تمام آن شسته شود هر چند كه پاره اى از اجزا پس و پيش شسته شود.و غسل ترتيبى، افضل از غسل ارتماسى است.

4 . آنچه كه در غسل، معتبر است

و معتبر است در غسل چند چيز:

اول: نيت؛ و معتبر است در آن قربت، چنانكه در وضو شنيدى، و تعيين غسلجنابت از ساير غسلها.و جايز است جمع نمودن ميان چند غسل در يك عمل، به قسمى كه در وضو گذشت.و بايست كه اوّلِ عمل در هر يك از ترتيبى و ارتماسى، با نيّت باشد، به تفصيلى كه در نيّتِ وضو دانسته شد با استمرار قصد تا آخر عمل.
1 . و احوط ناوى بودن غسل است از اوّل شروعِ در ارتماس تا زمان تحقّق ارتماس كلّ.و همچنين در ساير لوازمِ دفعى بودن ارتماس، يا تدريجى بودن آن، رعايت احتياط شود، اگر چه صحّتِ تدريجى، مستلزم صحّت دفعى است به اولويّت، يعنى انغسال كلّ در زمان واحد بدون فرق بين حدوثى آن و بقايى آن، پس نيّت در آن زمان، كافى است با وصول آب به كلّ با شرايطش و عدم موانعش در زمان واحد.و احوط اين است كه تخليلات لازمه، در زمان ارتماسِ همه بدن، با نيّتِ واجب انجام بگيرد. و اَحوط جمع بين غَسل لَمعه و اعاده اصل غُسل است در لَمعه منسيّه اگر فرض شود در حال غُسل، اگر چه كفايتِ همان مقدار، خالى از وجه نيست.

2 . چنانچه مستفاد مى شود از امر به خصوصيّت ترتيبى و عدم امر به خصوصيّت ارتماسى با آن كه اجزاى آن، مستفاد است. و احوط است استحباباً به ملاحظه تخليلات لازمه و لُمعه منسيّة و آنچه در آنها محتمل است از خلاف فتوى.و استحباب مذكور و احتياط مذكور، در وقتى است كه موجب تعيّن در يك قسم خاص، محقّق نباشد.

3 . و همچنين در سائر اغسال مختلفه در نوع، از همديگر و لزوم تعيين در تقدير تعدّد ما فى الذّمه و جواز تفكيك در امتثال به اتيان متعدّد است نه مطلقا.

4 . با قصد همه آنها با عناوين آنها.

5 . و در نيّت ارتماسى، احتياط مذكور شد.

6 . يعنى حكماً؛ و در ارتماسى به طور مذكورِ از احتياط، محلّى براى استدامه و عدمش نيست، و همچنين در صورت اختيارِ دفعى بودن ارتماسى.
دوّم: شستن تمام ظاهر بدن و وانگذاشتن چيزى از آن اگر چه بسيار كم باشد. و لازم است زايل نمودن هر چيزى كه نگذارد آب به ظاهر بشره برسد و دست ماليدن به هر چيزى كه بدون دست ماليدن و نحو آن، آب به آن نرسد، چون موى انبوه.و جبيره، حكم بدن را دارد، به بيانى كه در وضوى صاحب جبيره گذشت. و واجب نيست شستن موى و كفايت نمى كند شستن آن از شستن خود بشره؛ و مويى كه از توابع بشره است، شستن آن، خالى از قوّت نيست و بهتر شستن چيزهايى است كه از ظاهر بدن بودن آن، معلوم نيست.

سوّم: رعايت نمودن ترتيب در غسل ترتيبى، چنانكه مذكور شد.

چهارم: مباح بودن آب؛ و در مقدّمه كتاب دانستى كه غيرِ آبِ مطلقِ پاك، چيزى را پاك نمى كند و وضو و غسل، به غير آن، جايز نيست.

پنجم: مباح بودن مكانى كه در آن غسل مى كند و همچنين ظرفى كه به آن، آب بر بدن خود مى ريزد و جايى كه آب غسل در آن ريخته مى شود، چنانكه در وضو گذشت.

ششم: آن كه خود، بدن خود را بشويد با قدرت و تمكّن.

هفتم: آن كه مانعى از شستن نداشته باشد؛ و بيان آن در وضو گذشت.

هشتم: پاك بودن بدن پيش از شستن؛ بلى شستن سر و گردن هرگاه پاك باشد، موقوف بر پاك بودن ساير اجزاى بدن نيست.
1 . يعنى وجوب شستن آن با شستن بَشَره.

2 . بلكه احوط است در غير مورد استصحابِ باطن بودن و لازم است در مورد استصحاب ظاهر بودن.و ازاله يقينيّه در آنچه مستصحب است حايل بودن آن، لازم است. و در مشكوك، احوط فحص است تا اطمينانِ به عدم [ حاصل شود ]، به نحوى كه در وضو مذكور است.

3 . و همچنين اباحه مكان غسل و مصبّ آب غسل و ظرف آب غسل.

4 . يعنى شستن عضو؛ و آن احتياط است.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 60 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)

فصل پنجم : احكام وضو
1 . موارد وجوب وضو

س . امورى كه واجب است وضو از براى آن، چند چيز است؟

ج . چهار چيز است:

اوّل: «نماز واجب». و در حكم آن است اجزاى منسيّه و سجود سهو و نمازهاى احتياطيّه.

دوّم: «طوافِ واجب» است، اگر چه در ضمن حجّ و عُمره مندوبين باشد. و شرط است وضو، در صحّت هر يك از اين دو؛ بلكه شرط است وضو، در صحّت هر نماز مستحبّى نيز.

سوّم: مسّ كتابت «قرآن» و اسم جلاله و اسما و صفات خاصّه خداوند عالم، كه واجبِ بالاصاله باشد، مثلاً در آوردن از چنگ كافر يا از مزبله نعوذ باللّه ، يا بالعرض، مثل نذر و شبه آن. و الحاق اسماى انبيا و حضرت سيّدة النساء ـ عليهاالسلام ـ و ائمّهـ عليهم السلام ـ به آن احوط است، و احوط ترك مَسّ اسماى ملايك است نيز.

چهارم: «نذر» و «عهد» و «قَسَم».
1 . على الاحوط.

2 . مبطلات وضو

س . موجبات و مبطلات وضو چند چيز است؟

ج . دوازده چيز است: اوّل: بول. دوّم : غايط. سوّم: ريح چه با صدا باشد يا بى صدا؛ پس ضرر ندارد بادى كه از فرج زنان بيرون بيايد. چهارم: خواب كه غالب شود بر چشم و گوش. پنجم: ديوانگى. ششم: بيهوشى. هفتم: مستى. هشتم: رطوبت مشتبه كه بيرون بيايد از حشفه در حال استبرا نمودن از بول يا پيش از آن، چه فاصله در ميان بول و رطوبت باشد يا نه. نهم: استحاضه، خواه قليله باشد يا كثيره يا متوسّطه. دهم: حيض. يازدهم: نفاس. دوازدهم: مسّ ميّت على الاحوط؛ و امّا جنابت اگر چه ناقض و شكننده وضو هست، لكن موجب غسلِ فقط است و به آن غسل، نماز و نحو آن را به عمل مى آورد بدون وضو.و امّا در هر يك از استحاضه كثيره و متوسّطه و حيض و نفاس و مسّ ميّت اگر چه لازم است غسل ولكن به غسل تنهايى، نماز نمى تواند بكند، بلكه وضو نيز از براى نماز بگيرد وجوباً در غير مسّ ميّت، و احتياطاً در آن.

1 . و معتبر است در ناقضيّت اين سه، خروج از موضع معتاد، اگر چه بالعارض باشد؛ ولكن اظهر، اعتبار به صدق عرفىِ اسامى معروفه امور ثلاثه است در خارج از موضع طبيعى و غير آن با اعتياد و بدون آن؛ پس با شك در تحقّقِ مفهوم عرفى، حكم به انتقاض نمى شود؛ و با علم به تحقّق، منتقض مى شود وضو بدون هيچ قيد در هر دو صورت.

2 . مگر با علم به صدق اسم، چنانكه گذشت.

3 . يعنى محتمل البوليّه اگر چه در بعض خارج باشد، به حكم بول است؛ و امّا اگر معلوم باشد كه مذى است مثلاً، پس منشأ احتمال بوليّتِ بعض آن، اگر خصوصيّتِ مورد باشد، پس چنان است كه ذكر شد قبل از تمام استبرا؛ و اگر عامّ باشد در هر مذى خارج مثلاً، پس اظهر، عدم اعتنا به آن است در تحقّق ناقض؛ و همچنين است خارج بعد از خروج منى و قبل از استبرا در نقض غسل جنابت.

4 . يعنى متوضّى اگر مسّ نمود، اعاده وضو نمايد بعد از غَسلِ عضوِ ماسِّ با رطوبت احتياطاً. و غير متوضّى اگر مسّ نمود، ضميمه نمايد با غُسل، وضو را بنا بر عدم اجزاى اين غسل از وضو، پس بنا بر اجزا، مطلقا احتياج به وضو ندارد؛ و بنا بر عدم اِجزا، ناقض بودنِ مسّ، وضو را، مبنىّ بر احتياط است.
س . آيا واجب است تقديم وضو بر اغسال مزبوره، يا آن كه مخيَّر است در تقديم و تأخير؟

ج . وجوبش معلوم نيست، اگر چه احوط است.

س . آيا مدار در حصول هر يك از نواقض مذكوره، بر علم است يا بر ظنّ؟

ج . مدار بر علم است، لكن بهتر در صورت ظنّ بلكه در شك، باطل كردن وضو و اعاده كردن آن است.

3 . كيفيّت وضو

س . حقيقت وضو را تفصيلا بيان فرماييد؟

ج . حقيقت وضو شستن رو و دستها و مسح سر و مسح پاها است.

شستن صورت

امّا روى، پس واجب است شستن آن به حسب طول، از اوّل رستنگاهِ موى سر تا به آخر «زنخ»؛ و به حسب عرض، آن قدرى است كه فراگيرد اثر انگشت بزرگ و انگشت ميانى [ را ]؛ و هر چه داخل در اين حدود باشد، شستن آن لازم است؛ و آنچه بيرون باشد، واجب نيست، خواه از دو طرف شقيقه باشد يا از «عذار» كه آن آخر شقيقه است؛ بلى لازم است داخل نمودن قدرى از خارج حدود را تا يقين به شستن تمامِ روى، حاصل شود، بلكه اندكى از باطن بينى و مطبق شفتين يعنى ظاهر لبها را بشويد. و داخل چشم، از بواطن محسوب است و شستن آن لازم نيست. و مدار در رستنگاه موى و در انگشتان، بر مستوى الخلقه است.و واجب است كه در شستن، شروع به اعلى نمايد؛ و هرگاه آب بر روى خود از

1 . يعنى طرفى كه متّصل به گوش است و محاذى عذار است نه طرفى كه متّصل به چشم است.

2 . يعنى بر كسى كه متناسب است دستهاى او با روى او. و در غير متناسب، تقدير مى شود دستها متناسب با روى و به آن نسبت، شسته مى شود.

3 . و در بقيه روى، صدق عرفىِ شستنِ از بالا به پايين را رعايت نمايد على الاحوط.پايين به بالا جارى ساخت و در نيت خود قرار داد كه اوّلِ شستنِ روى، از اوّلِ سرازير شدن آب از پيشانى باشد، وضو صحيح است.و همچنين بى عيب است هرگاه تمام روى را به يكباره در حوض و مانند آن، فرو كند، لكن در قصد خود، ابتداى روى را، اوّلِ شستن قرار دهد و مابقى را در عقب آن.و واجب نيست شستن بشره كه موىِ ريش، آن را پوشانيده باشد، مگر موى تُنُكى كه بشره از زير آن نمايان است [ كه ] در اين حال، لازم است شستن.و حكم ابرو و مژه، حكم ريش است در شستن.

شستن دست

دوّم: واجب است شستن دستها از مرفق كه محل اجتماع استخوان بازو و دست است. و محل جمع شدن اين دو استخوان، بايد شسته شود، بلكه لازم است داخل نمودن چيزى از بازو تا يقين به شستن تمام مرفق حاصل شود. و واجب است ابتدا نمودن به شستن مرفق به نحوى كه در ابتداى شستنِ روى، ذكر شد.و همچنين لازم است بعد از شروع نمودن از بالاى مرفقها، اين كه سرازير بشويد، و هرگاه عكس نمايد، وضو باطل است.

وضوى شخصِ مقطوع اليد

1 . و همچنين تا آخر روى، چنانكه گذشت. و احوط ادامه اِجراى آب است به مقدار زمان اِجراى از بالا تا به پايين با قصد ترتيب مذكور.

2 . با حفظ ترتيب تا آخر در قصد چنانكه گذشت.

و احوط ادامه مكث در آب است به قدر طول زمان اخراجِ روى از آب از بالا تا به آخر با مختصر حركت آب در آن زمان؛ و اگر به اِخراج، قصد وضو نمايد، كافى است اِخراج تدريجى از بالا تا پايين.

3 . يعنى شستن بشره؛ و احتياط در ضمّ شستن مو در صورت عدم احاطه يقيناً يا احتمالاً، ترك نشود؛ و ريشِ اتّفاقى زن، در حكم، مانند ريش مرد است.

4 . و حفظ ترتيب از مرفق تا سرهاى انگشتان، لازم است على الاحوط.و كسى كه بعضى از دست او را بريده باشند، اكتفا مى نمايد به آنچه كه باقى مانده از آن؛ و هرگاه از مرفق بريده باشند كه چيزى از آن باقى نمانده باشد حتى طرف استخوان بازو كه مجتمع است به اطرافِ استخوانِ دست كه مجمعِ مرفق است، اكتفا مى نمايد به شستن ساير اعضا؛ و بهتر آن است تمام بازو را، به جاى دست بشويد.

حكم دست يا انگشت اضافى

و كسى كه در زير مرفق او، دست ديگرى باشد، يا آن كه زياده بر خلقت اصليّه، انگشت داشته باشد، يا آن كه گوشت زايدى بر دست او روييده باشد، همه را مى شويد. و احوط شستن موى دستها است.

رفع مانع

و واجب نيست پاك نمودن زير ناخن اگر از قدر متعارف بلندتر نباشد؛ و اگر چرك، ظاهر بشره را گرفته باشد، به واسطه گرفتنِ ناخن، آن را پاك مى نمايد. و واجب است در شستنِ هر يك از رو و دستها، اين كه باقى نماند مقدارى از آن اگر چه به قدر جاى موى باشد.

س . آيا واجب است رفع چيزى كه مانع از رسيدن آب به بشره است يا نه؟

ج . زايل نمودن آن مانع، لازم است، يا آن كه حركت مى دهد آن مانع را از مكان خود تا

1 . هرگاه از مرفق كه مجمع دو استخوان است به پايين بريده باشند. و اگر فقط استخوان ذراع را قطع كرده اند، شسته مى شود طرف بازو كه در حالِ اتّصال، از مرفق بود و آنچه در آخر بازو ظاهر شده است به سبب بريدن.

2 . مطلقا اگر چه زايد، غير تابع باشد عرفاً على الاحوط.

3 . بى اشكال نيست در مقدارى كه ديده مى شود بر تقدير نبودن چرك، مانند مقدارى كه محاذى سر ناخن است؛ پس احتياط با عدم عسر، در ازاله آن است و ازاله همين قدر و يا ازيد از آن در صورت اطوليّت ناخن از متعارف و شستن زير آنها با شستن مقدار محاذى آنها از ناخن و زيادتى از متعارف بعد از پاك كردن زير مقدارِزايد از چرك.

4 . يعنى كه باطن، ظاهر شد بعد از قطع سر ناخن.آب تمامِ محلّ وضو را فراگيرد.

مسحِ سر

سوّم: واجب است مسحِ پيش سر، به مقدارى كه در عرف مسحش بنامند.

س . چه مقدار، مسحِ پيش سر، كافى است؟

ج . آن كه در عرف مسحش بنامند؛ و بهتر بلكه احوط، رعايت مقدار عرض يك انگشت است، و بهتر از آن، مقدار عرض سه انگشت است.

س . فرقى هست در مسح، ما بين زن و مرد، يا نه؟

ج . فرقى نيست، لكن مستحبِّ مؤكّد است براى زنان در مسحِ وضو به جهت نماز صبح، برداشتن چيزى كه سر خود را به آن پوشيده اند؛ و كمتر از اين است در تأكّدِ استحباب، به جهت نماز مغرب؛ و مجزى است او را در ساير نمازها داخل نمودن انگشت خود را زير مقنعه و نحو آن.

س . آيا لازم است مسح نمودن پيشانى يا نه؟

ج . لازم نيست، بلكه جايز است بر هر موضعى كه از پيشِ سر باشد.

س . حدِّ پيشِ سر، چقدر است؟

ج . ربعى است كه در پيش سر واقع شده و سه ربع ديگر عقب سر است و دو پهلوى آن كه منتهى شود به حدّ گوشها.

س . آيا جايز است سرازير مسح كردن و به عكس يا نه؟

ج . احوط ترك عكس است، اگر چه جواز، اقوى است.

س . اگر موى در محل مسح روييده باشد، مسح بر آن جايز است يا نه؟

1 . و اَولى و احوط مقدار سه انگشت است از حيث طول و عرض از خصوص ناصيه كه در بالاى پيشانى ما بين دو سفيدى است.

2 . بلكه پيشانى، موضع غَسل است نه مسح.

3 . اين احتياط ترك نشود به رعايت مسح از بالا به پايين.

ج . اگر از حدّ خود كه در پيش سر است بيرون نرفته، جايز است؛ و هرگاه از حدّ خود بيرون رفته باشد، يا آن كه او را بر همان موضع جمع كرده باشند، مسح بر آن جايز نيست.

س . آيا مسح را مى توان به ظاهر دست نمود، يا متعيّن است به باطن دست؟

ج . واجب است به باطن دست.

س . اگر ممكن نشود به باطن دست، به چه مسح نمايد؟

ج . اكتفا كند به غير آن از ساير اعضاى دست، و ترك نشود احتياط به تقديمِ مسح نمودن به پشت دست.

س . آيا جايز است مسح بر چكمه و جوراب و شبه اينها يا نه؟

ج . جايز نيست مگر در حال تقيّه؛ هم چنان كه جايز است تقيّه در ساير افعال وضو و عمل صحيح است. و اگر تقيّه به هر يك از شستن پا يا مسح نمودن غير بشره حاصل شود، احوط بلكه اقوى، آن است كه شستن را مقدّم بدارد.و كسى كه بتواند وضو بسازد در مكان خلوتى كه تقيّه در آن نباشد، احوط بلكه

1 . يعنى بر مقدار خارج از حدّ فعلاً در اوّل، و تقديراً در دوّم كه به كشيدن و باز كردن خارج مى شود. واحتياط در رعايت صدق مسح بر بشره مودار و رعايت تبعيّت عرفيّه مو براى محلّش از بشره مقدّم سر، ترك نشود.

2 . يعنى اگر ممكن نشود به جهت مرض و نحو آن، مسح به باطن كف دست؛ و امّا اگر عدم امكان به جهت نبودن رطوبت در باطن كف و ممكن نبودن نقل از ساير مواضع وضو براى باطنِ كف باشد، پس احوط جمع بين اتمام وضو به مسح با پشت كف دست اگر ممكن است و رطوبت دارد و ذراع اگر با پشت كف دست نمى شود، و بين اعاده وضو است، يا اين كه اعاده نمايد بعد از ابطال وضو اوّل.

3 . يعنى پشت باطن كف، به اقرب به كف از ذراع؛ و چنانكه ممكن نباشد، با ذراع مسح نمايد، با رعايت اقربيّت به كف على الاحوط.

4 . اين از فروعِ مسح پا است، كه واجب چهارم است.

5 . يا ضرورت شديده.

6 . اگر متمكّن از جمع بين غسل و مسح باشد، متعيِّن است، با نيّت مسح انجام دهد؛ وگرنه احتياط، در اختيار غَسل است.اقوى، آن است كه در آن جا وضو بسازد و تقيه ننمايد.

س . اگر به ساير اعضاى دست هم متمكّن نباشد، به چه مسح نمايد؟

ج . به ذراع؛ و ترك نشود احتياط به تقديم باطن آن.

س . آيا مسح را به آب خارج از وضو، مى توان نمود يا نه؟

ج . نمى تواند.

س . آيا معتبر است خشك بودن محل مسح يا نه؟

ج . بلى معتبر است؛ ولكن اگر رطوبتى در محل مسح باشد كه آب دست بر آن غالب باشد بر وجهى كه مسح، به رطوبت ماسح به عمل آيد، ضرر ندارد.

س . كسى كه عضو را به ارتماس در آب فرو برد، آيا مى تواند به آن عضو، مسح نمايد يا نه؟

ج . هرگاه در حال فرو بردن به آب، قصد شستن آن به جهت وضو كرده باشد و همچنين هرگاه بعد از فرو بردن در آب، قصد شستن كرده باشد، مسح به آن جايز نيست؛ و هرگاه قصد نمايد شستن عضو را در حال بيرون آوردن از آب، مسح به آن بى عيب است.

خشك شدن رطوبت جهت مسح

س . هرگاه آنچه در دست از بقيّه رطوبت آب وضو بود، بخشكد به جهت فراموشى از مسح يا سايرعذرها، چه كند؟

ج . جايز است گرفتن آب از ساير عضوها به جهت مسح نمودن به آن؛ و بهتر تقديم

1 . اعتبار عدم مندوحه در حال عمل، يقينى است، و امّا مندوحه مكانى يا زمانى، پس اعتبار عدم آن، موافق با احتياط است.

2 . در حال اختيار؛ و خواهد آمد بيان وظيفه در صورت تعذّر.

3 . در تمام محلى كه از ممسوح واجبست مسح آن.

4 . يا در مجموع از مكثِ در آب و اخراج از آن؛ و در بعضى صور، احتياط در اين است.

5 . با عدم فوات موالات.داشتن آب ريش و ابروها است به شرطى كه از حدود، بيرون نرفته باشد، و هرگاه جميع اعضا بخشكد، دوباره وضو بسازد.

س . هرگاه ممكن نباشد حفظ رطوبتى كه بتوان به آن مسح نمود به جهت گرمى هوا يا غير، چه بايد كرد؟

ج . بهتر آن است كه در آخرِ وضو، مسح نمايد به آب خارج بعد از آن هم تيمّم نمايد؛ و بهتر از اين آن است كه اوّل، مسح نمايد به همان حالت كه دارد، بعد از آن به آب خارج،] و ] بعد از آن، تيمّم نمايد.

مسح پا

چهارم: واجب است مسح پشت پاها از سر انگشتان تا به كعبين در طول، به وجهى كه از آن چيزى باقى نماند، بلكه بهتر تا بند پا است. و از عرض، به قدر مسمّى كافى است اگر چه به مقدار عرض يك انگشت باشد؛ بلكه بهتر از اين، به تمام باطن دست، مسح نمودن از سر انگشتان تا به بند پا است.

س . آيا واجب است كه مسح پاها را از سر انگشتان تا به كعب بكشد، يا به عكس مى شود؟

ج . احوط، به طريق متعارف است.

س . خشك بودن اعضاى وضو قبل از وضو، شرط است در صحّت وضو، يا نه؟

1 . على الاحوط؛ و در صورت انحصار رطوبت در خارج از حدّ روى، رعايت احتياط بشود به تقديمش بر مسح به آب جديد به ترتيبى كه جايز است و ذكر خواهد شد.

2 . به جهت طول زمان.

3 . به قصد واجب واقعى از مسح،با مسح به رطوبت كه يك طرف احتياط است؛و اين احتياط كه جمع بين مسح مذكور و تيمّم است،ترك نشود وفرقى بين مسح سرو پادر اين حكم نيست.

4 . و «كَعب»، عبارت است از بلندى وسط پشت پا بنا بر اقوى. و احتياط در مسح تا مَفْصلِ بين ساق و قَدَم است.

5 . و تمام «كَعْب» ـ به معنى بلندى مذكور ـ مسح شود على الاحوط.

6 . و مقتضاى احتياطِ غير لزومى است.

7 . اقوى، جواز عكس است.
ج . شرط نيست ولكن بهتر، خشك بودن است.

وضو و غسل با آب باران

س . عضو بدن را در باران نگاه داشتن جهت شستن براى وضو يا غسل، آيا جايز است و صحيح است يا نه؟ و وضو و غسل به اين حاصل مى شود يا نه؟

ج . بلى صحيح و جايز است در اين حال، و حاصل مى شود غسل و وضو؛ لكن در وضو، بايد مسح سر و رِجلَين، به آب جديد از باران واقع نشود و ممزوج هم نشود آب وضو به آب باران جديد، كه اگر واقع شود فاسد است.

چند فرع

س . تكرار در مسح، موجب بطلان وضو است يا نه؟

ج . ضرر ندارد خصوصاً اگر به جهت رعايت احتياط باشد در تحقّق مسح شرعى، ولكن موجب اثم است اگر به قصد مشروعيّت باشد.

1 . يعنى در محل شستن؛و گذشت حكم محلّ مسح.و اگر آب براى غَسل به حدّى كم باشد كه با ضميمه آب باقى درمحل،جريان مى نمايد نه به تنهايى،متعيِّن است خشك نكردن محلّ.

2 . با رعايت ترتيب از بالا به پايين به حسب قصد و زمان به نحوى كه در وضوى ارتماسى مذكور شد.

3 . اگر به حدّى است كه مانع از تحقّقِ مقدارِ واجب از مسح است با آب وضو، و مقدار مستهلك ضرر ندارد.

4 . در صورت شك در تحقّق مسحِ واجب اگر چه احتياطى باشد، معيَّن است ـ وجوباً يا احتياطاً ـ اعاده مسح بعد از خشك كردن محلّ يا در موضع ديگر از همان عضو؛ و در صورت مخالفت معلومه يا محتمله با احتياطِ غيرلازم، مى تواند به موضع ديگر از همان عضو، تكرار نمايد؛ و اگر به تمام همان ممسوح با تمام همان ماسح، تكرار نمود، احوط آن است كه در مسحى كه واجب است بعد از آن با همان ماسح مسح ننمايد با همان رطوبت ممتزجه از دو مسح مكرّر.و با رعايت آنچه مذكور شد، نفس تكرار، جايز است، مگر آن كه از روى تشريع باشد، يا ناشى از وسوسه باشد كه حرام يا محتمل الحرمه است.
س . تبعيض در وضو، يعنى به نحوى كه بعض اعضا را بشويد به طريق ارتماسى و بعضى را به طريق ترتيبى، آيا جايز است يا نه؟

ج . بلى جايز است.

س . مسح سر به دست چپ و مسح پاى راست به دست چپ و پاى چپ را به دست راست، جايز است يا نه؟

ج . احوط مسح سر و پاى راست است به دست راست؛ومسح پاى چپ به دست چپ.

س . اگر محل مسح، رطوبتى داشته باشد ولكن به طريقى است كه رطوبتِ ماسح، غالب است بر ممسوح، چه صورت دارد؟

ج . اگر رطوبت ماسح، غالبِ مؤثِّر باشد بر ممسوح، عيب ندارد والاّ فلا.

س . جايز است اتيان به صلات واجبه و مندوبه، به هر وضو و غسل مستحبّى، يا نه؟

ج . بلى جايزاست اتيان به صلات واجبه ومندوبه،به هرغسلى كه رافع حدث است،مثل غُسل جنابت قبل ازدخولِ دروقت؛و همچنين جايز است به هر وضوى مستحبّى كه رافع حدث باشد.

س . [ آيا ] وضو را پيش از وقت، مى تواند به جاى آورد كه به آن وضو، فريضه حاضره را به عمل آورد بدون بودن نماز قضا بر ذمّه، يا نه؟

ج . بلى مى تواند، اگر وضوى مستحبى به جا آورد.

س . اگر كسى بعد از فراغ از غسل يا وضو، شك كند كه آيا آب، مشتبه به نجس و مضاف بوده يا نه، چه صورت دارد؟

ج . وضويش صحيح است.
1 . اقوى جواز مسح هر محلّى با هر يك از دستها است، اگر چه رعايت ترتيب مذكور، افضل، بلكه احوط است.

2 . يعنى اگر شك كند بعد از وضو،كه با آبِ مشتبه بوده،يا با آب معلوم ازحيث طهارت و اطلاق.و همچنين [ است ] اگرقطع [ پيدا ] نمايد با مشبته بوده ولكن شبهه بعد از وضو حاصل باشد؛و اگر قبل بوده و از روى غفلت وضو ساخته،پس صحّت آن مشكل،يا ممنوع است.و آنچه مذكور شد،در مشتبهى است كه مورد حكم ظاهرى به اطلاق و طهارت، يا عدم آنها، نباشد.

4 . شرايط وضو

س . شرايط وضو و آنچه در آن معتبر است، بيان فرماييد.

ج . شرايط وضو، چند چيز است:

نيّت

اول: «نيّت». و آن در وضو و غير آن، عبارت است از قصد به سوى عمل. و معتبر است در آن اين كه اتيان به آن نمايد، به عنوان فرمانبردارى خداوند عالميان.
1. يعنى براى فرمانبردارى. و معتبر است در آن، خلوص؛ پس رياى در آن، اگر چه در بعض اجزاى واجبه آن باشد، مبطل است مطلقاً على الاحوط الاظهر؛ و همچنين [ است [رياى در خصوصيّات متّحده با عبادت در صورتى كه ريا و داعى عبادت، شراكت داشته باشد در تأثير، يا آن كه داعى ريا، مستقلّ باشد.و اگر داعىِ عبادت، مستقلّ، و ريا، تابع باشد، يعنى مؤكِّدِ داعىِ امر، نه دخيل در تأثير، پس اظهر عدم مبطليّت است، به جهت عدم دليل بر حرمتِ غيرِ مؤثِّرِ در داعىِ عبادت؛ به خلاف محرَّمات ديگر كه متّحده با عبادت باشند و مقصود باشند به هر نحو كه تقرّب به مبغوض خواهد بود.و امّا تدارك جزء ريايى، يا محرَّم؛ پس صحّت عملِ با آن، موقوف بر عدم لزوم محذور ديگرى در عمل است؛ و همچنين است حكم ريا در جزء مستحبّى عبادت كه مبطل بودن اصل عبادت را، موقوف بر لزوم محذور ديگرى است در نفس عمل عبادى.و «سُمعه»، يعنى قصد آنچه مقصود از ريا است به طريق شنواندنِ غير، در حكم ريا است.

ضميمه مقاصد راجحه يا مباحه، به وضو

و امّا ساير ضمايم راجحه يا مباحه، پس در صورت تبعيّت، قصد آنها، مانع از صحّت وضو نخواهد بود؛ و در غير صورت تبعيّت، پس در مباح، بر تقدير اشتراك در تأثير، باطل است؛ و در تقدير استقلالِ هر يك در شأنيّتِ تأثير، مشكل است صحّت وضو در حال اختيار و تمكّن از وضوى متمحّضِ در داعى تقرّب.و در ضميمه راجحه، اظهر صحّت وضو است در غير صورت تبعيّتِ قصد وضوئى به داعى تقرّب به امرش براى قصد ضميمه راجحه.و مثل تبعيّت است اشتراك در قصد، به طورى كه داعىِ وضو، استقلال شأنى نداشته باشد، بلكه در صورت اجتماعِ با ضميمه، مقصود است. و ضميمه راجحه، مثل قصد تعليمِ غير، وضو را، و مباحه، مثل شستن چيزى غير راجح با آب وضو.و امّا اگر قصد ضميمه، سبب شود براى اختيار خصوصيّتى كه آن خصوصيّت به داعى ضميمه مباحه باشد، نه نفسِ وضو، مثل گرم شدن با آب وضو كه گرم باشد، پس آن، محلّ اشكال و بحث نيست.
س . آيا نيّت، مقارن شستن روى نمايد، يا پيش از آن؟

ج . نيّت كه عبارت از داعى است على الاقوى، محل معيّنى ندارد، هر وقت حاصل شود و تمام عمل را به آن به جا آورد كفايت مى كند.

س .اگر كسى قصد تجديد نمايد در وضو و حال آن كه محدِث است، يا آن كه قصد رفع حدث كند در وضو و حال آن كه محدث نيست، چه صورت دارد؟

ج . اگر از روى غفلت باشد، ضرر ندارد و وضويش صحيح است، و بهتر آن است وضو را بشكند و وضوى ديگر بگيرد به قصد رفع حدث.

ترتيب

دوم: واجب است «ترتيب»، به اين كه اوّل تمام روى را بشويد؛ و بعد از آن دست راست را؛ و بعد از آن دست چپ را؛ و بعد از اينها مسح سر نمايد؛ و بعد از آن مسح پاها كند. و اقوى مقدّم نداشتن پاى چپ است بر پاى راست، يعنى در مسح تدريجى و احوط تقديم پاى راست است بر پاى چپ، يعنى دفعتاً مسح نكند، گر چه جواز هر دو، خالى از وجه نيست.

س . هرگاه كسى فراموش كرد شستن عضو سابق را، و لاحق را شست، مثلاً اوّل دست چپ را شست بعد دست راست را، چه كند؟

1 . اگر راجع شود به خطاى در تطبيق، نه تخلّف داعىِ وضو.

2 . اقوائيّت، بلكه قوّت ممنوع است؛ بلكه متجِّه عدم ترتيب است بين دو پا، اگر چه احتياط، در تقديم مسح سر و پاى راست است بادست راست، بر مسح پاى چپ با دست چپ.
ج . عضو لاحقى را بشويد به شرط آن كه موالاتِ معتبره، بر هم نخورده باشد؛ و اگر موالات بر هم خورده باشد، وضو را از سر بگيرد.

س . اگر تمام اجزاى وضو در آب باشد، يا زير باران، و هر يك را به قصد وضو در آب حركت دهد، آيا صدقِ شستنِ وضو مى نمايد يا نه؟

ج . بلى صدق شستن مى نمايد و وضو، صحيح است و بايد بعد از حركت دادنِ رو به قصد وضو، دست راست را به اين قصد حركت دهد و بعد از آن دست چپ را، ولى مسح در اين صورتى كه آب باقى مانده در دستها آب خارج است، صحيح نيست. و رعايتِ صحّتِ مسح، به آن است كه غَسل كفِ دستِ چپ را، به نحو مذكور ننمايد، بلكه بعد از بيرون آوردن از آب، آن را به دست راست بشويد.

س . آيا ترتيب، در ميان اجزاى اعضا هست يا نه؟

ج . بلى واجب است ترتيب، و بايد مقدّم ندارد جزء پايين را بر جزء اعلى كه محاذى آن است.

موالات و حكم خشك شدن اعضاى وضو

سوّم: واجب است «موالات»، يعنى پى در پى به جا آوردن اعمال آن، به نحوى كه در زمان شروع در عضو لاحق، عضو سابق با اعتدال هوا و احوال نخشكيده باشد؛ پس هرگاه به جهت زيادتى گرمى هوا، يا وزيدن باد، يا حرارت بدن شخص، يا غير اينها از ساير اسباب، بخشكد، وضو، صحيح است اگر متتابعاً بدون فاصله به جا آورده باشد،

1 . با رعايتِ احتياطِ سابق در ادامه مكث در آب به قدر اَقلّ زمان جريان آب از بالاى عضو به پايين با نيّت ترتيب.

2 . يا آن كه دستهارادرحال بيرون آوردن ازآب،قصد شستن وضويى نمايد؛يا آن كه باطن كف را بعد از تحقّقِ شستنِ وضوئى برگرداند كه آب بارانِ خارج، به غير از ظاهر دست،اصابت ننمايد.

3 . بلكه صدق شستن از بالاى عضو به پايين آن عرفاً نمايد على الاحوط.والاّ احوط، استيناف است.

س . هرگاه به جهت سردى هوا و نحو آن، در عضو سابق، اثر باقى بماند و بدانيم كه اگر هوا معتدل مى بود، هرآينه خشك مى شد، در اين صورت، دوباره به جا آوردن لازم است يا نه؟

ج . احوط ـ اگر نگوييم اَقوى ـ استيناف است.

س . [ اگر ] در حين شستن دست چپ دست راست خشك شود، امّا در صورت، رطوبتى باشد. چه صورت دارد؟

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 79 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)


فصل چهارم : احكام تخلّى و استبرا

1 . احكام تخلّى

احكام پوشاندن عورت و نظر به آن

س . احكام بيت الخلاء رفتن را بيان فرماييد.

ج . واجب است در حال تخلّى ـ بلكه در جميع احوال ـ پوشانيدنِ عورت از هر بيننده محترمى غير از زن و كنيزى كه در حباله ديگرى نباشد و محلّله نسبت به محلَّل له، چه آن بيننده مسلم باشد چه كافر، عاقل باشد يا ديوانه، بالغ باشد يا طفل مميّز.و كفايت مى كند پوشانيدن عورت به دست و نحو آن از هر چيزى كه حاجبِ بشره آن بوده باشد، و بهتر پوشانيدن از ناف تا به زانو است، و از آن بهتر، پوشانيدن تا ميان ساق است، و از آن بهتر، پوشانيدن مجموع بدن است در حال تخلّى، يعنى در مكانى باشد كه هيچ كس او را نبيند.

س . آيا جايز است نظر كردن به عورت زن خود و كنيز خود كه آن را شوهر نداده باشد يا نه؟

ج . بلى جايز است، بلكه از براى زن و كنيز خود نيز، جايز است نگاه كردن به عورت شوهر و آقاى خود.

1 . يعنى در غير حال نماز و خواهد آمد ـ ان شاء اللّه ـ بيان وظيفه در حال نماز.
س . نگاه كردن هر مكلَّفى به عورتِ غير، جايز است يا نه؟

ج . حرام است اگر چه او مكلّف به پوشانيدن عورت خود نباشد، مثل ديوانه و نحو آن، بلكه جايز نيست نگاه كردن به عورت طفل مميِّز.

س . آيا بر عورت طفل غير مميِّز، جايز است نظر كردن يا نه؟

ج . بلى جايز است.

س . «عورت» عبارت از چيست؟

ج . «عورتِ» مَرد، عبارتست از «ذَكَر» و «خُصيتَين» و «دبُر»، و عورت زن عبارت است از «فرج» و «دبُر». و غير آنچه مذكور شد از عورت نيست حتى رانها و آنچه ما بين دبُر و بيضتين است. و مويى كه بر كنار عورت مى رويد، عورت نيست.

حرمت استقبال در حال تخلى

س . نشستن در حال تخلّى، روى به قبله يا پشت به قبله، چه صورت دارد؟

ج . حرام است.

س . آيا فرقى هست در حرمت استقبال قبله و استدبارِ آن ما بين صحرا و غيره يا نه؟

ج . فرقى نيست در محلّ.

نحوه تطهير مخرج بول

س . تطهير مخرج بول، چه نحو است؟

ج . معيّن است شستن مخرج بول را به آب، و واجب است كه آن را دو دفعه بشويد اگر تجاوز از محل معتاد كرده باشد؛ والاّ دو مرتبه، احوط است؛ و بهتر آن است كه سه

1 . وبول به سوى قبله از غير مستقبِل وبول به سوى غير قبله از مستقبِل، محلّ احتياط است.

2 . اظهر كفايت يك مرتبه است در غير متجاوز از مخرجِ معتادِ بول؛ و خصوص متعدّى از مخرج بول، حكم ساير بدن را دارد، بعد از قطع به زوال عين نجاست و مصحوب اتّفاقى آن، با آب و دَلْك و نحو آن.دفعه بشويد. و همچنين لازم است در حال شستن، آب به قسمى مستولى بر بول بشود كه رطوبت بول مستهلك شود.

س . آيا فرقى هست در حكم مذكور، ميان مرد و زن و خُنثى، يا نه؟

ج . فرقى نيست.

س . كسى كه ختنه نشده و پوست، سرحشفه او را گرفته باشد، چه كند؟

ج . اكتفا، به دو بار شستن آن پوست مى كند و بيرون آوردن حَشَفه لازم نيست اگر چه متمكّن هم بوده باشد از آن.

تطهير مخرج غايط

س . تطهير مخرج غايط را بيان فرماييد.

ج . مخيَّر است ميان آن كه آن را به آب بشويد، يا به سنگ و كلوخ و كهنه و امثال اينها، به شرط آن كه نجاست، از محل معتاد، تعدّى ننموده باشد، لكن به آب شستن افضل است.

س . اگر نجاست از محلّ معتاد، تعدّىِ فاحش كرده، تكليف چيست؟

ج . معيَّن است شستن به آب، و غير آن مجزى نيست در قدر زايد، بلكه مطلقا على الاحوط.

س . آيا حدّى از براى شستن غايط هست يا نه؟

ج . در غايط حدّى نيست، مگر آن قدر بشويد كه محل از نجاست پاك شود و اثرى از اجزاى غايط نماند؛ بلى باقى ماندن رنگ و بوى آن در محل، عيب ندارد ولكن در

1 . يعنى ظاهر مخرج در صورت تلوّث به نجاست غايط.

2 . يعنى محلّى كه معتاد است تلوّث آن در غير مريض به اسهال و مانند آن.

3 . با امكان تفكيك در تطهير خصوص اطراف خارجه از معتاد، مانعى در آن نيست.

4 . بلكه رطوبات غايط كه به آب ازاله مى شود نه به غير آن؛ و در تطهير به آب به حكم غايط است و واجب است ازاله آنها، زيرا متنجِسِ به ملاقاتِ غايط شده و قابل تطهير نيست. و چون تطهير به غير آب، جايز است، بقاى رطوبات مذكوره، مورد عفو است مثل آب استنجا، پس به حكم محلّ و تابع آن است بعد از استنجا.صورت تعدّىِ غيرمعتاد، احوط تعدّد است.

استنجا به سنگ و غيره

س . استنجاى به سنگ و نحو آن، عددش چند است؟

ج . بايد به سه عدد باشد اگر چه به كمتر از آن زايل شود.

س . هرگاه محل به سه عدد پاك نشود، چه كند؟

ج . اينقدر زياده استنجا كند تا پاك شود.

س . هرگاه سنگى سه پهلو باشد يا كرباسى، در هر دفعه يك گوشه يا يك پهلوى آن را استعمال كند، كفايت مى كند يا نه؟

ج . احوط عدم كفايت است.

س . آيا [ در ] استنجاى به غير آب، زايل نمودن عين نجاست كافى است يا نه؟

ج . بلى كافى است، [ و ] در اجزاى ريزه كه بعد از دقت نظر، ماندن آن معلوم مى شود، ضرر ندارد.

س . آيا معتبر است پاك بودن جسمى كه به آن استنجا مى كند يا نه؟

ج . بلى اگر چه به شستن آن باشد. و جايز نيست در اين باب، استعمال اعيان نجسه چون قطعه اى از پوست ميته مثلاً؛ و هرگاه استعمال كند، معيّن مى شود شستن محلّ را به آب، و استعمال سنگهاى پاك و امثال آن بعد از اين كافى نخواهد بود، مگر آن كه آن

1 . لازم نيست اين احتياط حتّى در قدر زايد از معتاد كه به آب تطهير مى شود.

2 . على الاحوط؛ و اظهر، كفايت نقاء و رفتن عين غايط است.

3 . اظهر كفايت است.

4 . بلكه آنچه كه با سنگ و كهنه ـ يعنى ماليدن آنها به محلّ براى ازاله عين ـ به نحو متعارف ازاله مى شود، بايد در محل نماند و شبه رطوباتى كه با غير آب عادتاً نمى روند، باقى ماندن آنها ضرر ندارد.شى ء نجس، ملاقات با سطحِ ظاهرِ غايط كرده باشد و به محلّ غايط، ملاقات نكرده باشد.

س . جايز است استنجاى به استخوان و سرگين يا نه؟

ج . جايز نيست و احوط عدم حصول طهارت است، نيز جايز نيست ايضاً استعمال اجسام محترمه، مثل تربت مشاهد مشرَّفه و اوراق كتب شرعيّه و پاره اى از جامه كعبه معظَّمه و نحو آن، و گاه مى شود كه در بعضى از صور، موجب كفر مى شود.

س . اگر اقدام بر معصيت نموده و استعمال كند، محلّ پاك مى شود يا نه؟

ج . بلى پاك مى شود.

مستحبات و مكروهات تخلّى

س . كيفيّت و آداب و سنن تخلّى را بيان فرماييد.

ج . مستحبّ است كه در وقت داخل شدن، پاى چپ را پيش گذارند و در بيرون آمدن پاى راست را. و سنّت است «بسم اللّه » گفتن و بهتر از آن چيزى است كه در اخبار وارد شده، و سر پوشيدن و استبرا و دعا خواندن نزد استنجا.

1 . و در موقع تطهير به سنگ پاك هم ملاقات نكند با رطوبت مسريه متنجِّسه به آن نجاست ديگر؛ و همچنين است استعمال ساير اعيان نجسه اگر چه غايط باشد و [ نيز [ متنجِّس به نجاسات اگر چه متنجِّس به غايط غيرباقى در مخرج باشد، و همچنين صورتى كه ملاقات هر دو، يكى به واسطه ديگر، عرفاً صادق باشد اگر چه يكى متنجّس نشود؛ و جايز است استعمال متنجِّس بعد از تطهير آن.

2 . اظهر حصول طهارت است، به جهت استظهار مولويّت از نهى و تحريم در نصّ و اجماع منقول.

3 . در غير صورتى كه موجب كفر مى شود؛ و جايز نيست مطعومات در استنجا. و اظهر حصول طهارت است در صورت جهل يا نسيان يا عصيان؛ و جايز است استعمال اجسام قالعه؛ و امّا غير قالعه، مانند اجسام صيقلى، پس اگر اتفاقِ قلع به آنها شد، طهارت محل حاصل مى شود.

4 . ثبوت حكم غير تكليفى در بعض آنچه كه مذكور مى شود از مستحبات يا مكروهات، مبنى بر تسامح است، مگر آن كه موافقت، به رجاى مطلوبيّت فعل يا ترك باشد.
س . مكروهات در حال تخلّى را بيان فرماييد.

ج . مكروه است نشستن متخلّى در كنار راه و كنار نهر و چشمه و محلّ افتادن ميوه ها و قافله انداز و درِ خانه ها؛ و رو به آفتاب و ماه و رو به باد بول كردن؛ و در زمين صلب و در سوراخ حيوانات؛ و در آب، چه ايستاده و چه جارى؛ و در جايى كه باعث لعن كردن شخص بشود؛ و خوردن و آشاميدن در حال نشستن؛ و مسواك كردن در حال تخلّى؛ و استنجا كردن به دست راست و دست چپ اگر انگشترى در آن باشد كه نقش آن اسماء اللّه باشد؛و سخن گفتن مگر به ذكر خداوند و خواندن «آية الكرسى» يا حكايت اذان، يا تسميت عاطس به گفتن «يرحمك اللّه » اگر چه مورد خبر، تحميدِ خود عاطس است؛ و بلند كردن مرد بول خود را، يعنى رو به بالا بول كردن و از بلندى مثل بام بول كردن؛ و تخلّى ميان قبر يا ميان قبور نمودن و زياد نشستن در خلا؛ و با خود داشتن نقره سكه دار مگر آن كه بسته باشد.

حكم آب استنجا

س . آيا آبى كه در حال استنجا، از محلّ جدا مى شود، پاك است يا نه؟

ج . بلى پاك است و فرقى نيست ما بين غساله استنجاى از غايط و بول.

س . آيا جايز است با آب استنجا، وضو و غسل يا نه؟

ج . جايز نيست على الاقوى، فى الواجبَين؛ و على الاحوط، فى المندوبين، امّا ازاله نجاست به آن مى توان نمود.و معتبر است در حكمِ طهارتِ آب غساله استنجاى دو چيز، اول: آن كه متغيّر به نجاست در بو و رنگ و مزه نجاست نشده باشد. و اجزاى نجسى كه در زمان استنجاى

1 . اگر موجب تلويث اسم يا اهانت به آن نباشد، و گرنه حرام است.

2 . عدم فرق، خالى از تأمّل نيست.

3 . بلكه عدم جواز، احوط است با خود آب استنجا، نه با ملاقى آن.

4 . خالى از تأمّل نيست.به آب از محل جدا مى شود، آب را نجس نمى كند، مگر آن كه آب را متغيِّر نمايد.

دوّم: نجاستى از خارج به او نرسيده باشد؛ و از اين قبيل است نجاستى كه از محلّ متعارف، تعدّى كرده باشد.

س . اگر غايط از مخرج تعدّى نكرده، لكن در وقت استنجاى به احجار و كلوخ، تعدّى كند، چه صورت دارد؟

ج . اگر در غالب، به غير همين نَحو، استنجا ميسّر نباشد، دور نيست كه تعدّى ضرر نداشته باشد، و الاّ مشكل است.
حكم آب مشتبه

س . آب طاهر هرگاه مشتبه شود به نجاست، آيا رافع حدث و خبث هست يا نه؟

ج . حكم مسأله در باب وضو خواهد آمد، ان شاء اللّه .

س . اگر مشتبه شود آب مطلق به مضاف، رافع حدث و خبث هست يا نه؟

ج . رافع خبث نيست مگر اين كه مكرّر كند عمل را؛ و امّا در رفع حدث، احوط اقتصار بر صورت انحصار است.

س . اگر مشتبه شود آب مباح به آب غصبى، چه صورت دارد؟

ج . جايز نيست استعمال آن در صورت انحصار.
1 . مشكل است با صدق ملاقات ثوب و يد مثلاً با خود آن اجزا.

2 . و همچنين از داخل غيرغايط، مانند خون.

3 . در خصوص غساله غَسلِ متعدّى اگر تفكيك ممكن باشد، وگر نه در غساله مجموع.

4 . يعنى با تكرار عمل به نحو مفيد؛ و با عدم انحصار هم، مفيد است على الاظهر.

5 . تكليفا جايز نيست مطلقا در شبهه محصوره؛ امّا وضعاً، پس رافع خبث است مطلقا. و امّا رفع حدث، پس در صورت عدم انحصار اگر تصرّف غصبى به مثل صبّ آب بر محل، سابقاً بر وضو يا غُسل به امرِ ازيد باشد با تحقّق قصد قربت، صحت آن متّجه است.

دست ماليدن وقت تطهير مخرج بول

س . آيا واجب است در تطهير مخرجِ بول، دست ماليدن يا نه؟

ج . واجب نيست، مگر آن كه از آن چيزى بماند، يا آن كه مخلوط به مَذْى يا وَذْى شود كه در اين حال بايد دست بمالد تا علم به ازاله به هم رساند؛ و احوط در صورت شك(1) در خروج مذى يا وذى، دست ماليدن است.

نحوه نجس شدن آب قليل

س . آيا آب قليلِ مطلق، به مجرّد ملاقات، نجس مى شود يا نه؟

ج . بلى نجس مى شود به مجرد ملاقات نجاست، مگر آب «ابريق» و نحو آن در حال ريختن بر چيز نجس و جزئى كه متّصل است به جزء وارد بر نجس در حال ورود، به شرطى كه ورود به طريق تسنيم باشد يا تسريحِ شبيه به تسنيم، مگر آن كه به دفعِ قوىّ باشد، مثل فوّاره [ كه ] در اين صورت تسريح و تسنيم فرقى ندارد.

نحوه نجس شدن آب كر

س . آب كرّ اگر متغير شود رنگ يا بوى يا طعم آن به ملاقات چيزى كه در آن عين نجاست باشد، نجس مى شود يا نه؟

ج . نجس مى شود به شرطى كه تغيير، از نجاست باشد نه از متنجِّس، مگر آن كه ملاقىِ نجس، حامل وصف نجس باشد و وصف مزبور سرايت كند به سبب ملاقات.

2 . استبرا و فايده آن

1 . اين احتياط استحبابى است، مگر آنكه منشأ احتمال، امر خاصى باشد.

2 . يعنى در اين صورت، نجاستِ عالى به سافل و مانند آن، سرايت نمى كند؛ لكن حكم در غير صورت دفع و قوت ـ مانند جريان سريعى كه عرفاً قذارتِ لاحق به سابق سرايت نمى كند ـ مبنى بر احتياط است.

3 . مشكل است اگر منتهى به ملاقات مغيِّره با عين نجاست در ماء واحد نباشد.

س . آيا استبرا كردن بعد از بول يا بعد از خارج شدن منى، واجب است يا نه؟

ج . واجب نيست بلكه مستحب است، لكن خاصيت آن، آن است كه اگر بعد از بول يا خارج شدن منى، استبرا كند و رطوبتى خارج شود و مشتبه باشد و معلوم نباشد كه بول است يا غير آن، پاك است و ناقض طهارت نيست، به خلاف رطوبتى كه پيش از استبرا بيرون آيد، كه محكوم به بول است، مگر آن كه يقين نمايد كه از بول چيزى در مجارى آن باقى نمانده است؛ پس در اين حال، آنچه بيرون بيايد پاك است.

س . بلل مشتبهى كه از ديوانه، يا كسى كه در خواب است، پيش از استبرا بيرون بيايد، پاك است يا نه؟

ج . محكوم به نجاست است؛ و فرقى نيست در اشتباه حال بلل؛ آن كه اختبار نمايد و تشخيص ندهد، يا آن كه متمكّن از اختبار آن به واسطه تاريكى يا غير آن نشود.

س . آيا استبرا ساقط است در حق كسى كه به سبب زياد حركت نمودن و طول زمان، قاطع شود كه در مجارى بول چيزى باقى نمانده است، يا نه؟

ج . سقوط آن بعيد نيست.

س . كسى كه حشفه او را بريده باشند، يا آن كه تمام ذكَر او را بريده باشند، استبرا از آن ساقط است يا نه؛ و بر فرض عدم سقوط، به چه نحو بايد استبرا نمايد؛ و آيا شرط است در استبرا، مباشرتِ خود شخص يا نه، بلكه به فعل غيرى نيز حاصل مى شود؟

ج . استبرا ساقط نيست از كسى كه حشفه يا تمام ذكَرش را بريده باشند، پس احكام استبرا نيز در حق او ثابت است؛ بلى اگر حشفه را بريده باشند، بدل فشار دادن حشفه، همان سر ذَكر را سه دفعه به نحو مذكور فشار مى دهد؛ و اگر تمام ذكر را بريده باشند، اكتفا مى نمايد به همان مسح نمودن ما بين مقعد و ذكر سه مرتبه؛ و اقوى عدم اعتبار مباشرت است، بلكه به فعل غير ـ مثل زن و كنيز ـ نيز استبرا، حاصل مى شود.

شك در استبرا

س . اگر كسى بول كند و بعد وضو بسازد [ و ] بعد از وضو بللى ظاهر شود، [ و [نداند كه بول است يا غير آن و شك دارد كه آيا استبرا نموده بود بعد از بول يا نه، چه صورت دارد؟

ج . حكم كند كه بول است مثل غير مستبرئ، پس وضو بايد بسازد و نماز را به عمل آورد؛ و همچنين است هرگاه در اثناى نماز، بلل مشتبه، ظاهر شود؛ [ و [بالجمله، در صورت شكّ در استبرا، بايد حكم كند كه استبرا نكرده است.
حكم بلَل و استبراى زن

س . استبرا، در حق زنان نيز ثابت است يا نه؟

ج . استبرا در حق زنان نيست؛ و سزاوار است كه بعد از بول، فى الجمله آرام گيرند و تنحنح نمايند و فرج خود را به طرف عرض، فشار دهند. و بلل مشتبهِ خارجِ از ايشان، پاك است مطلقا و ناقض طهارت نيست، اگر چه رعايت امور مزبوره را ننمايد.

كيفيّت استبرا

س . كيفيّت استبراى از بول را بيان فرماييد.

ج . استبرا كردن از بول بر سه قسم است، و بهتر از آن سه قسم ـ بلكه احوط ـ اين است كه از دم سوراخ مقعد تا بيخ تخمها، سه دفعه دست بكشد، به قسمى كه آنچه درميان مانده به مجراى ذكَر داخل شود، و بعد انگشت بزرگ را پشت زهار و انگشت وسط را زير قضيب بگذارد و به قوّت سه مرتبه از زير تا سر قضيب بكشد و بياورد تا آنچه در ميان [ آن [مجرا باشد، حركت نمايد، بعد از آن، سه دفعه حشفه را فشار داده [ و ] آن را مانند دوشيدن به قوّت بكشد تا هر چه در حشفه رطوبت بوده باشد، بيرون بيايد.

1 . يعنى اگر نماز را قبل از خروج بلل به جا نياورده باشد، پس بعد از تطهير مخرج بول و وضو، نماز مى خواند.

2 . اين احتياط ترك نشود.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 56 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)

فصل سوّم : احكام مطهِّرات
س . مطهِّرات چند چيز است؟

ج . مطهِّرات پانزده چيز است:

آب

اولِ از آنها «آب» است و آن يا «مطلق» است يا «مضاف».آن كه مضاف است، نه رفع حدث مى كند و نه خبث و نجس مى شود به محض رسيدن نجاست به او اگر چه به قدر كرّ يا زيادتر باشد.و امّا مطلق، پس آن پاك مى كند هر چيزى را مگر آن كه قابليّت پاك شدن را نداشته باشد، مثل ميته و نجس العين و شبه اينها.

زمين

دوّم: «زمين» و آن پاك مى كند كف پا و زير كفش را، خواه از چرم بوده باشد يا از چوب يا غير اينها، اگر به راه رفتن ازاله عين شود يا به ماليدنِ به زمين.و اقوى اختصاص اين حكم است به نجاست حاصله از زمين نه از خارج.

1 . با شروط مذكوره در محلّ خود.

2 . در نجاست عينيّه، يا به مماسّه بعد از زوال عين، و همچنين در حكميّه على الاظهر.و هرگاه پيش از راه رفتن و مانند آن، عين نجاست، زايل شود، به همين مسّ نمودن به زمين كفايت نمودن در تطهير، مشكل است، بلكه لابدّ است از زوال عين نجاست به مشى يا مسح، يعنى ماليدن به زمين. و همچنين است حكم نجاست غير جِرميّه اى كه از اصل، عين ندارد، مثل بول و آب متنجّس كه خشكيده باشد، به مشى و مسح پاك نمى شود.و فرقى نيست در زمين ما بين خاك و سنگ و غير اينها از چيزهايى كه زمين گفته مى شود.و معتبر است پاك بودن زمين از عين نجاست و اين كه تر نباشد به قسمى كه رطوبت از آن، به كف پا تعدّى نمايد و اندك نَم داشتن، ضرر ندارد با صدق جفاف عرفاً اگر چه بهتر آن است كه زمين خشك باشد.و پاك كردن زمين، كف دست و زانو و پشت پاى كسى [ را ] كه به پشت پا يا به دو زانو يا به كف دستها راه برود، محل تأمل است. و همچنين هر چيزى كه حفظ دست يا زانو به آن نمايد و تهِ عصاى كور، يا سرنيزه، [ يا ] آن كه به عصا نصب مى نمايد، به زمين، پاك نمى شود.و آنچه از اطراف پا كه حقيقت پشت پا است ليكن نزديك از كف پا و حواشى آن است كه زمين به خودى خود او را فرا مى گيرد، زمين آن را پاك مى كند.

1 . به جهت عدم ثبوت مطهريّت درغير فرض به حسب نصوص و استنادفتاوى به همين نصوص غيرمطلقه؛پس عبرت به اطلاق فتاوى نيست و استصحاب نجاست درغيرفرض،محكَّم است.

2 . اظهر كفايت مماسّه است در حكميّه و عينيّه بعد از زوال عين، اگر چه صدق مشى و مسح ننمايد.

3 . و همچنين ما بين متّصل به زمين و منفصل از آن در مطهِّر «به كسر» على الاظهر.

4 . على الاحوط و همچنين از نجاست حكميّه،] و ] مبنى بر احتياط است نبودن رطوبت مسريه در زمين.

5 . اظهر آن است كه پاك مى كند.و اجزاى ريزه كه غالبا به غير از آب رفع نمى شود، برطرف كردن آنها واجب نيست؛ هم چنان كه حكم در استنجاى به غير آب نيز اين است، و بهتر زايل نمودن آنها است؛ و همچنين چيزى از اجزاى زمين كه در كف پا و زير كفش باقى مى ماند بعد از راه رفتن و مانند آن، ازاله آن لازم نيست، [ بلى [احتياط نمودن بهتر است.

آفتاب

سوّم: «آفتاب» است، و آن پاك مى كند زمين و عمارات و در و پنجره را اگر چه احوط، اقتصار بر خصوص زمين و بام و آنچه بر زمين قرار مى گيرد ـ مثل ايوان و نحوه ـ است.و فرق در اعيان نجاسات نيست؛ پس هر چه از مذكورات كه عين نجاست در آن نباشد و آفتاب آن را به تابيدن بخشكاند، پاك مى شود.و همين كه گفته شود: «محلّ به آفتاب خشك شد»، كفايت در تطهير مى كند هر چند وزيدن باد و گرمى هوا را در آن مدخليّت هم باشد. و بهتر آن است كه چنان بخشكد كه هيچ اثرى از رطوبت باقى نماند.و خشكيدن به گرمى آفتاب كه بر نزديكى محلّ نجس تابيده باشد و همچنين آفتاب زمان ابرى كه مانع از تابش آن باشد، كفايت نمى كند. و پس از آن كه آفتاب، ظاهر زمين را بخشكاند، آنچه را كه از باطن متّصل به ظاهر باشد و در اين تابش آفتاب بخشكد، پاك مى شود. و همچنين است حال در مثل ديوار و شبه آن.

1 . محل احتياط است، بلى لازم نيست ازاله لون و رايحه و لزوجت و نحو آن كه فقط با آب و ابلغ از آن در ازاله، از بين مى رود؛ و همچنين است حال در استنجاى به غير آب.و بقاى اجزاى مطهِّر بعد از زوال عين نجاست به نحوى كه در متعارف از مشى باقى ماند، ضرر ندارد على الاظهر؛ و احتياط خوب است.

2 . و همچنين حصير و بوريا را.

3 . يعنى رطوبت غير متعدّيه به ملاقى.و هرگاه باطن، متّصل به ظاهر نباشد، مثل پاره اى از ديوارها كه «صندوقه» مى نامند، پس خشكيدن طرفى كه آفتاب بر خود آن نتابيده لكن به واسطه تابيدن بر طرف ديگر، خشك شده، آن را پاك نمى كند.و منقولاتى كه در اصل، از زمين بوده لكن بالفعل، نقل شده از آن ـ مثل كوزه و تسبيح و مهر و نگين ـ با آفتاب پاك نمى شود؛ و آنچه از زمين است و از آن شمرده مى شود چون ريگ و پاره سنگ و مانند اينها از هر چه قابل نقل باشد لكن بالفعل از زمين شمرده مى شود، به آفتاب پاك مى شود.

استحاله

چهارم: از مطهِّرات «استحاله» است. و آن عبارت است از اين كه جسم نجسى برگردد به يكى از اشياى طاهره؛ پس هر نجسى كه به سوختن، خاكستر يا دود و يا بخار شود، پاك مى شود، خواه آن نجس در اصل، نجس باشد، يا به سبب ملاقات با نجاسات نجس شده باشد.و بخارى كه از چيز نجس برخيزد، پاك است اگر چه آن به سبب سوختن با آتش نباشد؛ و عرقى كه از آن به هم رسد ـ يعنى عرق نجس يا متنجّس ـ نجس است. و همچنين است اجزاى دُهنيّه كه از دود مجتمع مى شود، على الاحوط.و هرگاه خشت خامِ نجس، به پختن، آجر شود يا سنگِ نجس به پختن، آهك شود يا گچ شود، هيچ يك پاك نمى شود و بر نجاست خود باقى است.
1 . على الاحوط، و همچنين رعايت احتياط شود در تيمّم به مذكورات طاهره، به جمع بين تيمّم به آنها و به متأخّر از زمين.

انقلاب

و از جمله مطهِّرات، «انقلاب» است، مانند انقلابِ شراب به سركه، در صورت عدم ملاقات با نجاست خارجيّه. و چون [ حال آن ] معلوم شد از بيانات سابقه در متن، در عداد مطهِّرات ذكر نشده است. و فرقى بين انقلابِ به نفس، يا به علاج به باقى بعد از انقلاب يا غير باقى از مايع يا جامد، نيست على الاظهر، چنانكه گذشت. و همچنين است طرح اجسام طاهره براى غير علاج از ساير اغراض، على الاظهر.و هر حيوانى كه از نجس به هم رسد ـ مثل كرمى كه از غايط انسان متولّد شود ـ پاك است؛ هم چنان كه حيوانى كه اصل او از خون و منى بوده، پاك است. و اگر آب نجس را حيوانى كه حلال گوشت است بخورد و آن آب منقلب به بول يا عرق يا لعاب شود، پاك مى شود؛ هم چنان كه اگر غذاى نجس بخورد و سرگين شود، پاك است.و از اين قبيل است، ميوه و سبزى و خيار و هندوانه و شبه اينها هرگاه به آبِ نجس به عمل آمده باشند، پس همه پاك است. وسگى كه در نمك زار بيفتد و نمك شود، پاك مى شود.

ذهاب ثلثينِ آب انگور

پنجم: «ذهاب ثلثين»، يعنى آب انگورى كه به جوش بيايد و دو ثلث آن برود ـ بنا بر نجاستِ آن ـ پاك مى شود، اگر چه طهارت، خالى از قوّت نيست وذهاب ثلثين مؤثِّر در حلّيت او است.

انتقال

ششم: «انتقال» است؛ پس هرگاه نجسِ اصلى يا عارضى در حيوانِ پاكى يا غير حيوان قرار گيرد، چه از اجزاى آن بشود يا نه، به سببِ انتقال، پاك مى شود، مثل خون

1 . گذشت اقوائيّتِ نجاست و مطهِّريّت تثليث، مثل محلّليّت آن. و گذشت احتياط در عصير تمرى و زبيبى، و گذشت حكم مطروح در آنها؛ و فرق در مطهِّريّتِ تخليل و محلليّتِ آن نيست بين خمر و عصير مغلىّ، على الاظهر.

2 . بلكه در صورت حصول جزئيّت براى منتَقلٌ اليه؛ و با شك در جزئيّت و انتساب محقّق آن، محكوم به نجاستِ مستصحبه است؛ و همچنين جارى است استصحاب در صورت قطع به اضافتين على الحقيقه و صورت شك در اضافتين، به خلاف صورت قطع به لاحقه و شكّ در سابقه. و صورت علم به عدم انتساب و جزئيّت ـ مثل خون زالو قبل از انتساب و جزئيّت ـ واضح است حكم آن.و در حال مكيدنِ پشه ـ مثلاً ـ اگر معلوم شود انتقال و عدم جزئيّت و نسبت محقّقِ آن، واجب الاجتناب است يقيناً، نه از روى احتياط؛ و اگر شكّ در انتقال شود، پاك است؛ و اگر شكّ در اضافه لاحقه شود با قطع به اضافه سابقه، يا شكّ در آن با عرفيّت اضافه، مستصحب النجاسه است، چنانچه گذشت؛ بلكه در مثل خون پشه و برغوث، اظهر طهارت است در غير صورت علم به بقاى اضافه سابقه و به عدمِ اضافه لاحقه؛ و ميزان در اضافه، صدق عرفى است.نجسى كه كك يا پشه، بمكد و از آن محسوب گردد و به او نسبت داده شود. و اگر پس از انتقال، نسبت داده نشود به آنچه در او قرار گرفته ـ مانند خونى كه زالو به مكيدن از بدن انسان مى كشد كه آن را «خون زالو» نمى گويند ـ در اين حال نجس است.و همچنين لازم است احتياط از خون پشه در حال مكيدن از بدن انسان، و همچنين نجس است هرگاه شك در نسبت حاصل شود اگر مكيدن مساوق با انتقال به بدن پشه نباشد.

اسلام

هفتم: «اسلام آوردن كافر» است، پس او را پاك مى كند، و فرقى در اقسام كفّار نيست اگر چه «مرتدّ فطرى» باشد على الاقوى.و «اسلام» پاك مى كند مو و ناخن و آب دهن و شير و ساير رطوبات فضليّه صاحب خود را؛ بلكه بدن هرگاه متنجّس باشد قبل از اسلام و زوال عين شده باشد، از طرف نجاست حكميّه هم پاك است، على الاقوى.و آنچه قبل از اسلام، با رطوبت ملاقات نموده هر چند جامه هاى بدنش باشد، به اسلام آوردن، پاك نمى شود؛ و در جامه بدنش، احوط اجتناب است.

تبعيّت

1 . يا مِلّى در زمان عدم قبول توبه او و حتمى بودن كشتن او.

2 . و اظهر طهارت است.
هشتم: تبعيّت است، مانند تبعيّت طفلى كه پدر يا جدّ يا مادر او اختيار اسلام نموده باشد، پس آن طفل نيز پاك مى شود و همچنين پاك مى شود طفلى كه او را مسلمى اسير كرده باشد و پدر يا مادر يا يكى از اجداد و جدّاتش با او نباشد؛ و اگر يكى از آنها با او باشد، حكم به طهارت او نمى شود على اشكالٍ.و اقوى عدم جريان تبعيّت است، در كنار چاهى كه آب آن به تغيير، نجس شده باشد بعد از پاك شدن آب چاه.و ظرف شراب پس از سركه شدن آن، بالتبع پاك مى شود. و نيز پاك مى شود دستِ غسل دهنده ميت؛ و در غير آن ـ از تخته و ساير آلات ـ اشكال است اگر چه طهارت خصوص تخته و خرقه كه ستر عورت به آن مى شود، بعيد نيست.

زوال عين نجاست از ظاهر حيوان و باطن انسان

نهم: «زوال عين نجاست» با احتمال طهارت ولو بعيداً على الاحوط از بدن حيوان صامت زنده مطلقا، و خصوص باطن انسان، چون سوراخ بينى و فضاى دهن و مانند اينها، اگر چه زوال عين كافى است، على الاقوى.

غيبت

دهم: «غيبت»، پس هرگاه بعد از يقين به نجاستِ بدن انسانى، يا نجاست رخت، يا فرش يا ظرف، يا ساير چيزهاى متعلقه به او، [ آن شخص ] غايب شود و احتمال اين برود كه پس از غيبت، آن نجس را پاك كرده باشد، حكم به طهارت آن مى شود، خواه آن شخص، بى مبالات در امر دين باشد، يا نه؛ لكن احوط، اعتبار علم به نجاست و

1 . اقوائيّت، محلّ تامّل است. و از قبيل طهارت به تبعيّت است، طهارت آلات معموله در طبخ عصير تا بعد از تثليث، و اطراف داخل چاه پس از پاك شدن آب آن، و آنچه براى تخليل، طرح در خمر يا آب انگور يا خرما مى شود.

2 . اظهر اطلاق طهارت است.

3 . اظهر عدم وجوب اين دو احتياط است. صدور استعمال از او است بر وجهى كه علامت طهارت بشود.ولكن حكم غيبت، در تاريكى و كورى و غايب شدن شخص از رختها و توابع خود، جارى نيست؛ بلى هرگاه فروش يا ظروف او، از توابع شخص ديگر هم محسوب شود، در چنين وقتى، به غيبت از آن شخص، حكم به طهارت مى شود. و از اين باب است، فروش و ظروفى كه در تصرف زن و خدمتكار است؛ پس بعد از غيبت ايشان و احتمال تطهير، حكم به طهارت مى شود.

استنجا به سنگ و پارچه

يازدهم: «سنگ و كهنه استنجا» است و نحو آن، و تفصيل آن در استنجاى مخرج غايط، خواهد آمد.

استبرا

دوازدهم: «استبرا»، يعنى به خَرطات براى بول و به بول براى منى، و به آن، حكم به طهارت رطوبت مشتبه به بول و منى مى شود و اگر استبرا نكرده، نجس است.

جدا شدن غساله

سيزدهم: «جدا شدن غساله» و آن پاك كننده است رطوبتى را كه باقى مى ماند در محلّ بعد از فشردن، بنا بر قول به نجاست غساله.

بيرون آمدن خون از مذبوح

چهاردهم: «بيرون آمدن خون از محل ذبح كردن حيوان يا محل نحر نمودن شتر به قدرى كه متعارف از آن رفته باشد»؛ و به آن، حكم به طهارت خون باقى مانده مى شود

1 . يا به فشار دادن، بنابر عدم وجوب عصر، مگر مقدّمتاً براى انفصال غساله.

2 . چنانكه موافق احتياط است.
در حيوان مأكول اللحم؛ و در حيوان غيرمأكول اللحم، اقوى اجتناب است.

استبراى جلاّل

پانزدهم: استبراى حيوان جلاّل كه در اصل، حلال گوشت باشد؛ پس همين كه از نجاست خوردن، زمانى گذشت و آن را نجاست خوار نگفتند، بول و فضله اش پاك است با گذشتن مدتى كه در اخبار از براى استبراى هر يك از حيوان هاى نجاست خوار وارد شده است، على الاحوط.
1 . اقوائيّت، محل تامّل است و همچنين در جزء غير مأكول از مأكول اللحم، اگر چه اظهر در اخير، طهارت است.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 76 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)


فصل دوّم :احكام نجاسات
س . نجاسات، چند چيز است؟

ج . نجاسات، ده چيز است:

بول و غايط

اوّل و دوّم: بول و غايط است از هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده داشته باشد، خواه در اصلِ نوع، حرام گوشت باشد، يا به واسطه امر خارجى، حرام شود، چون حيوان نجاست خوار يا حيوانى كه آدمى او را وطى نموده.و بول و غايط حيوان حلال گوشت، پاك است و فرقى در انواع حيوانات نيست، لكن در بول و خرءِ حيوان حرام گوشت اگر پرنده باشد، اشكال است.

1 . و آنچه از غير مأكول اللحم كه خون جهنده ندارد و در اجتناب از آن عسر و حرج نيست، محل احتياط است با داشتن گوشت و فضله خاصّه.

2 . يعنى نجاست مخصوصه خوار كه عذره انسان باشد بدون اختلاط تا حدّ مخصوص قبل از استبرا. و در گوسفندى كه شير خوك خورده باشد تا حد اشتداد و نحو آن، احتمالِ لحوق به جلاّل است در نجاست بول و خرء.

3 . و همچنين در آدمى. و اظهر در بول طفل شيرخوار قبل از اين كه غذاخوار باشد، اين است كه غَسلِ در آن، به پاشيدن آب محقّق مى شود بدون حاجت به علاجى در ازاله عين؛ و احوط رعايت ساير امور معتبره در غسل است، غير آنچه راجع به خفّت و غلظت نجاست است.و خفّاش ـ كه آن را در عرف عجم، «شب پره» و «شب كور» مى گويند ـ حرام گوشت است و اقوى طهارت بول و خرء او است؛ لكن پرستوك، حلال گوشت و فضله اش پاك است.

منى

سوّم: «منى» از هر حيوانى كه خون جهنده داشته باشد، نجس است، خواه حرام گوشت باشد يا نه. و منىِ هر حيوانى كه خون جهنده ندارد، پاك است.

ميته (مردار)

چهارم: ميته حيوانى كه صاحب خون جهندهباشد و همچنين هر جزئى از آن كه زندگانى در آن قرار گيرد.و آنچه از حيوانات زنده جدا مى شود و حيات در آن حلول نموده نجس است؛بلى پوستى كه از لب يا جوش بدن يا سر كچل يا بدن جَرب دار جدا مى شودپاك است؛ و همچنين جزئى كه از بيخ مو، وقت جدا شدن آن به واسطه شانه زدن و شبه آن جدا شود، پاك است.و نافه مشكى كه از آهوى زنده جدا مى شود، پاك است؛و امّا اگر از آهوى مرده

1 . اقوى نجاست است.

2 . احتياط در اجتناب از بول و خرءِ «خشّاف» ـ كه «خفاش» هم گفته شده است ـ ترك نشود.

3 . اگر چه حيوان آبى، صاحب خون جهنده باشد على الاظهر. و فرقى بين غير آدمى و آدمى نيست على الاظهر الاحوط در نجاست، مگر آن كه بعد از تغسيلِ ميّتِ از آدمى باشد؛ و استثناى كسى كه وظيفه، تقديم غسل اوست بر موت، و معصوم ـ عليه السلام ـ و شهيد، خالى از وجه نيست.

4 . احوط در مذكورات و امثال آنها، اقتصار بر موارد عسر و حرج در اجتناب، يا ثبوت سيره در معامله طهارت [ با ] آنها است.

5 . به انفصال يا اخذ بعد از استكمال كه علامت استقلال و خروج از جزئيّت است على الاظهر؛ و همچنين است منفصل بعد از موت، يا مأخوذ از ميّت بعد از كمال على الاظهر؛ و در غير اين صورت، فاره نافه، محكوم به نجاست است. و احتياط در مشكى كه محتمل است انجماد آن بعد از حكم به نجاست فاره ملاقيه آن باشد، ترك نشود در غير مأخوذ از سوق مسلم يا يد مسلم، واللّه العالم.

و در صورت شكّ در حال «نافه» در حين اخذ، ممكن است حكم بنمايد به استصحاب عدم مخصّص از حكم عمومىِ جزء مبانِ از حىّ يا ميّت اگر معارض شود به استصحاب عدم قطع تا زمان كمال، كه معارضِ استصحاب عدم كمال الى زمان القطع است در مجهولَىِ التاريخ.و در تقدير معارضه با عدم جريان ـ به جهت مثبتيّت با فرض عدم خفاى واسطه ـ مرجع «اصالة الطهاره» است نه «اصالت عدم التذكيه»، كه در غير مذكّى يقيناً حكم به طهارت مى شود. باشد، پس در آن اشكال است و احوط اجتناب است، لكن نافه اى كه از دست مسلم گرفته شود، پاك است، اگر چه قطع حاصل نشود كه آن از آهوى زنده، منفصل شده است. و جزئى كه در آن حيات حلول نمى كند، مانند شاخ و استخوان و مو و غير اينها، پاك است.و تخمى كه از شكم ميته مرغ بيرون آيد، پاك است اگر پوست روى او سخت شده باشد،خواه از حرام گوشت باشد يا غير آن؛ بلى هرگاه ملاقات نموده باشد با ميته در حال رطوبت، در چنين وقتى، شستن لازم است. و «انفحه» كه شيردان برّه و بزغاله است پيش از آن كه شيرخوار بشوند با شير مايه اى كه در اوست، احوط اجتناب است، اگر چه اقوى عدم است؛ و اگر ملاقات با ميته نموده باشد در حال رطوبت، نجس است و به شستن پاك مى شود.
1 . بلكه اگر قطع حاصل نشود كه از قسم محكوم به طهارت است، چنانچه ذكر شد در حاشيه سابقه.

2 . تقييد، مبنى بر احتياط است در صورت صدق بيضه بدون قيد عرفاً و مانعيّت جلد رقيق از سرايت نجاست ميته. و رفع نجاست عَرَضيّه در صورت حكم به طهارت ذاتيّه، محتاج به شستن جلد است.

3 . بلكه پيش از آن كه علف خوار بشوند.

4 . احوط اجتناب از ظاهر ظرف است در غير مأخوذ از مذكّى اگر چه به اماريّت يد مسلِم يا سوق مسلِم باشد. و اِنفحه غير مأكول، خالى از اشكال نيست طهارت آن.و شير در پستان ميته، اجتناب از آن لازم است خصوصاً در شير غير ماكول اللحم.و امّا نجس العين مثل كافر و سگ و خوك، پس هيچ يك از [ اجزاى ] آنها پاك نيست، خواه در حال حيات و خواه در حال ممات، چه اجزايى بوده باشد كه حيات در آن قرار گرفته باشد و چه غير آنها باشد.

خون

پنجم: خون حيوانى كه خون جهنده دارد هر چند از رگ نباشد، چه حلال گوشت و چه حرام گوشت.و خون ماهى و خون هر حيوانى كه خون جهنده ندارد، پاك است. و خون پشه در حينى كه از بدن انسان مى خورد و هنوز جزء بدن پشه محسوب نيست، احتياط در او لازم است.و همچنين پاك است خونى كه از غير حيوان [ باشد ]، مانند درخت معروفى كه در روز عاشورا از آن خون مى آيد. و از اين قبيل است خونى كه در واقعه جناب سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ ديده شده؛ و همچنين خونى كه از جمله آيات حضرت موسى بن عمران ـ عليه السلام ـ بوده، پاك است.و امّا خون علَقه كه منشأ صورت حيوانى است، نجس است.و خون تخم مرغ، محكوم به نجاست و وجوب اجتناب است على الاحوط،اگر چه طهارت آن، خالى از وجه نيست.

1 . اظهر طهارت آن است؛ و اگر از غير مأكول اللحم طاهر ذاتى باشد، پس احتياط ترك نشود.

2 . در آدمى و ساير حيوانات حتى نطفه مستحيله به خون در تخم مرغ، على الاحوط.

3 . اگر چه معلوم باشد كه مستحيل از نطفه نيست و اين احتياط ترك نشود.


حكم خونِ باقى مانده بعد از تذكيه

و خونى كه بعد از تذكيه حيوان ماكول اللحم در بدن آن مى ماند بعد از بيرون رفتن خون به قدر متعارف، پاك است به شرط آن كه در جزءِ حلالش باشد، چون گوشت؛ امّا آنچه در غير آن باشد ـ چون سپرز ـ پس آن، محل اشكال است؛ و احوط اجتناب است.و هرگاه خونى كه عادت به بيرون آمدن در وقت تذكيه قرار گرفته باشد از آن خارج نشود، نجس است، [ و ] به سبب مخلوط شدن با خون ديگر، آن را هم نجس مى كند.و اقوى اين است كه از خون باقى مانده در بدن غير مأكول اللحم بعد از خروج خون متعارف، اجتناب نمايد.و در طهارت خون بچّه اى كه در زمان تذكيه در شكم مادر بوده، اشكال است و احوط اجتناب است؛ چنانچه طهارت آن خونى كه در حال جارى شدن خون از محل ذبح، داخل شكم حيوان مذبوح شده و در آن جا مانده، محلّ اشكال است، بلكه اجتناب از آن لازم است.

خون مشتبه

و هرگاه حال خون از باب طهارت و نجاست، مشتبه شود ـ مثل اين كه نداند از صاحب خون جهنده(7) است يا غير آن ـ پاك است اگر مسبوق به نجاست نباشد. و اگر مشتبه

1 . چه ذبح شرعى باشد، يا نَحر.

2 . و طهارت آن، خالى از وجه نيست.

3 . يعنى خون ديگر را و ظاهرِ آنچه را كه ملاقات با خون كرده است از گوشت و غير آن.

4 . بلكه اظهر، طهارت است.

5 . محل احتياط، خونى است كه عادتاً از مذبوح خارج مى شود، نه خون داخل گوشت و مانند آن.

6 . اجتناب از آن و ملاقى آن خون.

7 . و اگر نداند كه حيوانى، خون جهنده دارد يا نه، رجوع به امارات معتبره نمايد على الاحوط؛ و اگر نبود اماره معتبره، عمل به اصالة الطهاره در شبهات موضوعيّه مى نمايد.
بشود كه از خون باقى مانده در بدن حيوان بعد از بيرون رفتن خون تذكيه است يا غير آن، احوط اجتناب است.
سگ و خوك

ششم و هفتم: سگ و خوك است هرگاه آبزى نباشد، پس هر جزئى از آنها، چه حيات در آن حلول بكند يا نه ـ مانند مو و ناخن و همچنين لعاب دهن و شير و ساير فضلات آنها ـ همه نجس است، و اما سگ و خوك آبى، پاك است.

شراب

هشتم: شراب، خواه از انگور باشد يا غير آن. و هر مست كننده اى كه در اصل، روان باشد، نجس است. و امّا بنك و چرس و مانند آنها از هر چيزى كه در اصل، روان نباشد، هر چند او را ممزوج به آب كنند، پاك است اگر چه به آب بجوشد.

فقّاع

نهم: فقّاع، و آن شراب مخصوصى است كه غالب افراد او از جو مى باشد، و مست

1. و در متولّد از دو حيوان، رعايت مى شود صدق اسم؛ و در صورت شك در صدق و عدم علم به نجاست، محكوم به طهارت است در صورت علم به طهارت مادر؛و در غير صورت علم به طهارت مادر،احتياط ترك نشود،اگر چه طهارت آن،خالى ازوجه نيست به حكم اصلِ جارى حتى در صورت علم به نجاست مادر على الاظهر.و اظهر طهارت است درثَعْلَب وارنَبْ و فأره و وَزَغه.

2. يعنى در اصل، روان باشد با صفت اسكار كثير از آن؛ و انجماد بعد از تحقّق اين دو صفت، موجب طهارت آن نمى شود،على الاظهر. و مجرّد زوال اسكار، بعد از تحقّق اسكار در مايع، موجب طهارت نمى شود، على الاحوط. و گذشت حكم عصير عنبى بعد از جوشانيدن و قبل از تثليث.
كننده نيست، و او را مى گذارند تا در آن، غليان و جوششى حاصل شود؛ و آن غير ماء الشعيرى است كه معمول اطبّا است.

كافر

دهم: كافر و آن كسى است كه بر غير دين اسلام باشد، مانند يهود و نصارى و مجوس و دهرى، يا آن كه با اختيار اسلام، انكار ضرورى دين اسلام نمايد يا صادر شود از او
1. ظاهر اين است كه اسكار خفيف در كثير آن، براى متعارف از مزاجها مخفى است بر غالب، لذا ارشاد و تنبيه در روايات به آن شده است، و بعيد است حرمت و نجاست براى شراب غير مسكر. و همچنين ظاهر، عدم اختصاص به آن است كه متّخذ از جو باشد، بلكه عبرت، به صدق اسم فقّاع با علم به وجود خاصيّت مسمّى به اين اسم در زمان صدور روايات است.

و همچنين اظهر، عدم حدوث وضع جديد است براى فقّاع نسبت به وضع سابق و در زمان صدور روايات.

2. و اولاد كفار، تابع ابوين، در نجاست هستند. و اقرب عدم لحوق به زنا در دين ابوين است؛ پس ولدالزنا از كافرَين، طاهر است به حكم اصل؛ و همچنين از مسلمَين يا از احد الابوين كه مُسلم باشد؛ چنانچه ظاهرِ اطلاقِ منسوب به مشهور است از طهارت ولد الزنا. و چون به حكم تبعيّت نيست على الاظهر بلكه به حكم اصل است، پس در صورت ثبوت تبعيّت براى احد الابوين، اصل جارى نيست، بلكه به حكم دليل، عمل مى شود؛ پس اگر احد المتولَّد منهما زنا از او محقّق نباشد، ولد به او ملحق مى شود و اسلام در متكافئين در حليّت، مرجّح است.

3. در صورت منافات با بقاى تصديق به وحدانيّتِ خالق، يا بقاى تصديق به نبوّت. و از اين باب است ـ على الظاهر ـ كفر نواصب و غلات و خوارج، كسانى از ايشان كه كفرشان و نجاستشان، اجماعى است.و كفر مجسِّمه و مجبِّره و مفوِّضه، مبنى بر اندراج در اصل مذكور است؛ پس اگر مندرج است ولو در خصوص بعض از ايشان، كافر و نجس مى باشند، والاّ محكوم به طهارتند.و همچنين سابّ النبىّ والائمة المعصومين ـ عليهم السلام ـ كه عداوت عمليّه و انكار عملى است مودّت واجبه بالضرورة را و موجب نصب است. و امّا مجّرد وجوب قتل، پس موجب ارتداد است اگر حد نباشد. و حكم ولد زنا در حال عدم بلوغ و عدم وصف اسلام گذشت؛ امّا با بلوغ و وصف اسلام، پس اظهر ـ كما هو المشهور ـ طهارت ايشان است و همچنين با وصف اسلام قبل از بلوغ بنا بر شرعيّت عبادات ايشان با فرض عدم حكم به طهارت بدون وصف.و اقرب القولين و احوطهما در ذمّى، نجاست است، چنانچه در متن مسطور است. و مراد از خارجى در متن، خوارج است. و مرتدّ بعد از زوالِ ارتداد به توبه و اسلام، طاهر است حتى فطرى على الاظهر.و حكم ثعلب و ارنب و وزغه كه عبارتند از: روباه و خرگوش و چلپاسه، گذشت. و اظهر طهارت مُسوخات است در غير معلوم الطهاره أو النجاسه، چنانكه گذشت.گفتار يا رفتارى كه اقتضاى كفرِ او نمايد، مثل سوزانيدن قرآن «العياذ باللّه » يا ناسزا گفتن بر يكى از اهل عصمت ـ عليهم السلام ـ .و جميع اقسام كفر: از حربى و ذمّى و خارجى و غالى و ناصبى و مرتدّ، خواه فطرى و خواه ملّى و غير ايشان، نجس مى باشند.و نجاسات، منحصر در اين ده چيز است بنا بر اصحّ؛ و غير اينها از روباه و خرگوش و موش و چلپاسه و عقرب و مسوخات و ولد الزنا، پاك است و بهتر اجتناب است از جميع.و با عرق جنب از حرام، نماز جايز نيست و احوط اجتناب است از آن، اگر چه طهارت آن خالى از قوّت نيست و از عرق شترجلاّل، بلكه نجاست آن، خالى از قوّت نيست، بلكه نجاست مطلق حيوان جلاّل على الاحوط.

و آهن پاك است بى اشكال و مستحب است بعد از استعمال در ناخن گرفتن و سر تراشيدن، اين كه محل را به آب، مسح نمايد.
1. قبل از جفاف على الاظهر الاَحْوط؛ و طهارت آن، قوى و موافق با اصل است.

2. بنا بر احتياط، و طهارت، خالى از وجه نيست، و اظهر طهارت جلاّل است.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 40 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)


كتاب طهارت
فصل اول : تطهير متنجّسات

س . كيفيت تطهير نجاسات را به آب قليل و كر و جارى و به آب باران، بيان فرماييد.

ج . اگر متنجّس به بول است، در آب قليل، دو مرتبه شستن واجب است، و غساله آن نجس است اگر ملاقىِ عين نجاست باشد، و الاّ پاك است مطلقا، ولى احتياط شديد در اجتناب است. و در آب كر، دو مرتبه شستن احوط است اگر چه اقوى كفايت يك مرتبه است، و در جارى يك مرتبه كفايت مى كند؛ و در متنجّس به غايط و منى يا خون، به آب قليل بعد از زايل شدن عين نجاست به آب، يك مرتبه شستن كافى است و بهتر، شستن دو مرتبه است.و امّا در كر و جارى، بعد از زوال عين نجاست به كرّ و جارى، طهارت محقّق مى شود و آب باران زمان باريدنش، حكم آب جارى را دارد به شرط اين كه جريان داشته باشد، بلكه صدق باران عرفاً كافى است على الاقوى.
1 . اين احتياط ترك نشود در مطلق غساله؛ پس محكوم است به حكم محلّ قبل از غسله على الاحوط، لكن در صورت عدم امكان اخراج غساله يا لزوم عسر و حرج در اخراج آن ـ مثل ارض رخوه ـ محكوميّت غساله به حكم محلّ بعد از غسله، خالى از وجه نيست؛ و احتياط در مثل آن در اقتصار به ساير مطهِّرات غير آب قليل، اَولى و أخذ به يقين است. و خواهد آمد حكم غَسل مخرج بول و غايط از حيث تعدّد در بول و از حيث نجاست غساله، ان شاء اللّه تعالى.

2 . بر زمين ولو به تقدير صلابت.
س . بدن تماماً يا بعض بدن هرگاه نجس باشد و داخل در آب كر، مثل خزينه، يا جارى مثل چشمه شود، بعد از ازاله نجاست، بيرون آمدن از آب مى خواهد يا نه؟

ج . لازم نيست مطلقا.

اخراج غساله

س . اشياى متنجّسه ـ مثل لباس و غيره ـ در آب قليل يا كرّ يا جارى، فشار دادن، لازم است يا نه؟

ج . لازم نيست مطلقا؛ بلى استيلاى آب بر باطن لازم است؛ پس در قليل كه تعدّد لازم است، اخراج آبِ اوّل به مقدارى كه آب ثانياً مستولى شود بر باطن ولو به تدافع، كافى است.

تطهير لباسى كه رنگ پس مى دهد

س . لباسى كه به «نيل» يا به «بقم» يا به غيره رنگ شده نجس مى شود، در تطهيرش تا مادامى كه رنگ پس مى دهد، پاك مى شود يا نه؟

ج . اگر آبِ رنگين بيرون بيايد كه از خود نيل در آن نباشد و آب را مضاف نكند، پاك مى شود؛ و اگر از خود نيل در آن باشد، پاك نمى شود، و همچنين اگر آب را از اطلاق بيرون كند و مضاف نمايد.
1 . در قليل، احوط انفصال غساله، در غير قابل عصر؛ و عصر، در قابلِ آن است مطلقا، بدون مكثِ خارج از متعارف در غسل آن؛ و مثل آنها است، ازاله به تجفيف و نحو آن.

2 . در طهارت باطن اگر متنجّس باشد باطن آن، چنانچه در ثياب رقيقه، غالب است.

3 . در متنجّس به بول و همچنين در دفعه ثانيه على الاحوط.

4 . بر باطن متنجّس مثل دفعه اُولى بعد از إخراج غساله آن.

5 . پس در نجاست ثوب بايد طورى باشد كه يا نيل موجود، متنجّس و غير قابل تطهير باشد، يا اين كه آب از اطلاق، خارج شود؛ لكن در كثير و نحو آن، خروج آب از اطلاق، مضرّ نيست به طهارت اگر بعد از وصول، آبِ مطلق به صفت اطلاق باشد، مثل اين كه بعد از قدرى مكث در آب، يا به توسط فشار دادن ثوب، آبِ خارج، مضاف شود.
فرع

س . اگر شخص دستهايش نجس باشد و بول و غايط هم كرده باشد و آب باشد، ليكن كمتر از كرّ؛ و ظرف هم نباشد كه آب را بردارد به جهت تطهير نجاست، تكليفش چيست؟

ج . اگر ممكن است آب را به دهن خود بردارد و بريزد به دستهايش تا ازاله نجاست نمايد و بعد دست را ببَرد به مخرج غايط و به دست ديگر آب بريزد به دست و محلّ را تطهير نمايد.

تطهير در بول شير خوار

س . طفل شيرخوارِ پسر كه هنوز غذاخوار نشده شير خنزير و كافر هم نخورده، بول به جايى بكند، مثل فرش يا لباس يا زمين يا غير اينها، [ تط هير آن ] به ريختن آبى كه بر آن غلبه نمايد، كفايت مى كند يا نه؟

ج . بلى كافى است و احوط خروج آب غسله مُزيله است.

تطهير باطن اشيا

س . چيزهايى كه قابل فشار نيست ـ مثل چوب و برنج و گندم و شبه اينها ـ هرگاه نجس شوند، يعنى آب نجس به جوف آنها برود، تطهيرشان به چه نحو است؟

ج . تطهيرِ ظاهر آنها مى شود، اما باطن، تطهير آن مشكل است، مگر آن كه علم به نفوذ آب در آنها حاصل شود به مجرّد خيسيدن در آب.
1 . و همچنين احتيالهاى ديگر براى مقصود، مانند سوراخ كردن از زير آن آب تا جارى شود از طريق منحدر، به نحوى كه بتواند تطهير دستها و محل نجاست نمايد بدون نجاست آن قبل از استعمال.

2 . حكم در غير پسر، مبنى بر احتياط است و همچنين اعتبارِ نخوردن شير نجس.

3 . صدق غَسل، لازم نيست و همچنين فشار دادن و انفصال آب بعد از اخراج عين بول، على الاظهر. و احوط اخراج عين بول است به پاشيدن آب يا قبل از آن، مگر در صورت استهلاك عين بول در آب زياد، به نحوى كه عرفاً از عين بول نمانده باشد.

4 . بعد از تجفيف و رعايتِ نفوذ آب به صفتِ اطلاق در باطن در كثير، مثل كرّ يا جارى، على الاحوط.
تطهير ظروف

س . هر گاه حب يا كوزه يا شبه آن مثلاً، آب نجس به جوف آنها برود، چه بايد كرد؟

ج . اينها را نيز بخشكانند، بعد از آن در آب كر يا جارى بگذارند دو مرتبه على الاحوط كه آب در آنها نفوذ كند، پاك مى شود و اقوى كفايتِ يك مرتبه است.

فشار دادن فرش و مانند آن، ثياب هنگام تطهير

س . فرش يا لحاف يا حصيرى كه ريسمان دارد اگر نجس شود، داخل آب كرّ يا جارى كنند، بعد از ازاله نجاست، آيا احتياج به لگد و فشارِ آن هست يا نه؟

ج . حاجت به فشار و نحوه نيست.

تطهير باطن

س . هرگاه مغز هندوانه يا خربزه و مانند آن نجس شود، به آب كر يا جارى، ممكن است تطهير آنها يا نه؟

ج . بلى پاك مى شود به كرّ يا جارى با رعايت تعدّد على الاحوط.

أمّا به آب قليل، پس آن قدر آب بر آن بريزد كه مستولى و مستوعب بر جميعِ اجزاى متنجّس بشود دو مرتبه و انفصال غساله نيز گرد و در اين صورت، طاهر مى شود، و ضرر ندارد بقاى بعضى از آب غساله در آن، و همچنين است حال در بقاى [ بعضى [از غساله، مثل لحاف و جامه هاى پنبه دار.

1 . بلكه كفايت يك مرتبه در مطلق اوانى در غير ولوغ كلب و خنزير حتى در قليل و در غَسل از بول و خمر و موت جُرَذ ـ كه موش نر بزرگِ صحرايى است ـ خالى از قوت نيست اگر چه احتياطِ در تعدّد، اولى است؛ بلكه احتياط در تثليث خصوصاً در خمر و موتِ جُرَذ»، انسب و اولى است.

2 . گذشت احتياط در آنچه قابل فشار است و همچنين است مانند آن؛ پس احتياط، در اخراج غساله است.

3 . لازم نيست اين احتياط در فرض مذكور ولكن گذشت احتياط در تطهير با كثير.

4 . به نحوى كه در برنج و گندم گذشت.
تطهير ظروف

س . هرگاه آجر يا كوزه را از گِل نجس ساخته باشند، تطهيرش به چه نحو است؟

ج . داخل در آب كرّ يا جارى نمايند تا آب به جوفشان برود به نحوى كه آب به جميع اجزاى او مستوعب بشود، آن وقت پاك مى شود.

س . [ آيا ] در ظرف، لازم است كه سه دفعه شسته شود از هر نجاستى يا نه، بلكه يك دفعه كافى است؟

ج . سه مرتبه بايد شست اگر چه به آب كر يا جارى باشد احتياطاً، اگر چه اقوى كفايت يك مرتبه است.

تطهير در ولوغ كلب

س . ظرفى كه آب دارد، سگ اگر در او ولوغ نمايد، يعنى به طرفِ زبان بياشامد، حكمش چيست؟

ج . اگر تطهير به آب قليل است، بعد از خاك ماليدن، سه مرتبه شستن لازم است على الاحوط، بلكه على الاقوى؛ و اگر به آب كرّ و جارى است، بعد از خاك مالى، سه مرتبه احوط است و يك مرتبه، اقوى است.و در خاك ماليدن، اقوى اين است كه اوّلا به خاكِ محض، تعفير نمايند و ثانياً به خاكِ ممزوج به آب.

س . [ آيا ] هر چيزى كه در آن ولوغ، صدق نمايد، خاك ماليدن مى خواهد يا نه؟

ج . بلى واجب است در ظروف، و از اين قبيل است هاون و جاون و مانند اينها.

1 . چنانچه گذشت مثل آن در متنجّس به آب نجس بعد از ساخته شدن ظرف؛ پس اقوى كفايت يك مرتبه است در هر دو قسم از ظرف متنجّس.

2 . اين طريق احوط است؛ و كفايت ماليدن خاك ممزوج به آب، اقوى است؛ و اظهر عدم جريان حكمِ به تعفير است در ولوغ خنزير.و احوط تعميم حكم است به غير آب از مايعات و به غير ولوغ از مثل ليسيدن و شرب به باطن دهان از مقلوع اللِّسان؛ و همچنين خالى كردن آب ولوغ در ظرف ديگر، در جريان حكم در ظرف دوّم. و كافى نيست غير خاك، مانند اشنان و صابون از قوالع؛ و كفايت آنها در صورت تعذّرِ تعفير به جهت خصوصيّت ظرف، خالى از وجه نيست.
نحوه تطهير ظرفهاى بزرگ

س . [ براى ] تطهير حوض نجس به آب قليل و ظرفهاى بزرگ كه نصب نموده باشند، مثل ديگ آش پزى و قنّادى و خُم رنگرزى و آنچه از اين قبيل باشد از چيزهايى كه ممكن نيست شستن آنها در ميان آب، چه بايد كرد؟

ج . تطهير آنها به اين قسم است كه آب را از طرف آنها جارى نمايند چنانكه همه اطراف آنها را بگيرد و بعد، آن غساله را كه در ته آن جمع مى شود، از آن بيرون بياورند [ و [سه مرتبه(1) همچنين نمايند تا پاك بشود. و اگر ته آن سوراخ باشد كه هر دفعه تمام غساله از او خارج شود، يا ظرف را كج كرده غساله را بريزد، پاك مى شود. و ظرفى كه غساله با آن بيرون مى آورند، بايد پاك باشد در هر غَسله و همچنين دست؛ و هرگاه هر غسله، محتاج به تعدّد اخراج باشد [ و ] همان ظرف را بخواهد دوباره داخل در ظرف نجس شده نمايد، احتياج به شستن ندارد و همچنين دست شخصى كه آب را بيرون مى آورد و ملاقات به آن نموده، و احوط شستن است.

چند فرع

س . [ از ] زغالى كه از چوب نجس، حاصل مى شود، اجتناب لازم است يا نه؟

ج . احوط اجتناب است اگر از حقيقت چوب، چيزى باقى باشد، والاّ فلا.

س . بخار يا دود يا شعله اى كه از نجس يا متنجّس برخيزد، پاك است يا نه؟

1 . اظهر كفايت يك مرتبه است در حياض متنجّسه، اگر چه قائل به تثليث در تطهير اوانى با آب قليل باشيم.

2 . لكن بقاى حقيقت سابقه به حكم استصحاب، خالى از وجه نيست، و لازمه آن، جواز تيمّم به آجر از زمين پاك است؛ اگر چه احتياط، در بقاى نجاست در متنجّس و عدم تيمّم در غير متنجّس است با شك در زوالِ حقيقت نوعيّه.

ج . بلى طاهر است.

س . بعد از جدا شدن غساله به نحو متعارف، رطوبت و آبى كه باقى مى ماند در محل، پاك است يا نه؟

ج . بلى پاك است.

س . به ممزوج كردن روغن نجس را در آب كرّ، پاك مى شود يا نه؟

ج . طاهر نمى شود.

فروعى درباره نجاست ميّت

س . [ آيا ] اگربه جهت نبودن آب يا به سبب عذر ديگر، ميّت را تيمّم بدهند،نجاست اورفع مى شود،يا اين كه نجاست بر حال خود باقى است؛و مسّ نمودن آن نيز موجب غُسل است يا نه؟

ج . بر نجاست خود باقى است و مسّ آن، موجب غُسل است على الاحوط.

س . هرگاه به جهت ممكن نشدن اين كه مسلم غسل بدهد، كافرى به فرمان دادنِ مسلم، غُسل داده باشد، آيا نجاست باقى است [ يا نه ]؛ و در مسّ او، غسل لازم است يا نه؟

ج . بلى نجاست او باقى است، و مسّ او موجب غُسل است على الاحوط اگر چه بر فرض صحّت غسل، اقوى طهارت و عدم ايجاب غسل است.

س . هرگاه سدر و كافور يافت نشود و هر سه غسل را به آب قراح داده باشند، آيا نجاست او باقى است و مسّ او موجب غسل است يا نه؟

ج . اظهر عدم وجوب اجتناب و عدم لزوم غسل است اگر چه احوط است.

غليان آب انگور، كشمش و خرما

1 . مگر آن كه طريقى باشد براى ايصال آب مطلقِ مطهِّر به تمام ذرّات غير متجزّيه متنجّس، به طورى كه عرفاً وصول آب به تمام اجزاى متنجّس، صادق باشد اگر چه بعد از آن، به وسيله ديگرى جمع شوند.

2 . لكن اظهر، طهارت به تيمّم از خبث و حَدَث است؛ پس مسِّ تيمّم داده شده، موجب غَسل و غُسل نيست.

3 . اظهر طهارت است مطلقا چنانكه تقويت فرموده است.

س . اگر شراب برگردد سركه شود به خودى خودش يا به علاج، مثل آن كه نمكى داخل آن بكنند يا غير آن، طاهر است يا نه؟

ج . در صورت استحاله به سركه به خودى خود، پاك است؛ و امّا در صورت ثانيه هرگاه عين آن علاج، باقى است، احوط اجتناب است، اگر چه اقوى عدم است.

س . اگر كسى شك داشته باشد در انگور بودن و غوره بودن، آيا عصير چنين چيزى، به مجرّد جوش آمدن، حرام و نجس مى شود يا نه؟

ج . پاك است، نه نجس مى شود نه حرام.

س . آب انگور [ با ] كه به جوش بيايد پيش از ثلثان، چيزى از اقسام مثلِ بِه و سيب و كدو و مانند آنها در آن بيندازند، چه صورت دارد؟

ج . آب انگور به جوش آمدن، نجس نمى شود على الاقوى.

س . هر گاه كشمش و خرما [ را ] در روغن سرخ كنند، يا سرخ نكرده لاى پلو بگذارند، چه صورت دارد؟

ج . در هر دو صورت پاك و حلال است اگر علم به جوش آمدن، حاصل نشود، بلكه با علم نيز پاك و حلال است.

س . هرگاه كشمش و خرما را در ميان آش يا طعامهاى ديگر بجوشانند، يعنى مغز آن به جوش آيد، چه صورت دارد؟

1 . و همچنين در صورتى كه طرح براى علاج نباشد، بلكه براى ساير اغراض مطلوبه ـ مثل خوش طعم شدن سركه ـ باشد ـ على الاظهر. و در مطروحِ للعلاج، فرقى بين جامد و مايع و ما يبقى و ما لا يبقى و ظاهر آن و باطن آن، نيست ـ على الاظهر و همچنين مطروحِ لغيرالعلاج ـ على الاظهر.

2 . بلكه اقوى و احوط، نجاست آن است و اظهر و احوط، تعميم حكم است به غليان به غير نار؛ و اظهر طهارتِ مطروح در آن است به تبعيّت بعد از تثليث، چنانكه گذشت در مطروح در خمر قبل از تخليل.

3 . احوط اجتناب است از حيث حرمت اكل و شرب و از حيث نجاست در عصير زَبيبى و تَمرى و الحاق آنها است به عصير عنبى؛ پس محقّق الاسكار از آنها، به تخليل، حلال و طاهر است؛ [ و ] محقّق الغليان از آنها، با تثليث، حلال و طاهر است؛ و بدون آن، مورد احتياط مذكور است در زبيبى و تمرى.
ج . احوط اجتناب است، اگر چه اقوى عدم است.

س . هرگاه انگور را در ميان تيزاب بگذارند كه سبزه شود، چه صورت دارد؟

ج . باكى ندارد.

س . هرگاه انگور را در ميان سركه شيره گذارند و بجوش نيايد، چه صورت دارد؟

ج . باكى ندارد.

س . هرگاه انگور را سركه بگذارند و در ميان آن، اشيايى مثلِ به يا سيب يا خيار يا كدو و مانند اينها بگذارند و بجوش بيايد و بعد برگردد سركه شود، چه صورت دارد؟

ج . اگر به عنوان علاج است كه سركه شود، پاك است؛ و اگر به عنوان علاج نباشد، احوط اجتناب است على القول بنجاسة العصير.

س . [ اگر ] خُمره اى كه روغن پس بدهد، در ميان آن، انگور يا خرما را، سركه بگذارند، بعد از سركه شدن، روغن در بالاى سركه ديده شود، پس در اين صورت آيا آن سركه پاك است يا نه؟

ج . پاك و حلال است اگر جسميّتى نداشته باشد عرفاً.

فروع

س . هرگاه مرغى منقارش را به نجاست زد، بعد از زوال عين، پاك است يا نه؟

ج . بلى بعد از زوال عين، پاك است.

س . به آبِ نجس شده، زراعت و درخت را آبيارى كنند كه آب متنجّس به عروق آنها داخل شود، آيا پاك خواهد بود آن زراعت و آن درخت يا نه، و آبى كه از آن بيرون مى آيد پاك است يا نه؟

ج . بلى پاك است.

س . هرگاه زير ناخن، چرك باشد و دست، نجس شود، يا آن كه زير چرك قبل از آن چرك، نجس بوده

1 . اين احتياط ترك نشود.

2 . در صورتى كه علم به جوشيدن حاصل نشود، يا آن كه علم به تثليث حاصل شود.

3 . گذشت كه اظهر تبعيت است در طهارت بنا بر اقوى، از نجاست عصير مطلقا.
است، پس آن چرك به آب قليل يا كثير به تبعيّتِ دست، پاك مى شود يا نه؟

ج . در صورت اُولى اگر از متعارف نگذشته باشد، پاك مى شود؛ و در صورت ثانيه، بايد ازاله كند چرك را در مقام تطهير اگر آب به زير چرك نرسد.

س . طعام متنجّس را به خوردِ كافر يا مخالف مى توان داد يا نه؟

ج . نمى توان داد.

س . چيزهاى صيقلى ـ مثل شيشه و شبه آن ـ اگر نجس شود به خون يا غايط، بر زمين بمالند يا به آب دهان، عين را زايل كنند، پاك مى شود يا نه؟

ج . پاك نمى شود مگر به آب و ساير مطهّرات اگر فرض شود.

س . خوردن و آشاميدن نجس و متنجّس چه صورت دارد؟

ج . جايز نيست.

طهارت مكان نماز

س . آيا شرط است در صحت صلات كه مكان مصلّى طاهر باشد يا نه؟

ج . پاك بودن محل سجده مصلّى ـ يعنى به مقدارى كه جبهه مماسّ با او است ـ از هر نجاست مسريه و غير مسريه، شرط است در صحّت صلات؛ و امّا مكان ساير اعضاى مصلّى، طهارت شرط نيست، مگر در صورتى كه نجاست، سرايت به ثوب و بدن مصلّى نمايد، كه در اين صورت، اجتناب لازم است.

تطهير مسجد و مشاهد مشرّفه

1 . با تطهير آنچه در ظاهر است يا ازاله آن اگر چه از متعارف خارج باشد از حيث طهارت از خبث.

2 . اگر محلِ چرك، از باطن محسوب نباشد؛ والاّ تطهير آنچه از چرك در ظاهر است يا ازاله آن، كافى است در آنچه مهمّ است در اين مقام از طهارت از خبث.

3 . در مقدارى كه لازم است سجود بر آن.

4 . غير معفوّ عنها.
س . اگر مسجد را نجس ببينى، آيا ازاله نجاست و پاك كردنش، واجب است يا نه؟

ج . بلى واجب است با تمكّن؛ و نجس كردنش حرام است. امّا لباس نجس را هرگاه در مسجد بگذارند و نجاست آن سرايت نكند، عيب ندارد، يعنى جايز است، و همچنين [ است ] ساير اشياى نجسه و متنجّسه اگر مستلزم هتك نباشد.

س . مشاهد مشّرفه يعنى روضات ائمّه ـ عليهم السلام ـ در حكم مساجد است يا نه؟

ج . بلى در حكم مساجد است مثل حرم و رواق على الاحوط؛ و امّا صحن، ظاهر اين است كه داخل در حكم مساجد نباشد.

تذكيه حيوان حرام گوشت و حكم پوست آن

س . [ آيا ] حيوان غير مأكول اللحم، قبول تذكيه مى كند به نحوى كه حكم شود به طهارت جلدش، مثل حال حيات، يا نه؟

ج . بنا بر مشهور، قبول تذكيه مى نمايد به شرطى كه نجس العين نباشد، و جلدش نيز طاهر است بعد از تذكيه، بلى مستحبّ است پرهيز نمودن از آن پوست بعد از تذكيه و پيش از دبّاغى نمودن به «مازو» و مانند آن از اشياى طاهره، اگر چه استحباب دليلى ندارد مگر فتواى فقيه.و اين حكم، ثابت است در خصوص پوست حيوان حرام گوشت؛ و امّا در پوست حيوان حلال گوشت، پس اشكال در جواز استعمال در هيچ حالى بعد از ذبحِ شرعى نيست، چه دبّاغى شده باشد يا نه.

حكم پوست (چرم)

1 . يعنى در مورد شبهه كه،«مسوخ» از قبيل قِرَد و دبّ و فيل، و«سباع» از قبيل اسد و نمر و فهد و ثعلب و ارنب باشد، و قبول تذكيه در آنها اقرب است.

2 . و همچنين احتياط استحبابى در رعايت فتواى بعضى از بزرگان علماى اماميّه كه موافق بعض روايات عاميّه دالّه بر مطهِّريت دباغ است، اقتضاى اجتناب دارد قبل از دبغ.
س . پوست نجس به دبّاغى پاك مى شود يا نه؟

ج . پاك نمى شود.

س . جلودى كه در بازار مسلمين و در دست ايشان يافت مى شود و اطلاع از تذكيه شدنش نداريم، چه صورت دارد؟

ج . پاك است با احتمال علم آنها به تذكيه.

راه ثبوت نجاست و طهارت

س . نجس يا متنجّس، به چه چيز ثابت مى شود؟

ج . اول: علم به هم رسانيم. دوّم: خبر دادن عدلين يا اخبار ذى اليد اگر چه صاحب مال نباشد؛ و امّا در گوشت و پوست و پيه با شك در تذكيه، محكوم به نجاست است، مگر آن كه از يدِ مسلم با احتمال علم مسلم به تذكيه، يا سوق مسلمين گرفته شود.

س . بعد از علم به نجاست، طاهر شدن او به چه چيز ثابت مى شود؟

ج . اوّل يقين به رفع آن، يا خبر دادن عدلين يا اخبار ذواليد؛ و به شك يا مظنّه، ثابت نمى شود.

چند فرع

س . لباس نجس بعد از تطهيرش اگر خورده اشنان و نحو آن در آن مانده، پاك است يا نه؟

ج . لباس و ظاهرِ اشنان، پاك است.

س . خون مشتبه به نجس، پاك است يا نه؟

ج . بلى پاك است.

1 . يعنى نجس العين از جهت ميته بودن.

2 . بلكه با احتمال تذكيه اگر چه ملازم است با احتمال علمِ مسلمانى به تذكيه، نه با احتمال علمِ خصوص مسلمانِ مأخوذ منه. و همچنين است حال سوق مسلِم كه اماره يد مسلِم است، يعنى اماره بودن مأخوذ منه، از مسلمين است؛ و همچنين است حال تقييد به احتمال مذكور در جواب از سئوال آينده در متن.

3 . مگر با ظنّ اطمينانى على الاظهر.
س . زمين بازار و غيره، پاك است يا نه؟

ج . تا علم به نجاست نباشد، پاك است.

س . در غوره انگور، هرگاه دانه اى شيرين باشد كه آب او را بگيرند، مستهلك شود، در جوش آمدن، حرام مى شود يا نه؟

ج . حرام نمى شود هرگاه در عرف بگويند: آب غوره است.

س . هرگاه خرمايى نارس در طبخ بجوش آيد، چه صورت دارد؟

ج . پاك و حلال است.

اعلام نجاست

س . [ اگر ] زمين يا فرش يا لباس شخص، نجس باشد با رطوبت سرايت كننده، غيرى بر او وارد شود و بر بالاى آنها بنشيند، يا استعمال كند مثلاً، بر صاحبِ خانه، لازم است او را اعلام كند يا نه؟

ج . لازم نيست، لكن خودش با آنها مباشرت نكند على الاحوط بعد از غيبت و احتمال تطهير من باب الاتفاق، والاّ معيّن است اجتناب.

س . جمعى طعامى مى خورند، يكى از آنها فضله موشى در آن ديد، واجب است ديگران را اعلام كند يا نه؟

ج . واجب نيست اما خود نخورد؛ بلى اگر بعد، احتياج به مباشرت با ايشان دارد، اعلام كند كه هر چه نجس شده تطهير كنند.

خضاب به حناى نجس

س . حناى نجس را اگر به ريش يا به سر ببندد چه صورت دارد؟

1 . در صورت عدم استصحاب نجاست، مانند صورت شك در انتقال به طاهر.

2 . بلكه با علم اجمالى به نجاست هم، ملاقى آن، محكوم به طهارت است، اگر چه سجده بر آن جايز نيست.

3 . احوط ترك ادخال است بدون اعلام.
ج . بعد از شستن ريش و سر، رنگ آن پاك است؛ و آنچه از اجزاى صغار آن باقى بماند، بعد از شستن، ظاهر آن پاك مى شود.

خون زير ناخن

س . هرگاه به ناخن كسى سنگى يا چيز ديگر برخورد و خون در زيرش بميرد بعد سوراخى به هم رساند، آيا آن خون پاك است يا نه؟

ج . اگر خون استحاله شده است، پاك است؛ و اگر صدق خون مى كند، نجس است و همچنين در غير ناخن.

علم اجمالى به نجاست

س . زمين گِل، بعضى از آن نجس و بعضى پاك، شخص راه رفت در آن، و رطوبت بر كفش يا پاى او سرايت كرد، حكمش چيست؟

ج . پاك است مگر علم به نجاست آن رطوبت به هم رساند.

س . از دو ظرف كه يكى شيره و يكى سركه بود شخص برداشت و مخلوط به هم كرد، پس فضله موشى در آن ديد و نمى داند كه از كدام بوده، چه كند.

ج . بايد از هر دو اجتناب كند اگر احتمال ثالثى نرود.
1 . يعنى شخصِ رطوبت سرايت شده بنا بر مختار از طهارت ملاقىِ بعض اطراف شبهه مقرونه به علم اجمالى.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 64 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم.
الحمد للّه‏ ربّ العالمين و الصلاة على سيّد الأنبياء محمّد و آله الأوصياء المرضيّين

احكام اجتهاد و تقليد

فصل اوّل

احكام اجتهاد و تقليد

س . اجتهاد، واجب عينى است، يا واجب كفايى؟

ج . واجب كفايى است، نه عينى.

س . بيان فرماييد مقلِّد، چه شخصى بايد باشد؟

ج . كسى است كه به مرتبه اجتهاد نرسيده.

جواز تقليد عقلى است

1.بدان كه اگر چه اجتهاد ـ بر حسب مختار ـ واجب عينى نيست، كما اين كه تعيينى نيست، به جهت لزوم عسر و حَرَج از عينيّت و تعيينيت آن؛ و بر حسب آنچه مستفاد از دليل جوازِ تقليد است ـ منطوقاً يا مفهوماً ـ از آيات و اخبار؛ لكن لازمِ مختار در اين دو مسأله كه جواز تقليد باشد، مسأله تقليدى نيست، بلكه بايد عقلِ مكلّف، مستقلّ باشد به جواز تقليد براى كسى كه متمكّن از علم و اجتهاد نيست، يا اين كه اجتهاد، مستلزم عُسر و حَرَجِ واضح الانتفاء در شريعت باشد؛ و اگر متمكّن از اجتهاد باشد با سهولت، بايد در مسأله جوازِ تقليدِ مثل خودش، اجتهاد نمايد.

2 . گذشت كه «عامىّ»، به حكم عقلِ خود عمل مى‏نمايد؛ و «صاحب قوّه اجتهاد»، به مقتضاى اجتهاد در اين مسأله؛ و اگر در اجتهادِ در آن هم عسر و حَرَج واضح الانتفاء مسأله، باشد، شريك مى‏شود با عامى در حكم؛ پس در هر صورت [ اين [مسأله تقليدى نيست، اگر چه حكم آن كه جواز تقليد باشد، در عامىِ محض، مسلّم است؛ و در غير صاحب قوّه اجتهاد، قريب به اتّفاق اصحاب است در صورت قرب به اجتهاد؛ لكن در صورت علم به خطأ مفتى در مستندِ معلومِ نزد مستفتى با احتمال مصادفتِ با واقع، خالى از اشكال نيست، بلكه بايد قطع به عدم جواز تقليدِ شخصِ اين مفتى كرد.

و محلّ تأمّل، صورت ظنّ، يا احتمال استناد به غير صحيح نزد مستفتى است از حيث لزوم فحص يا جواز تقليد مادام [ كه [عالم به مستندِ غيرِ صحيح نباشد.

وظيفه مجتهد

و امّا «صاحب قوّه اجتهاد»، پس عدم جواز تقليد او مادام كه اجتهادش در مسأله، فعليّت پيدا نكرده است، منسوب به اكثر فقها است، چنانكه منقول است از «مُنيه» و «احكام»؛ و مختار، جواز آن است با عسر شخصى.

و همچنين است مجتهدِ بالفعل در غير مورد فعليّت اجتهاد، در صورت عسر اجتهاد در خصوص مسائل شخصيّه خودش، اگر چه احتياط در ترك آن است.

و بالجمله جواز تقليد در هيچ يك از اين صور، تقليدى نيست و بايد مكلّف، به استقلال عقل خودش، يا به اجتهاد خودش در اين مسأله، اعتماد نمايد.

كسى باشد كه بهره‏اى از علم داشته باشد.

شرايط مرجع تقليد

س . شخصى كه جائزالتقليد است، شرايط و اوصافش را بيان فرماييد.

ج . چند شرط در آن، معتبر است:

1 . على الاحوط در مجموع آنها، و در ذكورت بلكه در غير آن و طهارت مولد.

نقل اتّفاق اصحاب شده است.

اول: آن كه بالغ باشد. دوم: آن كه عاقل باشد. سوّم: آن كه ايمان داشته باشد، به اين معنى كه اثنى‏عشرى باشد. چهارم: آن كه عادل باشد. پنجم: آن كه ولد الزنا نباشد. ششم: آن كه مجتهد باشد. هفتم: آن كه حىّ باشد، پس تقليد ميّت، جايز نيست.

تقليد ميت

س . باقى ماندن بر تقليد ميّت، جايز است يا نه؟

ج . جايز نيست.

1 . جايز است ـ بنا بر اقوى ـ در آنچه تقليد در آنها محقّق شده است، در صورت تساوى ميّت و حىّ؛ و اظهر وجوب بقا است در صورت اعلميّت از حىّ.

بدان كه پس از آن كه مكلّف فهميد جواز تقليد در مسائل تقليديّه را ـ به علم خود يا اجتهاد خود ـ راجع به شروط مفتى، بايد به علم خود، يا اجتهاد خود، يا اتّفاق مجتهدين در خصوص شرطيّت شرطى يا عدمش، يا تقليد واجدِ شرط، اعتماد نمايد.

و چون مسأله [ عدم جواز ] تقليد ميّت ـ ابتداءً ـ نزد اماميّه تقريباً مسلّم است، لذا تكليف نسبت به آن كه عبارت از شرطيّت حيات در تقليد ابتدايى باشد، روشن است.

و امّا بقاى بر تقليد ميّت، پس مورد اختلافست، و بايد مكلّف در صورت عدم علم يا اجتهاد در اين فرع و عدم توافق ميّت و حىِّ متعيّن يا جايز التقليد فى نفسه، در مسأله جواز بقا، تقليد از واجد شرط نمايد؛ و واجد شرط نسبت به احتمال شرطيّت حيات در بقا و عدم آن، حىّ است؛ و ميّت، صلاحيّت از براى تقليد نسبت به اين جهت از شك در مسأله را، ندارد.

و اما نسبت به احتمال وجوب بقا ـ به جهت احتمال حرمتِ عدول حتى به مساوى، چنانكه قولى بر آن است، يا به جهت رعايت اعلميّت ميّت، كه فى‏الجمله رعايت آن لازم است، پس چون اين مسأله بقائيّه نيست و تقليد در آن، ابتدايى است ـ بايد رجوع به حىّ نمايد [ كه ] اگر در احتمال حرمتِ بقا، حىّ مطلقا منع كرد، تكليف روشن است؛ و اگر تجويز كرده است، مسأله وجوب بقا را هم، از حىّ بايد استعلام نمايد؛ و همچنين اگر در غير صورت اعلميّت ميّت، منع نموده بود.

پس حرمت و جواز و وجوب و تخيير، همه اينها بايد مأخوذ از حىّ باشد به ملاكهاى مختلف كه مذكور شد.

و در اين مسائل تقليديّه، عمل به قول حىّ مى‏نمايد، از حرمت بقا مطلقا، يا در غير صورت اعلميّت ميّت، يا وجوب بقا در صورت اعلميّت او.

و در صورت شك در وجوب بقاى بر تقليدِ ميّت اعلم، اگر چه حىّ، واجد نيست مگر آن كه جهتِ شك، احتمال اشتراط حيات در صورت اعلميّتِ ميّت در بقا باشد، نه احتمال مانعيّت اعلميّت در طرف تقليد بقايى، لكن چون اين مسأله، بقائيّه نيست ـ زيرا اگر تقليد در اين مسأله جايز باشد، تقليد ابتدايى است مگر در فرض نادرى ـ لذا اين مسأله را نمى‏تواند از اعلمِ [ ميّت ] اخذ نمايد، و بايد از حىّ، تعيين تكليف نمايد.

پس مرجع براى مكلّف در جميع احتمالاتِ شك در بقا، حىّ است در وظيفه او نسبت به ساير مسائل تقليديّه از [ قبيل ] وجوب عدول به حىّ، يا وجوب بقاى بر تقليد اعلم، يا تخيير، واللّه‏ العالم.

تقليد اعلم

س . تقليد اعلم واجب است يا نه؟

ج . واجب است على الاحوط.

1 . اظهر وجوب است در صورت عدم لزوم عسر شخصى در تشخيص اعلم، يا در وصول به فتاواى او در جميع مسائل و فروع آنها.

تعارض اعلميّت و اورعيّت

فرع 1 . اگر معارض شود اعلميّت مجتهدى با اورعيّتِ مخالف او، با مساوات در ساير مرجّحات، دور نيست رجحان اقوى از ظنّ حاصل از قول اعلم و حاصل از قول اورع، لكن اظهر، اقوائيّت ظنِّ حاصل از قول اعلم است.

ترجيح به اعدليّت

فرع 2 . اگر يكى از متساويين در ساير صفات، اعدل و اورع باشد، دور نيست رجحان اعدل، اگر ظنّ حاصل از قول او اقوى و او اَوثق در فتواباشد. و شايد اين مطلب در موارد حكم، مختلف باشد، لكن مطلقا ترجيح به اعدليّت و اقوائيّتِ ظنّ به سبب آن، خالى از وجه نيست، اگر چه ظنّ حاصل به سبب اعلميّت، اقوى از ظنّ حاصل به قول اورع است، و عمل در اين مسأله، به نظر مكلّف است اگر چه مستفاد از رأىِ اورع باشد در صورت عدم ميسوريّت علم، يا اجتهاد در آن، و يا مراجعه به اهل خبره در تشخيص اوثق.

وظيفه مكلّف در صورت تساوى مجتهدين

فرع 3 . در صورت مساوات مجتهدين در علم و ورع و عدم امكان و ميسوريّتِ ترجيح به مرجِّحات ثابته كه موجب اقوائيّت احدالظنّين مى‏شوند، مثل شهرت با احدالقولين، مخيّر است مكلّف ـ على الصحيح ـ در تقليد هر كدام؛ پس رجوع مى‏كند در اين مسأله ـ كه جواز تقليد است على التخيير ـ به حكم عقل مستقلِّ خود، يا اجتهاد خودش، يا تقليد از مجموع مى‏نمايد در صورت موافقت ايشان در اين مسأله كه تخيير در صورت مساوات باشد.

فرع 4 . در صورت مساوات در فقه وبه جهت مختصّه به فقه واختلاف در ساير علوم كه مبادى فقه مى‏شود ومختلف مى‏شود اخذ نتيجه فقهيّه با اختلاف مراتب در آنها، اظهر،

ترجيح به اقوائيّت ظنّ به جهت مختصّه فقه است، مانند اعلميّت، بلكه از مصاديق اعلميّت است، اگرچه از مصاديق افقهيّت به نحو معلوم نباشد؛ پس بايد در ترجيح به آن، حفظ شود مساوات در ساير جهات متقدّمه، از موافقت شهرت و عدم آن.

معناى اعلميّت و اورعيّت و مرجحيّت آنها

فرع 5 . مراد از اعلميّت ـ كه موجب ترجيح است ـ اين است كه: «شخص، خطاى او در استنباطِ فرع از اصل در تأسيس اصل يا تفريع فرع، كمتر باشد از ديگرى».

و مراد از اورعيّت ـ كه موجب ترجيح است على‏المختار ـ اين است كه «شخص، به واسطه مزيد قوّت ايمان، مسامحه او در فحصِ لازمِ در استنباط، كمتر باشد، و اَوْلى به محافظه كارى در اين مقام باشد».

و از اين جا معلوم مى ‏شود كه انفكاك اين دو صفت به نحوى كه موجب ترجيح مى‏شوند، بعيد يا نادر است؛ بلكه اظهر اين است كه اورعيّت اگر مستلزم ازيد بودنِ فحص باشد، مستلزم اعلميّت مى ‏شود با مساوات در ساير خصوصيات؛ و آنچه موجب ترجيح است فى نفسه، اورعيّت به معنى اعدليّت است؛ و اظهر اين است كه اين مطلب، قابل انفكاك از ازيد فحصاً است.

پس در معارضه اتقى بودن با اعلميّتِ به معنى اقوى علماً يا اكثر فحصاً كه مستلزم اقليت خطأ است، رجحان با اعلميّت است، بنا بر اظهر. و در صورت تساوى در مرتبه علم، رجحانِ به سبب اعدليّت، خالى از وجهِ موافقِ احتياط نيست.

لزوم فحص از اعلم و حكم ظن و احتمال

فرع 6 . اظهر اين است كه حكم عقل به تخيير، بعد از فحصِ از اعلميّت و يأس از ترجيح به آن است؛ پس فَحص از آن لازم است، مانند فحص از صفات راوى از قبيل «افقهيّت» و «اصدقيّت» در مورد ترجيح.

و چنانچه ظنّ به اعلميّت در صورت عدم ميسوريّت تحصيل علم، يا احتمال غيرِ معارض آن در صورت عدم ميسوريّت ظنّ، موجب اقوائيّت احدالظّنين مى ‏شود، دور نيست ترجيح به آن ظن يا احتمال، در صورت مساوات در ساير مرجّحات، اگر چه رعايت احتياط در اخذ به احوط‏القولين اَوْلى است؛ و احوط است در صورت عدم علم، چه ظنّ باشد و چه احتمال منحصر در واحد؛ و مكلّف در اين صورتِ مسأله، عمل به علم خود، يا به اجتهاد خود، يا به تقليد موافق با احتياط، مى‏نمايد به ترتيب مذكور از حيث تمكّن و عدم.

طرق ثبوت اعلميّت

فرع 7 . ثابت مى ‏شود اعلميّت به «علم وجدانى»، و «شهادت عَدْلين»، و «شياع» مفيد اطمينان عقلايى على الاظهر، و همچنين به «ظنّ اطمينانى عقلايى» در يكى از اطراف شبه، و گذشت حكم ظنّ مطلق و احتمال منحصر در يكى از اطراف شبهه، و همچنين است اورعيّت در اسباب ثبوت شرعاً. پس چنان كه ذكر شد، مكلّف در ابتداى تقليد، تحصيل نمايد اين مسأله را ـ كه مصحِح تقليد است ـ به علم يا اجتهاد خود، يا تقليد از مجموع، يا اوفق با احتياط از دو نفرِ منحصر مثلاً، و عمل مى‏كند به آن چه كه با او، اعلميّت، ثابت مى ‏شود، و از اين راه، تقليدِ در ساير مسائل مى نمايد.

س . معنى اعلم را بيان فرماييد.

ج . اعلم، يعنى استادتر در بيرون آوردن حكم‏اللّه‏ «تعالى» و فهميدن آن از ادلّه شرعيّه.

س . اجتهاد به چه چيز ثابت مى ‏شود؟

ج . ثابت مى‏ شود اجتهاد، به علم، يا به خبر دو عادل از اهل خبره، يا جمعى از اهل خبره كه قول آنها مفيد علم باشد.

س . اعلميّت، به خبر عدل واحد از اهل خبره و به شياع، ثابت مى‏شود يا نه؟

ج . با عدم تمكّن از علم و عدم تمكّن از طريق معتبر، مطلق ظنّ، كافى است، چه از قول عدل واحد از اهل خبره حاصل شود، و چه از شياع، و چه غير اينها.

س . هرگاه مكلّف دستش به اعلم نرسد، چه كند؟

ج . مخيّر است ما بين تقليد غير اعلم با رعايت الاعلم فالاعلم، و عمل به احتياط اگر چه مستلزم تكرار باشد اگر لغرضٍ صحيح باشد.

س . معنى الاعلم فالاعلم چيست؟

ج . يعنى هر گاه پنج مجتهد يا بيشتر كه هستند، هر كدام از اينها كه علمش بيشتر است و استادتر است در فهميدن حكم خدا از ديگران، به او تقليد كنند.

عدم دسترسى به مجتهد

1 . گذشت معنى اعلميّت.

2 . از هر سببى علم حاصل شود كافى است.

3 . گذشت حكم ظنّ و احتمال منحصر.

س . هر گاه اصلا دستش به مجتهد نرسد، نه اعلم و نه غير اعلم، چه كند؟

ج . عمل به احتياط كند اگر موجب عسر و حرج نشود، والاّ واجب است هجرت از آن محل اگر عسر و حرج نباشد، والاّ اخذ نمايد به قول مشهور ثم الاشهر فالاشهر؛ و اگر آن هم متعذِّر باشد، رجوع كند به اوثقِ اموات، والاّ عمل مى‏كند به مظنون خود، و اگر ظن ندارد، عمل كند به احتمال.

س . هرگاه طريقه احتياط را نداند، چه كند؟

ج . مى‏پرسد از دو نفر عادل از اهل خبره، يا يكى كه خبر بدهد از طريق احتياط به رأى مجتهدى.

1 . بلكه با رعايت اعلميّت و اوثّقيّت به ترتيب و تفصيلِ مقرّرِ در اَحيا، اظهر است، و لزوم عسر بر عامى، يا عدم آن، در غير تقليد ميّت، واضح است؛ و همچنين اعتبار اعلميّت و اوثقيّت در بين اَمواتى كه وصول به آخرين فتاواىِ ايشان، ممكن است.

و دور نيست اكتفا به ظنّ و احتمال منحصر با ترتيب در اين مقام مثل احيا و سقوط اين شرط در صورت عسر و يا معارضه؛ پس بعد از عسرِ رجوع به اوثق، رجوع به قول مجتهدِ عدل از اموات نمايد؛ و با عسر اين رجوع، عمل به مطلق ظنّ به وظيفه يا احتمال با ترتيب به حسب اِمكان با رعايت احتياط در خصوص موارد عدم عسر، نمايد.

لكن آنچه ذكر شد، در صورت امكانِ رجوع در خصوص اين مسأله، به حىِّ از مجتهدينِ عدول است، والاّ عمل مى‏كند به استقلالِ عقلِ خودش، يا اجتهاد خودش در صورت امكان، در تشخيص وظيفه فعليّه در صورت مفروضه در متن.

2 . از احيا كه از او اصل احتياط را اخذ نموده، و اگر ممكن نشد، از اعلمِ اموات، چنانكه ذكر شد؛ پس مشروط است به اين كه موظّفِ به تقليد، در فرض عدم تمكّن از مجتهد در ساير مسائل، در اصل احتياط و كيفيت آن كه وظيفه فعليّه اوست، به حسب تقليد، بعد از عدم ميسوريّت علم و استقلال عقل، يا اجتهاد در تشخيص توظيفِ به احتياط و كيفيّت آن ـ چنانكه ذكر شد ـ عمل نمايد با حصول ظنّ اطمينانى، به قول يك نفر، بنا بر احوط.

عدول به اعلم

س . هرگاه تقليد غير اعلم نمود، بعد متمكّن شد از تقليد اعلم، عدول واجب است يا نه؟

ج . بلى واجب است عدول به اعلم.

1 . به ابتداى تقليد در آنچه عمل نكرده از اعلم؛ و به ترك بقا در آنچه عمل كرده است، بنا بر اظهر در اخير در غير آنچه قول غير اعلم، احوط باشد از قول اعلم، چنانكه در جميع مواردِ دوران، رعايت اين خصوصيّت مى ‏شود.

و وجوب رجوع به اعلم، مثل وجوب تقليد اعلم است ابتداءً، كه مشروط به عدم لزوم عسر و حَرَج است، چنانكه گذشت. و آنچه ذكر شد از وجوب عدول، مختار حقير است موافقاً للماتنـ قدّس ‏سرّه ـ .و در صورت مساوات كه جايز است عدول، احوط ترك آن است در اثناى عمل واحد مثل نماز بلكه در وقايع مرتبطه ـ مانند نماز با وضو، يا عصر با ظهر از مواردِ علم به مخالفت متأخّر با واقع، يا مخالفت احد العملين با واقع ـ در بعضى از صور آن، ترك عدول، موافق احتياط است.

و وجه جوازِ عدول، ضعف نقلِ اجماع بر منع است به مخالفت اعاظم، مثل «محقّق» و «شهيد» ثانيين و «سيّد» در «مفاتيح»، و غير ايشان.و در صورتى كه در مسأله جواز عدول، تقليدى نكرده باشد، مى‏تواند نفس اين مسأله را از معدول اليه تقليد نمايد، و عدول در ساير مسائل نمايد حتى با منع اوّلى؛ و اگر تقليد كرده است و رأى اوّلى عدم جواز عدول به غير اعلم بوده، نمى‏تواند عدول نمايد، مگر با علم، يا اجتهاد خود، يا اعلميّت معدول اليه، با توافق هر دو در جواز عدول به اعلم.و اگر اعلم، منع عدول به اعلم كرد، جايز است ترك عدول به او در صورت اخذ اين مسأله از اعلم؛ پس مدار، بر تقليدِ مسأله جواز عدول است حدوثاً يا بقاءً در صورت عدم علم يا اجتهاد مكلّف، و ظاهراً در هر صورت، اخذ آن از خصوص مقلَّد سابق صحيح نيست، مگر در صورت سبق تقليد در اين مسأله از او، و [ اين كه [او اعلم و مانع از عدول از اعلم بوده است.

كيفيّت تحقّق تقليد و راه اخذ فتوا

س . معنى تقليد چيست؟

ج . حقيقت تقليد عمل است، نه اخذ لِلْعَمل، على الاقوى.

س . طريقه ياد گرفتن مسائل را بيان فرماييد.

ج . از خود مجتهد اخذ كردن، يا از ناقلى كه عادل باشد يا ثقه، يا از كتابى كه فتواى
1 . يعنى اخذ الفتوى للعمل محتاج به عمل است در تحقّق تقليد، و امّا اكتفا به محض موافقت عمليّة بدون استناد به نحوى كه حكم به صحّت عمل بشود در آثار تقليد از قبيل حرمت عدول مگر به اعلم و جواز بقاى بعد از موت بنا بر قول به آن، پس محل تأمل است.

پس بر مكلّف است تحصيل حجّت فعليّه دراين مسأله در وقت ابتلاى به آثار تقليد كه ذكر شد. و گذشت مختار در حكمِ بقا، و خواهد آمد مختار در حكمِ عدول، إن شاء اللّه‏ تعالى.

مجتهد در او باشد، چه علم به صحّت او باشد يا ظنّ اطمينانى.

معلوم نبودن اعلم

س . آيا دو مجتهد كه فقاهت ايشان در شياع، مساوى فهميده شود، و بعد ازفحص، اعلميّت هيچ كدام معلوم نباشد، پس در اين صورت، تكليف چيست؟

ج . مقلِّد مخيّر است در تقليد هر يك.

تبعيض در تقليد

س . آيا جايز است كه يكى از اين دو مجتهد كه مساوى هستند، بعض مسائل را از اين تقليد نمايد و بعضى را از آن؟

ج . بلى جايز است.

س . در صورت موافقت مجتهدَين در رأى، تعيين احدهما، لازم است يا نه؟

ج . تعيين لازم نيست.

عدول از حىّ به حىّ

س . عدول از مجتهد حىّ به حىّ، جايز است يا نه؟

1 . بنا بر احوط (مختار) در اين جا، و در دوم و سوم در لزوم اطمينان.

2 . گذشت حكم ظنّ به اعلميّت و احتمال منحصر آن، و همچنين است تخيير در وظيفه در زمان فحص اگرچه متعقَّب به علم بشود، و اعاده و قضاى ماسبق، لازم نيست على الاظهر. و گذشت اشاره به ساير صفات موجبه ترجيح، پس در تخيير، عدم آنها به نحو مذكور، معتبر است.

3 . در حكم به صحّت عمل فعلاً؛ امّا حرمت عدولِ از هر يك و جواز بقا به فتواى هر يك بعد از موت، پس مورد تأمّل است، چنانكه گذشت.

ج . جايز است، ولى احوط ترك عدول است مگر به اعلم.

عمل بدون تقليد

س . عمل جاهلِ قاصر را، بيان فرماييد.

ج . جاهل قاصِر، عملى كه كرده است، مثل نماز و صحيح دانسته است و قربةً الى اللّه‏ به جا آورده، اگر عملش با رأى مجتهد حىّ اعلم ـ كه در زمان عمل، مكلّف به تقليد او بوده نه در زمان تنبّه ـ مطابق افتاد، عملش صحيح است، والاّ فلا.

س . صحّت و فسادِ عملِ جاهل مقصِّر را بيان فرماييد.

ج . اگر فرض شود كه عمل را به قصد قربت كرده و به رأى مجتهدِ حىِّ اعلم مطابق افتاده، عملش صحيح است، و اگر مطابق نيفتاده، عملش باطل است.

1 . اين احتياط در غير وقايع متعدّده غير مرتبطه، ترك نشود. و مانند اعلميّت است اورعيّت على الاظهر.

2 . يا احد المتساويين در علم و ساير صفات لازمه، و همچنين است حال در مقصّر در مسأله آتيه، لكن جاهل قاصر، به مورد قصور، مكلّف نبوده؛ و در مثل وجوب قضا، متَّبع، فتواى مقلَّد بعد از تمكّن است.

و در مقصّر اگر موافق با رأى اعلم يا مقلَّدِ حال العمل بوده، پس اظهر، تحقّق تقليد است، اگر چه اسنادى كه طريقيّت دارد براى امتثال نبوده [ است ].

و همچنين در صورت مخالفت، اگر موافق با رأى مقلَّدِ بعدى باشد، به نحوى كه به فتواى او، اعاده يا قضا نداشته باشد، مى‏تواند استناد به آن نمايد در نفى اعاده و قضا؛ و همچنين [ است در صورت ]، تشخيص مكلَّف، موافقت با واقع را، يا عدم لزوم اعاده و قضا را به اجتهاد خودش.

و امّا در صورت شك در موافقت و عدمش، پس با عدم محفوظيّتِ صورت عمل، مى‏تواند حكم به صحّت اعمال گذشته نمايد.

معناى عدالت

س . «عدالت» حُسْن ظاهر است يا ملكه؟

ج . «عدالت» ملكه است و حسن ظاهر، كاشف از ملكه است و حسن ظاهرِ مفيدِ ظن ـ نوعاً و طبعاً ـ كافى است.

س . معناى «عدالت» چيست؟

ج . «عدالت» عبارت است از آن كه: «اجتناب از گناهان كبيره كند و اصرار بر گناهان صغيره ننمايد به جهت ترس از خدا».

س . «اصرار بر صغيره» چه معنى دارد، بيان فرماييد.

ج .

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 92 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)

موزيك ويدئو جديد و فوق العاده زیبای سیامک عباسی با نام وقتی دلت شکست. با 3 كيفيت ... | Exclusive |

( بدون تگ تبلیغاتی )

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 88 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
 دانلود مجله آموزش فتوشاپ Photoshop Creative Magazine 21 - Vol 02
فتوشاپ يه نرم افزار گرافيکي حرفه اي است که خيلي از عزيزان دوست دارن کار با اين نرم افزار رو ياد بگيرند.از همين رو قصد داريم يکي از بهترين مجله اي دنيا رو براي شما عزيزان قرار دهيم.اين مجلات شامل چند مجموعه بوده و در هر مجموعه تعدادي پي دي اف گنجانده شده است.ما سعي داريم بصورت تک تک اين مجلات رو براي شما کاربران عزيز قرار دهيم.
اين بيست یکمين مجله ازمجموعه اول است که در 98 صفحه با فرمت PDF تهيه شده است. در اين مجله شما مي توانيد با تکنيک هاي نرم افزار فتوشاپ آشنا شده و طرح هاي متفاوت و زيباي رو خلق کرده و از آن نهايت لذت رو ببريد.اين مجله با عنوان Photoshop Creative Magazine 21 - Vol 02 هم اکنون بصورت کاملا رايگان از سايت ميهن دانلود آماده دريافت است.
!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 64 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
دانلود مجله آموزش فتوشاپ Photoshop Creative Magazine 22 - Vol 02
فتوشاپ يه نرم افزار گرافيکي حرفه اي است که خيلي از عزيزان دوست دارن کار با اين نرم افزار رو ياد بگيرند.از همين رو قصد داريم يکي از بهترين مجله اي دنيا رو براي شما عزيزان قرار دهيم.اين مجلات شامل چند مجموعه بوده و در هر مجموعه تعدادي پي دي اف گنجانده شده است.ما سعي داريم بصورت تک تک اين مجلات رو براي شما کاربران عزيز قرار دهيم.
اين بيست دومين مجله ازمجموعه دوم است که در 98 صفحه با فرمت PDF تهيه شده است. در اين مجله شما مي توانيد با تکنيک هاي نرم افزار فتوشاپ آشنا شده و طرح هاي متفاوت و زيباي رو خلق کرده و از آن نهايت لذت رو ببريد.اين مجله با عنوان Photoshop Creative Magazine 22 - Vol 02 هم اکنون بصورت کاملا رايگان از سايت ميهن دانلود آماده دريافت است.
!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 186 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
کتاب آموزش وردپرس از مبتدی تا فوق حرفه‌ ای
مترجم : حسین میری
ویراستار : حسین میری
تصویرسایزی : سید محمود بنی هاشمی
آیا همیشه خواسته­اید که یک سوپراستار وبلاگنویسی باشید؟ یا صرفا می­خواهید مسیر حرکت خود، و روش کار را از سایت WordPress.com بیاموزید؟
در هر صورت، آدرس را درست آمده­اید. در ۱۰ سطح سریع از یک وبلاگنویس تازه­کار به یک استاد وبلاگنویسی تبدیل شوید.
موضوعات این کتاب در ۱۰ بخش با عنوان‌های متنوع می‌باشد، شما در این کتاب با نحوه کار کردن با سایت وردپرس و خدمات
اکنون شما همه تنظیمات را انجام داده و برای شروع کار آماده¬اید. حالا زمان آن است که درباره موضوع بلاگتان تصمیم بگیرید.
بلاگنویسی نیاز به تمرکز دارد. شما می¬خواهید در چه زمینه¬ای فعالیت کنید؟ بیایید نگاهی به موضوعات کلی بلاگنویسی بیاندازیم:
* فوتوبلاگها که تقریبا به طور کامل از تصاویر تشکیل یافته­اند و معمولا بر یک موضوع متمرکز هستند: معماری، طبیعت، و غیره.
* بلاگهای مربوط به اخبار و شایعات که اغلب از تصاویر یا ویدئوهایی که در محیط آنلاین یافته اند به همراه محتوای مکتوب جذاب یا قابل­توجه عموم استفاده می­کنند.
* بلاگهای مربوط به غذاها که معمولا شامل دستور­العملهای پخت و تصاویر گام به گام درباره نحوه پخت غذاها (با یا بدون توضیحات) هستند.
* بلاگهای مربوط به حیوانات خانگی که شامل تصاویر، ویدئوها و محتوای مکتوب درباره حیوانات خانگی هستند
* ویدئوبلاگها یا "vlogs" که به طور معمول یادداشتهای ویدئویی هستند که از سراسر جهان گردآوری شده­اند.
* بلاگهای شخصی که می­توانند موضوعات بسیاری داشته باشند، ولی باید روی یکی از عناصر زندگی­تان متمرکز باشند: خانواده­تان، شغلتان، باورهایتان، و غیره.
* و انواع دیگر - پیشگام سرافراز خلق نوع جدیدی از بلاگها باشید!
شاید نگاهی به محبوبترین بلاگها در WordPress.com مفید باشد. می­بینید آنها چگونه بر زمینه­ای متمرکزند؟ این محبوبیتشان تصادفی نبوده است.
"قدرت تخیل، ما را نامحدود ­می­سازد."جان مویر (John Muir)
به کمک بیشتری نیاز دارید؟ این تمرینات را امتحان کنید.
!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 80 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
دانلود مجله آموزش فتوشاپ Photoshop Creative Magazine 23 - Vol 02
فتوشاپ يه نرم افزار گرافيکي حرفه اي است که خيلي از عزيزان دوست دارن کار با اين نرم افزار رو ياد بگيرند.از همين رو قصد داريم يکي از بهترين مجله اي دنيا رو براي شما عزيزان قرار دهيم.اين مجلات شامل چند مجموعه بوده و در هر مجموعه تعدادي پي دي اف گنجانده شده است.ما سعي داريم بصورت تک تک اين مجلات رو براي شما کاربران عزيز قرار دهيم.
اين بيست سومين مجله ازمجموعه دوم است که در 98 صفحه با فرمت PDF تهيه شده است. در اين مجله شما مي توانيد با تکنيک هاي نرم افزار فتوشاپ آشنا شده و طرح هاي متفاوت و زيباي رو خلق کرده و از آن نهايت لذت رو ببريد.اين مجله با عنوان Photoshop Creative Magazine 23 - Vol 02 هم اکنون بصورت کاملا رايگان از سايت ميهن دانلود آماده دريافت است.
!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 248 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
دانلود مجله آموزش فتوشاپ Photoshop Creative Magazine 24 - Vol 02
فتوشاپ يه نرم افزار گرافيکي حرفه اي است که خيلي از عزيزان دوست دارن کار با اين نرم افزار رو ياد بگيرند.از همين رو قصد داريم يکي از بهترين مجله اي دنيا رو براي شما عزيزان قرار دهيم.اين مجلات شامل چند مجموعه بوده و در هر مجموعه تعدادي پي دي اف گنجانده شده است.ما سعي داريم بصورت تک تک اين مجلات رو براي شما کاربران عزيز قرار دهيم.
اين بيست چهارمين مجله ازمجموعه دوم است که در 98 صفحه با فرمت PDF تهيه شده است. در اين مجله شما مي توانيد با تکنيک هاي نرم افزار فتوشاپ آشنا شده و طرح هاي متفاوت و زيباي رو خلق کرده و از آن نهايت لذت رو ببريد.اين مجله با عنوان Photoshop Creative Magazine 24 - Vol 02 هم اکنون بصورت کاملا رايگان از سايت ميهن دانلود آماده دريافت است.
!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 311 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
دانلود نرم افزار آموزش تایپ 10 انگشتی SOLO Typing Tutor 9.0.5.28
بسیاری از کاربران رایانه با وجود اینکه حتی مدت هاست که از این وسیله استفاده می کنند اما طریقه صحیح تایپ کردن را یاد نگرفته اند و به شیوه ای که از ابتدا به آن عادت کرده اند از صفحه کلید استفاده می کنند. حال آنکه همگان بخوبی می دانند که تایپ 10 انگشتی بهترین و سریع ترین مدل تایپ کردن است. اگر شما نیز علاقه مند هستید تا به این روش تایپ کنید ، پیشنهاد ما استفاده از نرم افزار SOLO Typing Tutor است. این نرم افزار به بهترین شکل ممکن شما را به تایپ کردن به این شیوه عادت می دهد. این نرم افزار آموزش کامل و درست تایپ با صفحه کلید زبان انگلیسی QWERTY و Dvorak را در اختیارتان قرار می دهد. خصوصیات این نرم افزار عبارتند از: پشتیبانی از شبکه، مجموعه ای از گزینه های بازخورد، و قرار دادن درس ها بر حسب اولویت یا اهمیت به طور اتوماتیک برای یادگیری بهتر. این برنامه برای کلیه سنین مناسب می باشد و از آن می توان در منزل، مدرسه، دانشگاه و یا محل کار استفاده کرد. استفاده از این نرم افزار بسیار آسان می باشد. آخرین ورژن این نرم افزار را هم اکنون می توانید از سایت میهن دانلود دریافت نمایید.
برای دانلود نرم افزار و مشاهده توضیحات تکمیلی به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 50 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
ماهنامه تخصصي گرافيک نو - شماره 34-35 -  ویژه نوروز ماه ۱۳۹۰
مطالب اين شماره:
سرمقاله
آموزش
ایجاد یک افکت متن زیبا
ایجاد پیش زمینه زیبا
خلق یک منظره شناور
پرونده ويژه
آشنایی با انواع حیوانات در انیمیشن (قسمت دوم)
آشنایی با انواع حالات حرکت در انیمیشن
خلق کاراکتر minion
عکاسي
نقد و بررسی دوربین Nikon D3100
نقد و بررسی دوربین Canon EOS 500D
ساخت تصاویر HDR
ديگر آموزش
خلق شهاب سنگ سحابی
آموزش ایجاد افکت های فلورال
فلش
ساخت تایمر معکوس
تغییر فریم ریت در زمان اجرا
انيميشن
نگاهی به انیمیشن Ballad Of Nessie
براي دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنيد ...
!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 241 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
ترفند اجراي فايل RMVB در نرم افزار KMPlayer
حتمآ اکثر شما نرم افزار معروف KMPlayer را ميشناسيد و براي پخش فايل هاي صوتي و تصويري خود در کامپيوتر از آن استفاده مي کنيد. اين نرم افزار ميتوانيد موزيک و فيلم ها را که با فرمت هاي مختلفي هستند بدون نياز به نصب کدک پخش و اجرا کند از همين رو در سراسر جهان از طرفداران بسيار زيادي برخوردار است. اما اين نرم افزار داراي يک ضعف بسيار کوچک در مقابل امکانات و قابليت هاي فراوان خود مي باشد و آن هم ناتواني برنامه در پخش فايل هاي ويديويي با فرمت RM و RMVB مي باشد. همانطور که مي دانيد اين فرمت يکي از فرمت هاي فشرده فايل هاي ويديويي است که امروزه برخي از سايت ها براي فشرده سازي فيلم هاي چند صد مگابايتي از آن استفاده مي کنند. در پست امروز وب سايت ميهن دانلود ترفندي را برايتان آماده کرده ايم که با کمک آن به راحتي مي توانيد فايل هاي با فرمت RM و RMVB را در نرم افزار KMPlayer اجرا کنيد. با استفاده از اين ترفند نرم افزار پلير شما ديگر بدون هيچ مشکلي فرمت هاي RM و RMVB مانند ساير فرمت هاي تصويري بدون هيچ مشکلي اجرا خواهد نمود.
جهت مشاهده ترفند به ادامه مطلب مراجعه فرمایید ...
ترفند اجراي فايل RMVB در نرم افزار KMPlayer
حتمآ اکثر شما نرم افزار معروف KMPlayer را ميشناسيد و براي پخش فايل هاي صوتي و تصويري خود در کامپيوتر از آن استفاده مي کنيد. اين نرم افزار ميتوانيد موزيک و فيلم ها را که با فرمت هاي مختلفي هستند بدون نياز به نصب کدک پخش و اجرا کند از همين رو در سراسر جهان از طرفداران بسيار زيادي برخوردار است. اما اين نرم افزار داراي يک ضعف بسيار کوچک در مقابل امکانات و قابليت هاي فراوان خود مي باشد و آن هم ناتواني برنامه در پخش فايل هاي ويديويي با فرمت RM و RMVB مي باشد. همانطور که مي دانيد اين فرمت يکي از فرمت هاي فشرده فايل هاي ويديويي است که امروزه برخي از سايت ها براي فشرده سازي فيلم هاي چند صد مگابايتي از آن استفاده مي کنند. در پست امروز وب سايت ميهن دانلود ترفندي را برايتان آماده کرده ايم که با کمک آن به راحتي مي توانيد فايل هاي با فرمت RM و RMVB را در نرم افزار KMPlayer اجرا کنيد. با استفاده از اين ترفند نرم افزار پلير شما ديگر بدون هيچ مشکلي فرمت هاي RM و RMVB مانند ساير فرمت هاي تصويري بدون هيچ مشکلي اجرا خواهد نمود.
جهت مشاهده ترفند به ادامه مطلب مراجعه فرمایید ...
توضیحات ترفند:
براي حل اين مشکل در ابتدا اگر نرم افزار KMPlayer بر روي ويندوز شما نصب شده است اقدام به حذف آن نماييد و پس از رستارت سيستم مجددآ آنرا نصب کنيد و سپس فايل dll را که لينک دانلود آن در زير قرار گرفته را در مسير نصب نرم افزار C:Program FilesThe KMPlayer کپي کنيد. پس اينکار نرم افزار KMPlayer شما قادر به پخش فايل هاي ويديويي با فرمت RM و RMVB بدون هيچ مشکلي خواهد بود.
!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 44 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)




نام آموزش: آموزش نرم افزار Easy Recovery
سازنده: نامشخص
فرمت: Exe
زبان: فارسی

توضیحات:
یکی از قدیمی ترین و قوی ترین نرم افزارهای بازیابی اطلاعات که اکثر کاربران با آن آشنایی دارند برنامه Easy Recovery می باشد که توسط ان می توانید اطلاعات حذف شده خود را به آسانی بازیابی نمایید. در فایل آماده شده شما بصورت مرحله به مرحله و قدم به قدم با طرز استفاده از این نرم افزار آشنا خواهید شد.
برای دانلود رایگان فایل آموزشی از میهن دانلود به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

!!!.MusicParsi.!!! بازدید : 56 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (0)
ماهنامه تخصصي گرافيک نو - شماره 36 -  ارديبهشت ماه 1390
مطالب اين شماره:
سرمقاله
آموزش
ايجاد متن جنگي
خلق اثر Manga بر روي تصاوير
خلق مجسمه سنگي در کوير
پرونده ويژه
آشنايي با انواع حالات حرکت در انيميشن (قسمت دوم)
آشنايي با انواع افکت هاي کارتوني در انيميشن
نحوه نقاشي و سايه زني يک کاراکتر
عکاسي
نقد و بررسي دوربين Canon IXUS 105 IS
نقد و بررسي دوربين Samsung ST600
تکنيک هاي Color blending
ديگر آموزش
يک طراحي زيبا
ساخت متن با خرده فلز
فلش
مقاله کاربردي
ساخت حرکت شعله يا TeraFire
تشخيص مرورگر با اشکن اسکريپت ?
انيميشن

جانلستر از "ماشین ها۲″ می گوید.

براي دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنيد ...

تعداد صفحات : 138

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391
  • پنجشنبه 07 ارديبهشت 1391
  • سه شنبه 9 اسفند 1390
  • يکشنبه 7 اسفند 1390
  • شنبه 22 بهمن 1390
  • چهارشنبه 5 بهمن 1390
  • يکشنبه 2 بهمن 1390
  • يکشنبه 25 دی 1390
  • چهارشنبه 21 دی 1390
  • سه شنبه 13 دی 1390
  • سه شنبه 6 دی 1390
  • يکشنبه 4 دی 1390
  • شنبه 3 دی 1390
  • چهارشنبه 30 آذر 1390
  • يکشنبه 27 آذر 1390
  • جمعه 25 آذر 1390
  • سه شنبه 22 آذر 1390
  • پنجشنبه 17 آذر 1390
  • دوشنبه 14 آذر 1390
  • يکشنبه 13 آذر 1390
  • شنبه 12 آذر 1390
  • جمعه 11 آذر 1390
  • يکشنبه 6 آذر 1390
  • شنبه 5 آذر 1390
  • چهارشنبه 25 آبان 1390
  • سه شنبه 24 آبان 1390
  • چهارشنبه 18 آبان 1390
  • دوشنبه 9 آبان 1390
  • پنجشنبه 5 آبان 1390
  • چهارشنبه 20 مهر 1390
  • سه شنبه 19 مهر 1390
  • دوشنبه 18 مهر 1390
  • يکشنبه 17 مهر 1390
  • شنبه 16 مهر 1390
  • جمعه 15 مهر 1390
  • پنجشنبه 14 مهر 1390
  • چهارشنبه 13 مهر 1390
  • دوشنبه 11 مهر 1390
  • يکشنبه 10 مهر 1390
  • شنبه 9 مهر 1390
  • چهارشنبه 6 مهر 1390
  • سه شنبه 5 مهر 1390
  • دوشنبه 4 مهر 1390
  • يکشنبه 3 مهر 1390
  • شنبه 2 مهر 1390
  • جمعه 1 مهر 1390
  • پنجشنبه 31 شهريور 1390
  • چهارشنبه 30 شهريور 1390
  • سه شنبه 29 شهريور 1390
  • دوشنبه 28 شهريور 1390
  • يکشنبه 27 شهريور 1390
  • شنبه 26 شهريور 1390
  • جمعه 25 شهريور 1390
  • پنجشنبه 24 شهريور 1390
  • چهارشنبه 23 شهريور 1390
  • دوشنبه 21 شهريور 1390
  • يکشنبه 20 شهريور 1390
  • شنبه 19 شهريور 1390
  • جمعه 18 شهريور 1390
  • پنجشنبه 17 شهريور 1390
  • چهارشنبه 16 شهريور 1390
  • سه شنبه 15 شهريور 1390
  • دوشنبه 14 شهريور 1390
  • يکشنبه 13 شهريور 1390
  • شنبه 12 شهريور 1390
  • جمعه 11 شهريور 1390
  • پنجشنبه 10 شهريور 1390
  • چهارشنبه 9 شهريور 1390
  • سه شنبه 8 شهريور 1390
  • دوشنبه 7 شهريور 1390
  • يکشنبه 6 شهريور 1390
  • شنبه 5 شهريور 1390
  • جمعه 4 شهريور 1390
  • پنجشنبه 3 شهريور 1390
  • چهارشنبه 2 شهريور 1390
  • سه شنبه 1 شهريور 1390
  • دوشنبه 31 مرداد 1390
  • يکشنبه 30 مرداد 1390
  • شنبه 29 مرداد 1390
  • پنجشنبه 27 مرداد 1390
  • چهارشنبه 26 مرداد 1390
  • سه شنبه 25 مرداد 1390
  • دوشنبه 24 مرداد 1390
  • يکشنبه 23 مرداد 1390
  • شنبه 22 مرداد 1390
  • جمعه 21 مرداد 1390
  • پنجشنبه 20 مرداد 1390
  • چهارشنبه 19 مرداد 1390
  • سه شنبه 18 مرداد 1390
  • دوشنبه 17 مرداد 1390
  • يکشنبه 16 مرداد 1390
  • شنبه 15 مرداد 1390
  • جمعه 14 مرداد 1390
  • پنجشنبه 13 مرداد 1390
  • چهارشنبه 12 مرداد 1390
  • سه شنبه 11 مرداد 1390
  • دوشنبه 10 مرداد 1390
  • يکشنبه 9 مرداد 1390
  • شنبه 8 مرداد 1390
  • جمعه 7 مرداد 1390
  • سه شنبه 4 مرداد 1390
  • دوشنبه 3 مرداد 1390
  • يکشنبه 2 مرداد 1390
  • شنبه 1 مرداد 1390
  • جمعه 31 تير 1390
  • پنجشنبه 30 تير 1390
  • چهارشنبه 29 تير 1390
  • سه شنبه 28 تير 1390
  • دوشنبه 27 تير 1390
  • يکشنبه 26 تير 1390
  • شنبه 25 تير 1390
  • جمعه 24 تير 1390
  • پنجشنبه 23 تير 1390
  • چهارشنبه 22 تير 1390
  • سه شنبه 21 تير 1390
  • دوشنبه 20 تير 1390
  • يکشنبه 19 تير 1390
  • جمعه 17 تير 1390
  • چهارشنبه 15 تير 1390
  • سه شنبه 14 تير 1390
  • دوشنبه 13 تير 1390
  • شنبه 11 تير 1390
  • جمعه 10 تير 1390
  • جمعه 6 خرداد 1390
  • دوشنبه 12 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 11 ارديبهشت 1390
  • شنبه 10 ارديبهشت 1390
  • جمعه 9 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 6 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 5 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 4 ارديبهشت 1390
  • جمعه 2 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 4139
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 151
  • آی پی دیروز : 122
  • بازدید امروز : 178
  • باردید دیروز : 204
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,739
  • بازدید ماه : 1,111
  • بازدید سال : 42,522
  • بازدید کلی : 1,087,682